خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,252
امتیاز واکنش
43,145
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدایی که در این جهان، تنها امیدم اوست!
نام اثر: آفریده‌ای مهجور
نویسنده: فاطمه قاسمی(چهرزاد)
ژانر : تراژدی، اجتماعی
 مقدمه:
دیدم که بین‌ما خطی کشیده شد. خطی ظریف امّا، کشنده و طولانی!

گفتند این خط تنها دارایی فقیر است. ماهم که وارثان اجباری!


دل نوشته آفریده‌ای مهجور | فاطمه قاسمی (چهرزاد) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: -FãTéMęH-، Dojham، Morad و 15 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,252
امتیاز واکنش
43,145
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانه‌ی ما، زاغه‌ای کوچک بود‌. کز کرده در گوشه‌ای از این شهر‌ پر ظلمت.
دیوارهایش، لاشه‌ای از آرزوی دیروزم، پنجره‌اش، سرگذشت یک حسرت!
سقف خانه امّا جنس عجیبی داشت؛ که به هنگام باران، مانعم می‌شد از رفتن به خلسه‌ی غفلت!
تونمی‌دانی؛ امّا پدرم یک شب، از سقف خانه‌ی همسایه، تکه‌ای از آسمان را چید. تکه‌ای آیینه که می‌شد در آن، از خانه‌ام تا کهکشان را دید.
خانه‌ی‌ما پر از احساس است. مگر تو این را نمی‌بینی؟!
پر از حس نابِ درد و رنج و فقدان است.
پر از سن جوانی اما، افسوس‌های کودکی و، رویاهای پاشیده در پیری!
آری مادر خانه‌ی‌ما امن است‌. من اینجا در امانم از احساس خوشبختی، از آن حس شیرین شکفتن غنچه لبخند، به وقت گذر از سختی!


دل نوشته آفریده‌ای مهجور | فاطمه قاسمی (چهرزاد) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: -FãTéMęH-، Dojham، Morad و 15 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,252
امتیاز واکنش
43,145
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
من نمی‌دانستم!
من چه غافل بودم!
آه مادر، تو مرا می‌بخشی؟!
پسرت شرمگین است!
پسرت بدنش می‌لرزد؛ از این همه ظلم!
آه مادر نیت من خیر بود.
من شهدهای رنگی تو را برای لبخند کودکی دزدیم!
امّا من ندانستم چرا آن کودک، شهدهای رنگی تو را دوست نداشت!
رنگ‌شان زیبا بود و من از طعم چه می‌دانستم؟!
مگر معیار والا بودن؛ فقط ظاهری زیبا نیست؟!
پس چرا مادر آن کودک صورتم را سرخ کرد؟!
گفت این نوع قدر دانی ماست؛ و من مدام می‌پرسم آیا این تشکر کمی تند نیست؟!
آه مادر من نمی‌دانستم!
من از وابستگی بین تو و آن‌شهدها غافل بودم!
من خطا کردم؛ ولی تو مرا می‌بخشی؟!
آری تو مرا می‌بخشی!


دل نوشته آفریده‌ای مهجور | فاطمه قاسمی (چهرزاد) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: -FãTéMęH-، Morad، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا