خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ZaHRa

مدیر برتر + نویسنده‌ی برتر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,637
امتیاز واکنش
18,972
امتیاز
373
محل سکونت
` اِغماء
زمان حضور
74 روز 5 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
کار تازه ای گیرآورده بودم
باید با چند تن دیگر گور های دسته جمعی بیماران طاعونی که به تازگی کشف شده بود را می کندم و از بابت کار جدید بسیار خوشحال بودم.
روز اول چند جسد عجیب پیدا شد که قسمت هایی از بدن آنها باد کرده بود ، گویا جای گاز حیوانی بود.
روز دوم تعداد بیشتری از اجساد پیدا شد البته تعداد زیادی از آنها کاملا پوسیده بود و فقط چند جسد تازه یافت شد
خیلی عجیب بود که تا این حد سالم مونده بودند
شاید موقع دفن کاملا نمرده بودند و تازه مردن چون تو دهنشون پر خون بود
معلوم هم بود که مردم اون منطقه غذاهای سختی می خوردند که دندونای نیش بزرگی داشتن.
روز سوم نزدیکای ظهر کلنگ یکی تو زمین گیر کرد چن نفر زور زدن و درش اوردن ; سر کلنگ خونی بود
یه هو از سوراخی که کلنگ ایجاد کرده بود خون زد بیرون
سریع چند نفر اونجا رو کندن ، جسد تازه ی یک دختر 20,19 با موهای قهوه ای سوخته و لباس بلند سیاه که لکه های قرمز خون روش جلوه می کرد اونجا بود انگار خون از دهنش بیرون میومد ، همه تعجب کرده بودیم ، یکی خم شد تا ببینه موضوع از چه قراره که دادش رفت هوا ،همه رفتیم سمتش که ببینیم چی شده ،افتاده بود روی زمین و دست خون آلودش روی گردنش بود ، آروم بلند شد و به سمت دوستش رفت ، دوباره به درون حفره نگاه کردم ، ترس وجودم را گرفت , چشم اون دختر باز بود و یک راست به من نگاه می کرد ، فریاد دیگری بلند شد که از جانب کارگری بود که دوستش زخمی شده بود.
همه به سوی آنها رفتند اما پاهای من به زمین قفل شده بود ,دوباره به آن جسد خیره شدم این بار لبخند شیطانی بر لـ*ـب داشت
هر جور که بود پا به فرار گذاشتم اما صدای خرخر نفساش آزارم می داد ، هنوز هم صدای فریاد کارگر های دیگه تو گوشمه.

بعد از اون ماجرا بود که فهمیدم با یه خون آشام ملاقات داشتم.

نمی دونم شاید منو زنده گذاشت تا الان این قصه رو واسه شما تعریف کنم.

نویسنده:وبلاگ خون آشام


«داستان ترسناک کار تازه»

 
  • تشکر
Reactions: SelmA
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا