- عضویت
- 7/3/21
- ارسال ها
- 1,228
- امتیاز واکنش
- 19,563
- امتیاز
- 373
- محل سکونت
- یک دنیای فراموش شده
- زمان حضور
- 150 روز 12 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقد فیلم Empire of Light – قلمروی نور
درام جدید سم مندس یکی از آن آثاری است که تا ثانیهی انتهایی مشخص نمیکند با خودش چند چند است؛ مجموعهای از تکسکانسهای وصلهشدهای که گاها زیبا ولی اغلب چرند و بیهودهاند. با ویجیاتو و نقد فیلم Empire of Light (قلمروی نور) همراه باشید.
اگر قرار بر این بود تا فیلم Empire of Light را تنها بر اساس ده دقیقهی ابتداییاش نقد و قضاوت کنم، بیشک تا میتوانستم پاچهاش را میبلعیدم. احتمالا با دادن لقب تاثیرگذارترین درام چند وقت اخیر دینی که بر گردنم داشت را ادا کرده و کلمههایم را پیش پایش قربانی میکردم. متاسفانه اما اینگونه نیست. با وارد شدن «قلمروی نور» به دقایق بعدی تازه آن چهرهی کثافت، گلگرفته، بیمناک و بوگندواش نمایان میشود. فیلم جدید مندس (اگر بشود اسمش را فیلم گذاشت) مثل داستان «شنگول و منگول و حبه انگور» میماند.
البته با این تفاوت که این بار ما بینندگان بزیهای معصوم و سادهلوح و در مقابل سم مندس و فیلمش همان گرگ حیلهباز و مکاری هستند که خودش را شبیه به مامان بزی کرد و باقی بزهای کوچولو و بیگنـ*ـاه را با فریبهایش در نهایت درون شکمش فرو برد. به عبارت دیگر Empire of Light به قدری مقدمهاش را حسابشده و بیعیب و نقص پیش میبرد که لحظهای نمیتوانید شک کنید چه چیز شری در پس این شروع زیبا کمینتان را گرفته است؛ گندهگوزی پرمدعا که اگر آن را تا انتها تماشا کنید ردپای متعفنش مدت مدیدی ذهنتان را مسموم، قلبتان را مجروح و روانتان را مخدوش میکند. با این حال بیایید ببینیم این فاجعهی سینمایی چگونه یکی از پراحساسترین مقدمهها را در خود جای داده است.
فیلم Empire of Light با تصویری از یک دستگاه پاپ کورنساز شروع به بافتن مقدمهاش با لحنی آرام و ملایم میکند. همانگونه که موسیقی جایی میان غم و امید به نواختن ادامه میدهد، شاتهای بعدی پشت سر هم چیده میشوند و تکههایی از یک سینما را نشانمان میدهند. سینمایی که انگار سرد و بیروح است و مدتهاست که به حال خود رها شده و متروکهای بیش نیست. همهچیز اما با ورود هیلاری (با نقشآفرینی اولیویا کلمن) به این سینما تغییر میکند. قابها پرنور و گرم میشوند. زیبایی با محیط عجین شده و برای لحظهای حس کردم میتوانم عطر پیچیده در فضا را استشمام کنم. هیلاری با پا نهادن در هر اتاق و گوشهی این سینما، به فضا روح میدهد و آن سوزناکی درونیاش را با حضورش از بین میبرد.
او که یکی از کارکنان اساسی سینما امپایر و بهطور دقیقتر ناظر آنجا به شمار میرود وظایف بسیار مهمی را بر دوش دارد. زودتر از بقیه در سینما حاضر میشود و سینما را برای حضور باقی کارکنان آماده میکند. هیلاری با هر گوشه و کنار این ساختمان بزرگ آشنا است و نحوهی دستیابی به ممنوعهترین بخش آن را هم میداند. رابـ*ـطهی عمیق و صمیمیای که هیلاری با سینما دارد آغاز فیلم را از لحاظ تکنیکی خیرهکننده و بدون حتی یک دیالوگ کمک زیادی به شکلگیری شخصیتپردازیاش میکند. دقایق ابتدایی «قلمروی نور» مثل گاز زدن شیرینیای که به راحتی در دهان آب میشود میماند؛ طعمی که به طرز غافلگیرکنندهای در رقص مزهها جان میگیرد و گلو را تازه و پرشهد میگرداند.
قدرت اصلی این مقدمه بر پایه تصویرسازیهای دقیقش چیده میشود. از حس تنهاییای که با تسخیر فریمهای آغازین فیلم، مخاطب و هیلاری را به هم گره میزند تا آن سکانسی که در مطب دکتر جریان دارد و اولیویا کلمن برای اجرایش سنگ تمام میگذارد. البته نه فقط در همین پلان که کلمن در طول فیلم میدرخشد. هر چهقدر دیگر بازیگران کمکاری میکنند یا نقشآفرینی غیرقابل قبولی را ارائه میدهند، کلمن در خلاف جریانی که آنها پیش گرفتهاند شنا میکند و ثابت میکند به راحتی میتواند تنها دلیل بیننده برای تماشای یک فیلم باشد.
باور کنید تنها چیزی که تا ثانیهی آخر مرا با خود همراه کرد و حس افتضاحی که فیلم انتقال میداد را جبران میکرد ستارگی کلمن بود که خب از مدتها پیش تواناییهایش ثابت شده و دیگر نیازی به تعریف ندارد. بدین ترتیب با فاصله گرفتن از این آغازین لحظات، «قلمروی نور» سعی میکند قصهای عاشقانه برای هیلاری ببافد و به هر آنچه که در این مدت خیلی کوتاه ساخته بود پشت پا بزند.
با این حال طولی نمیکشد که کارمند تازهای به نام استفن (با نقشآفرینی مایکل وارد) به جمع کارمندان سینما امپایر اضافه میشود و هیلاری مسئول میشود تا وظایفش را به او بیاموزد. همین مساله شروعی است بر رابـطهی عاشقانه این دو و اتفاقاتی که تا انتها مسیر فیلم را شکل میدهند. خب همانطور که قبلا هم اشاره داشتم جز مقدمه و بازی کلمن تقریبا تمام چیزهایی که در فیلم میبینید غیرقابل تحمل و گاها واقعا پرت و پلا هستند. فیلم Empire of Light برخلاف مقدمهی هوشمندانهاش که تصویرسازیها را بر دیالوگگویی ارجح میکند در باقی بخشها فقط حرف میزند و نمیگذارد خود بیننده چیزی که دیده را لمس کند و غرق در دنیای تصاویر شود. سرگذشت شخصیتها یا از زبان شخصیت دیگری نقل میشود یا هم که خود آنها در موقعیتی تصنعی تصمیم به بازگو کردن آن میگیرند.
درام جدید سم مندس یکی از آن آثاری است که تا ثانیهی انتهایی مشخص نمیکند با خودش چند چند است؛ مجموعهای از تکسکانسهای وصلهشدهای که گاها زیبا ولی اغلب چرند و بیهودهاند. با ویجیاتو و نقد فیلم Empire of Light (قلمروی نور) همراه باشید.
اگر قرار بر این بود تا فیلم Empire of Light را تنها بر اساس ده دقیقهی ابتداییاش نقد و قضاوت کنم، بیشک تا میتوانستم پاچهاش را میبلعیدم. احتمالا با دادن لقب تاثیرگذارترین درام چند وقت اخیر دینی که بر گردنم داشت را ادا کرده و کلمههایم را پیش پایش قربانی میکردم. متاسفانه اما اینگونه نیست. با وارد شدن «قلمروی نور» به دقایق بعدی تازه آن چهرهی کثافت، گلگرفته، بیمناک و بوگندواش نمایان میشود. فیلم جدید مندس (اگر بشود اسمش را فیلم گذاشت) مثل داستان «شنگول و منگول و حبه انگور» میماند.
البته با این تفاوت که این بار ما بینندگان بزیهای معصوم و سادهلوح و در مقابل سم مندس و فیلمش همان گرگ حیلهباز و مکاری هستند که خودش را شبیه به مامان بزی کرد و باقی بزهای کوچولو و بیگنـ*ـاه را با فریبهایش در نهایت درون شکمش فرو برد. به عبارت دیگر Empire of Light به قدری مقدمهاش را حسابشده و بیعیب و نقص پیش میبرد که لحظهای نمیتوانید شک کنید چه چیز شری در پس این شروع زیبا کمینتان را گرفته است؛ گندهگوزی پرمدعا که اگر آن را تا انتها تماشا کنید ردپای متعفنش مدت مدیدی ذهنتان را مسموم، قلبتان را مجروح و روانتان را مخدوش میکند. با این حال بیایید ببینیم این فاجعهی سینمایی چگونه یکی از پراحساسترین مقدمهها را در خود جای داده است.
فیلم Empire of Light با تصویری از یک دستگاه پاپ کورنساز شروع به بافتن مقدمهاش با لحنی آرام و ملایم میکند. همانگونه که موسیقی جایی میان غم و امید به نواختن ادامه میدهد، شاتهای بعدی پشت سر هم چیده میشوند و تکههایی از یک سینما را نشانمان میدهند. سینمایی که انگار سرد و بیروح است و مدتهاست که به حال خود رها شده و متروکهای بیش نیست. همهچیز اما با ورود هیلاری (با نقشآفرینی اولیویا کلمن) به این سینما تغییر میکند. قابها پرنور و گرم میشوند. زیبایی با محیط عجین شده و برای لحظهای حس کردم میتوانم عطر پیچیده در فضا را استشمام کنم. هیلاری با پا نهادن در هر اتاق و گوشهی این سینما، به فضا روح میدهد و آن سوزناکی درونیاش را با حضورش از بین میبرد.
او که یکی از کارکنان اساسی سینما امپایر و بهطور دقیقتر ناظر آنجا به شمار میرود وظایف بسیار مهمی را بر دوش دارد. زودتر از بقیه در سینما حاضر میشود و سینما را برای حضور باقی کارکنان آماده میکند. هیلاری با هر گوشه و کنار این ساختمان بزرگ آشنا است و نحوهی دستیابی به ممنوعهترین بخش آن را هم میداند. رابـ*ـطهی عمیق و صمیمیای که هیلاری با سینما دارد آغاز فیلم را از لحاظ تکنیکی خیرهکننده و بدون حتی یک دیالوگ کمک زیادی به شکلگیری شخصیتپردازیاش میکند. دقایق ابتدایی «قلمروی نور» مثل گاز زدن شیرینیای که به راحتی در دهان آب میشود میماند؛ طعمی که به طرز غافلگیرکنندهای در رقص مزهها جان میگیرد و گلو را تازه و پرشهد میگرداند.
قدرت اصلی این مقدمه بر پایه تصویرسازیهای دقیقش چیده میشود. از حس تنهاییای که با تسخیر فریمهای آغازین فیلم، مخاطب و هیلاری را به هم گره میزند تا آن سکانسی که در مطب دکتر جریان دارد و اولیویا کلمن برای اجرایش سنگ تمام میگذارد. البته نه فقط در همین پلان که کلمن در طول فیلم میدرخشد. هر چهقدر دیگر بازیگران کمکاری میکنند یا نقشآفرینی غیرقابل قبولی را ارائه میدهند، کلمن در خلاف جریانی که آنها پیش گرفتهاند شنا میکند و ثابت میکند به راحتی میتواند تنها دلیل بیننده برای تماشای یک فیلم باشد.
باور کنید تنها چیزی که تا ثانیهی آخر مرا با خود همراه کرد و حس افتضاحی که فیلم انتقال میداد را جبران میکرد ستارگی کلمن بود که خب از مدتها پیش تواناییهایش ثابت شده و دیگر نیازی به تعریف ندارد. بدین ترتیب با فاصله گرفتن از این آغازین لحظات، «قلمروی نور» سعی میکند قصهای عاشقانه برای هیلاری ببافد و به هر آنچه که در این مدت خیلی کوتاه ساخته بود پشت پا بزند.
با این حال طولی نمیکشد که کارمند تازهای به نام استفن (با نقشآفرینی مایکل وارد) به جمع کارمندان سینما امپایر اضافه میشود و هیلاری مسئول میشود تا وظایفش را به او بیاموزد. همین مساله شروعی است بر رابـطهی عاشقانه این دو و اتفاقاتی که تا انتها مسیر فیلم را شکل میدهند. خب همانطور که قبلا هم اشاره داشتم جز مقدمه و بازی کلمن تقریبا تمام چیزهایی که در فیلم میبینید غیرقابل تحمل و گاها واقعا پرت و پلا هستند. فیلم Empire of Light برخلاف مقدمهی هوشمندانهاش که تصویرسازیها را بر دیالوگگویی ارجح میکند در باقی بخشها فقط حرف میزند و نمیگذارد خود بیننده چیزی که دیده را لمس کند و غرق در دنیای تصاویر شود. سرگذشت شخصیتها یا از زبان شخصیت دیگری نقل میشود یا هم که خود آنها در موقعیتی تصنعی تصمیم به بازگو کردن آن میگیرند.
نقد و بررسی فیلم Empire of Light
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com