Z.a.H.r.A☆
مدیر تالار ماورا
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
- عضویت
- 19/7/21
- ارسال ها
- 1,348
- امتیاز واکنش
- 9,400
- امتیاز
- 333
- محل سکونت
- Otherworld
- زمان حضور
- 168 روز 9 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین داستانهاي ارواح آن قدر واقعی، باورپذیر و کاملاً هیجانانگیز بـه نظر میرسند کـه عملاً حداقل یک شب را برای شـما تضمین می کنند کـه در حین گوش دادن بـه صدای خشخوردگی طبقه و صدای نالههاي شبحآلود، گذرانده باشید. البته، این پارادوکس ذاتی در داستان هاي ارواح اسـت. هرچه بهتر باشند، شبها بدتر میخوابید.
دراین پست از مجله تفریحی تالاب بری شـما همراهان عزیز چند داستان شبح آور را آماده کرده ایم کـه همه ی انها بر اساس رویداد های واقعی اند کـه مطمئناً شـما را اذيت می دهند. پس چراغ ها را خاموش کنید و برای داستان هاي ارواح آن قدر واقعی و ترسناک آماده شوید کـه در طول شب نخوابید.
1. داستان عجیب دست های کوچک
کاربری با بیان یک رویداد واقعی مینویسد: “من هرگز دریک خانه خالی از سکنه زندگی نکرده ام، اما مادرم در نوجوانی زندگی می کرد.” خانه هاي دیگر در خیابان او نیز چیزهای عجیبی داشتند. چند خانه دورتر از او خانواده اي زندگی میکردند. یک شب دختر با سردرد بدی بـه رخت خواب رفت.
روزبعد، او مرده بود «او بر اثر آنوریسم درگذشت».«بعد از تشییع جنازه او، خانواده رفتند تا فکرشان را از این فاجعه دور کنند و پدر کلیسا از دایی من خواست تا حیوانات خانگی انها را بررسی کند. مامان و پدرم با او رفتند. مادرم شنیده بود کـه یک پیانوی بزرگ وجوددارد و میخواست ان را بنوازد. پدرم در حال تحصیل برای دامپزشکی بود
دراین پست از مجله تفریحی تالاب بری شـما همراهان عزیز چند داستان شبح آور را آماده کرده ایم کـه همه ی انها بر اساس رویداد های واقعی اند کـه مطمئناً شـما را اذيت می دهند. پس چراغ ها را خاموش کنید و برای داستان هاي ارواح آن قدر واقعی و ترسناک آماده شوید کـه در طول شب نخوابید.
1. داستان عجیب دست های کوچک
کاربری با بیان یک رویداد واقعی مینویسد: “من هرگز دریک خانه خالی از سکنه زندگی نکرده ام، اما مادرم در نوجوانی زندگی می کرد.” خانه هاي دیگر در خیابان او نیز چیزهای عجیبی داشتند. چند خانه دورتر از او خانواده اي زندگی میکردند. یک شب دختر با سردرد بدی بـه رخت خواب رفت.
روزبعد، او مرده بود «او بر اثر آنوریسم درگذشت».«بعد از تشییع جنازه او، خانواده رفتند تا فکرشان را از این فاجعه دور کنند و پدر کلیسا از دایی من خواست تا حیوانات خانگی انها را بررسی کند. مامان و پدرم با او رفتند. مادرم شنیده بود کـه یک پیانوی بزرگ وجوددارد و میخواست ان را بنوازد. پدرم در حال تحصیل برای دامپزشکی بود
داستان واقعی ارواح که نباید در شب بخوانید
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com