نویسنده این موضوع
هیپاتیا (زاده ۳۵۰ – ۳۷۰ میلادی؛ درگذشته ۴۱۵ میلادی)فیلسوف زن نوافلاطونی، اخترشناس و ریاضیدان، فرزند تئون، اهل اسکندریه مصر تحت حاکمیت امپراتوری بیزانس بود. از او به عنوانِ نخستین ریاضیدان زن و آخرین کتابدار کتابخانه اسکندریه یاد میشود. وی استاد فلسفه و ریاضی در شهر اسکندریه بود و در علوم دیگر همچون نجوم مهارت داشت. او همچنین یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اندیشمندان نوافلاطونی در اسکندریه بود. هیپاتیا در طول زندگیاش به عنوان یک معلم بزرگ و پژوهشگری ماهر شناخته میشد.هیپاتیا با علاقهمند یک اسقف اعظم کلیسا به نام سیریل در اسکندریه به اتهام جادوگری و توطئه علیه مسیحیت بهدست گروهی از مسیحیان به سرپرستی یک پدر روحانی کلیسا به نام پیتر به قتل رسید.در دوران قرون وسطا بسیاری از پژوهشگران به اشتباه فکر میکردند که او کاترین اسکندریه است. در دوران عصر روشنگری او به عنوان نماد کاتولیسیزمستیزی شناخته میشد. در قرن نوزدهم چهرههای ادبیات اروپایی به خصوص چارلز کینگزلی دربارهٔ او رمان نوشتند و در قرن بیستم هیپاتیا به عنوان نماد حقوق زنان و به عنوان چهرهای پیشرو در جنبش فمینیسم مطرح شد.
زندگی
پدرش تئون صاحب کرسی استادی دانشگاه بود او یک خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی کامل را ثبت کرد و بعدها به سبب شرحهایی که به برخی از آثار مهم نجوم و ریاضیات یونانی مخصوصاً «جدولهای آسان» بطلمیوس و اسطرلاب نوشت به سِمت ریاست دانشگاه اسکندریه انتخاب شد. او از ریاضیدانان مشهور و استاد دانشگاه اسکندریه بود. تئون، استاد، معلم خصوصی و همبازی دخترش بود. عشق او به زیبایی، شعر، فلسفه و ریاضیات به دخترش نیز سرایت کرده بود. او میگفت:
ریاضی زبان شعر است، هر ریاضیدانی ناخواسته یک سخنور و شاعر نیز هست.
پدرش همه جزئیات زندگی و دقایق اوقات او را برنامهریزی و مدیریت میکرد. او تعلیماتی کامل و منظم در حوزه هنر، ادبیات، علوم، ریاضی و فلسفه زیر نظر پدر نیز گذراند؛ و به ورزشهایی چون سوارکاری و شنا و کوهنوردی پرداخت. دوران کودکی هیپاتیا بیشتر در موزیوم سپری گشت، او ساعتها در کنار پدرش مطالعه میکرد به بحثهایی که بین پدر و همکارانش پیش میآمد گوش میداد و در سخنرانیهایی که در سالنهای بزرگ برگزار میشد شرکت میکرد. گفته پدرش خطاب به او
دخترم حق فکر کردن برای خودت حفظ کن زیرا حتی غلط فکرکردن بهتر از هرگز فکر نکردن است.
او نه تنها از پدر میآموخت بلکه در کنار او به کار نیز مشغول بود. او در ویرایش بسیاری از متون قدیمی ریاضی و ستارهشناسی پدر را همراهی میکرد هیپاتیا وقتی پدر را در سیری بر سینتاکسیس (یا المجسطی) بطلمیوس یا تهیه متن تجدید نظر شده عناصر (عناصر تقریباً تمام نوشتههای بعدی اقلیدس بهشمار میآید) اثر اقلیدس یاری داد پدر در حاشیه کتاب ذکر کرد که
تمام فصول را هیپاتیا دختر ریاضیدانم بازبینی کردهاست.
روزی هیپاتیا به تئون گفت:
پدر! دلم سفر میخواهد … نه برای رسیدن به نقطهای … فقط برایِ رفتن از خطی به خط دیگر، دنیا بزرگتر از اسکندریه و آسمان وسیعتر از زمین است تنها با خواندن کتابهای مختلف و مشاهدات است که میتوانم به روشنایی برسم، اینجا برای فهمیدن راز آسمان کافی نیست باید علم ستارهشناسی و ریاضی را در خارج از شهر یاد بگیرم.
پدر نیز با چشمانی اشکبار آتن و ایتالیا را پیشنهاد داد و گفت:
ارمغان و سوغات سفر در این دو شهر متمدن، جز خرد و حکمت نیست.
شهرت و محبوبیت وی درفلسفه و ریاضی و… آنقدر پرآوازه شد که مرزها را درنوردید، همه جا سخن از هیپاتیا بود او پیوسته همانند مردان بالاپوش و ردای بلند دانشگاهی تنبلی به تن میکرد و تاجی از برگ درخت غار به سر داشت. موهای بلندش حلقهحلقه در پشتش رها شده بود این تاج را دانشگاه آتن همه ساله به دانشجویان فارغالتحصیل برترش اهدا میکرد و از هر لحاظ به استادی خردمند شبیه بود، در بازگشت از سفر از او برای تدریس در دانشگاه اسکندریه در رشتهٔ فلسفه و ریاضیات دعوت شد.
هیپاتیا وقتی در موزه اسکندریه شروع به تدریس میکرد، مردم در خیابان نزدیک ساختمان موزه، تجمع میکردند تا حداقل صدای او را از راه گوش بشنوند. سراپیوم یک عمارت بسیار زیبا و بزرگ بود و مهمترین نقش آن ساختمان پرستش گاه خدای یونانی- مصری- سراپیس خدای مرگ ودرمان- بود و در درجهٔ دوم کتابخانه بزرگی بود که کتابخانه دختر نام داشت که با آمدن او مشهور شد. میگویند تئون به سبب ورود دخترش کتابخانه را به نام کتابخانه دخترم هیپاتیا نامید و تا پایان عمر ایشان نیز به تدریس در این دانشگاه مشغول بود.
هیپاتیا شیوههایی که حقیقت را بر اساس شواهد و مدارک به صورت مستند درک میشد را ستایش میکرد؛ شیوه تدریس او بحث و گفتگوی منطقی و عقلانی به سبک افلاطون و ارسطو بود به این معنی که دانشجویان طی جلسه پرسش و پاسخ مطلب را از استاد میآموختند. هیپاتیا در نگرش خویش کنکاشی ویژه داشت و به دلیل اعتقاد عمیق به پرسشگری به این جلسات روی آورد نگاه دقیق او در این عرصه موجب میشد که با متانت و اعتقاد قلبی این جلسات را تشکیل داده، و با توانایی پیبردن به راز مجهولات، همواره با پاسخ به حس کنجکاوی شاگردان و با تلاش برای یافتن و پیبردن به علوم جدید، روح حقیقتجوی خویش را سیراب و در این راه بهطور عجیبی احساس شادی و لـ*ـذت میکرد. او میگفت:
انسان همانطور که برای برقراری حقیقت میجنگد باید با خرافات به مبارزه برخیزد.
زندگی
پدرش تئون صاحب کرسی استادی دانشگاه بود او یک خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی کامل را ثبت کرد و بعدها به سبب شرحهایی که به برخی از آثار مهم نجوم و ریاضیات یونانی مخصوصاً «جدولهای آسان» بطلمیوس و اسطرلاب نوشت به سِمت ریاست دانشگاه اسکندریه انتخاب شد. او از ریاضیدانان مشهور و استاد دانشگاه اسکندریه بود. تئون، استاد، معلم خصوصی و همبازی دخترش بود. عشق او به زیبایی، شعر، فلسفه و ریاضیات به دخترش نیز سرایت کرده بود. او میگفت:
ریاضی زبان شعر است، هر ریاضیدانی ناخواسته یک سخنور و شاعر نیز هست.
پدرش همه جزئیات زندگی و دقایق اوقات او را برنامهریزی و مدیریت میکرد. او تعلیماتی کامل و منظم در حوزه هنر، ادبیات، علوم، ریاضی و فلسفه زیر نظر پدر نیز گذراند؛ و به ورزشهایی چون سوارکاری و شنا و کوهنوردی پرداخت. دوران کودکی هیپاتیا بیشتر در موزیوم سپری گشت، او ساعتها در کنار پدرش مطالعه میکرد به بحثهایی که بین پدر و همکارانش پیش میآمد گوش میداد و در سخنرانیهایی که در سالنهای بزرگ برگزار میشد شرکت میکرد. گفته پدرش خطاب به او
دخترم حق فکر کردن برای خودت حفظ کن زیرا حتی غلط فکرکردن بهتر از هرگز فکر نکردن است.
او نه تنها از پدر میآموخت بلکه در کنار او به کار نیز مشغول بود. او در ویرایش بسیاری از متون قدیمی ریاضی و ستارهشناسی پدر را همراهی میکرد هیپاتیا وقتی پدر را در سیری بر سینتاکسیس (یا المجسطی) بطلمیوس یا تهیه متن تجدید نظر شده عناصر (عناصر تقریباً تمام نوشتههای بعدی اقلیدس بهشمار میآید) اثر اقلیدس یاری داد پدر در حاشیه کتاب ذکر کرد که
تمام فصول را هیپاتیا دختر ریاضیدانم بازبینی کردهاست.
روزی هیپاتیا به تئون گفت:
پدر! دلم سفر میخواهد … نه برای رسیدن به نقطهای … فقط برایِ رفتن از خطی به خط دیگر، دنیا بزرگتر از اسکندریه و آسمان وسیعتر از زمین است تنها با خواندن کتابهای مختلف و مشاهدات است که میتوانم به روشنایی برسم، اینجا برای فهمیدن راز آسمان کافی نیست باید علم ستارهشناسی و ریاضی را در خارج از شهر یاد بگیرم.
پدر نیز با چشمانی اشکبار آتن و ایتالیا را پیشنهاد داد و گفت:
ارمغان و سوغات سفر در این دو شهر متمدن، جز خرد و حکمت نیست.
شهرت و محبوبیت وی درفلسفه و ریاضی و… آنقدر پرآوازه شد که مرزها را درنوردید، همه جا سخن از هیپاتیا بود او پیوسته همانند مردان بالاپوش و ردای بلند دانشگاهی تنبلی به تن میکرد و تاجی از برگ درخت غار به سر داشت. موهای بلندش حلقهحلقه در پشتش رها شده بود این تاج را دانشگاه آتن همه ساله به دانشجویان فارغالتحصیل برترش اهدا میکرد و از هر لحاظ به استادی خردمند شبیه بود، در بازگشت از سفر از او برای تدریس در دانشگاه اسکندریه در رشتهٔ فلسفه و ریاضیات دعوت شد.
هیپاتیا وقتی در موزه اسکندریه شروع به تدریس میکرد، مردم در خیابان نزدیک ساختمان موزه، تجمع میکردند تا حداقل صدای او را از راه گوش بشنوند. سراپیوم یک عمارت بسیار زیبا و بزرگ بود و مهمترین نقش آن ساختمان پرستش گاه خدای یونانی- مصری- سراپیس خدای مرگ ودرمان- بود و در درجهٔ دوم کتابخانه بزرگی بود که کتابخانه دختر نام داشت که با آمدن او مشهور شد. میگویند تئون به سبب ورود دخترش کتابخانه را به نام کتابخانه دخترم هیپاتیا نامید و تا پایان عمر ایشان نیز به تدریس در این دانشگاه مشغول بود.
هیپاتیا شیوههایی که حقیقت را بر اساس شواهد و مدارک به صورت مستند درک میشد را ستایش میکرد؛ شیوه تدریس او بحث و گفتگوی منطقی و عقلانی به سبک افلاطون و ارسطو بود به این معنی که دانشجویان طی جلسه پرسش و پاسخ مطلب را از استاد میآموختند. هیپاتیا در نگرش خویش کنکاشی ویژه داشت و به دلیل اعتقاد عمیق به پرسشگری به این جلسات روی آورد نگاه دقیق او در این عرصه موجب میشد که با متانت و اعتقاد قلبی این جلسات را تشکیل داده، و با توانایی پیبردن به راز مجهولات، همواره با پاسخ به حس کنجکاوی شاگردان و با تلاش برای یافتن و پیبردن به علوم جدید، روح حقیقتجوی خویش را سیراب و در این راه بهطور عجیبی احساس شادی و لـ*ـذت میکرد. او میگفت:
انسان همانطور که برای برقراری حقیقت میجنگد باید با خرافات به مبارزه برخیزد.
بیوگرافی هیپاتیا | ریاضیدان و فیلسوف
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com