M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,864
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیشک مفهوم «فرهنگ» را میتوان سنگ بنای علوم اجتماعی و انسانشناختی مدرن در شمار آورد؛ چنانکه کروبر حضور این مفهوم را در علوم انسانی با حضور مفاهیمی نظیر نیروی جاذبه در فیزیک، بیماری در علوم پزشکی و تطور در زیستشناسی همسنگ میسازد. هرچند این مفهوم همیشه و توسط هم انسانشناسان و هم جامعهشناسان بهمثابه سنگبنایی پژوهشی مورد پذیرش واقع نشده، در طول دوران پیشرفت این علوم رفتهرفته اعتبار و اهمیت آن افزایش یافته است. نخستین بار ادوارد تایلر بود که در سال ۱۸۷۱ میلادی واژهی فرهنگ را در معنایی فنی و انسانشناختی مورد استفاده قرار داد[ii]. وی این واژه را از زبان آلمانی اقتباس کرد و آن را از معنای اصلیاش که همانا عبارت است از فرآیندهای معطوف به زراعت، به معنایی قومشناختی و مدرن قلب نمود که به جایگاه یا وضعیتی معطوف است «فراـانـ*ـداموارهای» که در آن هم جوامع انسانی، علیرغم برخورداری از تفاوتهای کیفی عمیق، با یکدیگر به اشتراک میرسند.
فرهنگ از نیمهی دوم سدهی نوزدهم میلادی که بهعنوان اصطلاحی فنی وارد ادبیات علوم انسانی شد تا به امروز دگرگونیهای معنایی متفاوتی را چه بهتنهایی و چه در نسبت با واژهی «تمدن» از سر گذرانده است. پیشتر و در فلسفهی عصر کلاسیک، امانوئل کانت با بیان اینکه «انسان بهواسطهی علم و هنر پرورش یافته[iii] و با اصلاح و خودسازی مداوم خویش متمدن»، بسـ*ـتری را برای تقابل مفهومی این دو واژه فراهم ساخته بود[iv]. در جامعهشناسی بهمرور میان فرهنگ و تمدن تمایزات روشنتری برقرار شد و جامعهشناسان بر آن شدند تا تمدن را مجموعهی ابزارهای ضروری برای تداوم حیات انسانی در شمار آورند و فرهنگ را ارزشها، باورها و در کل، بیانهای والای انسانی. با این حال، چنین تمایز مشخصی هرگز در میان انسانشناسان شکل نگرفت و آنان بهطور کل فرهنگ را مجموعهای از منشها، کنشها و مصنوعاتی در نظر میآورند که موجب شکلگیری جوامع انسانی متفاوت میشود. در انسانشناسی بارها دو واژهی فرهنگ و تمدن در جای هم مینشینند. این از آنروست که هر دو اصطلاح فرهنگ و تمدن در انسانشناسی در بیشتر مواقع به ابزارهایی برای سازگاری مطلوبتر انسان با محیط خویش تقلیل مییابند و برای مثال مالینوفسکی بر آن است که فرهنگ «دستگاهی است که انسان به کمک آن از عهدهی حل مشکلات مشخص و ویژه برمیآید»[v].
پس در انسانشناسی و جامعهشناسی مدرن، عرصهی فرهنگ بهمثابه عرصهای متمایز نمودار میشود. به عبارتی دیگر، فرهنگ آن بار مضاعفی قلمداد میشود که به طبیعت انسان حمل میشود تا جبرانی باشد بر ناتوانی غریزی وی در نسبت با دیگر جانوران[vi]. طبیعت و فرهنگ دو قطب مخالف یکدیگر قلمداد میشوند که در انسان به هم میآیند؛ طبیعت بهواسطهی رفتار، کار و کنش انسان وارد قلمرو فرهنگ و با پذیرش «فرم»های منبعث از «اذهان» انسانی به آثار فرهنگی بدل میشود. بدینترتیب است که با شکلگیری قطبیتی دیگر، یعنی انفصال «ذهن» از «عین»، رفتهرفته فرهنگ و عناصر فرهنگی از یکسو از ساحت روزمرهی زندگی انسان جدا شده و ازسوی دیگر بر آن حمل میشود.
فرهنگ از نیمهی دوم سدهی نوزدهم میلادی که بهعنوان اصطلاحی فنی وارد ادبیات علوم انسانی شد تا به امروز دگرگونیهای معنایی متفاوتی را چه بهتنهایی و چه در نسبت با واژهی «تمدن» از سر گذرانده است. پیشتر و در فلسفهی عصر کلاسیک، امانوئل کانت با بیان اینکه «انسان بهواسطهی علم و هنر پرورش یافته[iii] و با اصلاح و خودسازی مداوم خویش متمدن»، بسـ*ـتری را برای تقابل مفهومی این دو واژه فراهم ساخته بود[iv]. در جامعهشناسی بهمرور میان فرهنگ و تمدن تمایزات روشنتری برقرار شد و جامعهشناسان بر آن شدند تا تمدن را مجموعهی ابزارهای ضروری برای تداوم حیات انسانی در شمار آورند و فرهنگ را ارزشها، باورها و در کل، بیانهای والای انسانی. با این حال، چنین تمایز مشخصی هرگز در میان انسانشناسان شکل نگرفت و آنان بهطور کل فرهنگ را مجموعهای از منشها، کنشها و مصنوعاتی در نظر میآورند که موجب شکلگیری جوامع انسانی متفاوت میشود. در انسانشناسی بارها دو واژهی فرهنگ و تمدن در جای هم مینشینند. این از آنروست که هر دو اصطلاح فرهنگ و تمدن در انسانشناسی در بیشتر مواقع به ابزارهایی برای سازگاری مطلوبتر انسان با محیط خویش تقلیل مییابند و برای مثال مالینوفسکی بر آن است که فرهنگ «دستگاهی است که انسان به کمک آن از عهدهی حل مشکلات مشخص و ویژه برمیآید»[v].
پس در انسانشناسی و جامعهشناسی مدرن، عرصهی فرهنگ بهمثابه عرصهای متمایز نمودار میشود. به عبارتی دیگر، فرهنگ آن بار مضاعفی قلمداد میشود که به طبیعت انسان حمل میشود تا جبرانی باشد بر ناتوانی غریزی وی در نسبت با دیگر جانوران[vi]. طبیعت و فرهنگ دو قطب مخالف یکدیگر قلمداد میشوند که در انسان به هم میآیند؛ طبیعت بهواسطهی رفتار، کار و کنش انسان وارد قلمرو فرهنگ و با پذیرش «فرم»های منبعث از «اذهان» انسانی به آثار فرهنگی بدل میشود. بدینترتیب است که با شکلگیری قطبیتی دیگر، یعنی انفصال «ذهن» از «عین»، رفتهرفته فرهنگ و عناصر فرهنگی از یکسو از ساحت روزمرهی زندگی انسان جدا شده و ازسوی دیگر بر آن حمل میشود.
هنر در عصر فرهنگ
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com