Z.a.H.r.A☆
مدیر تالار ماورا
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
- عضویت
- 19/7/21
- ارسال ها
- 1,348
- امتیاز واکنش
- 9,398
- امتیاز
- 333
- محل سکونت
- Otherworld
- زمان حضور
- 168 روز 8 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سراسر جهان افسانههای ترسناکی وجود دارد که میتواند مو را بر تنمان سیخ کند. این افسانهها میتوانند از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و درنتیجه زنده بمانند. بنابراین همیشه میتوان از آنها برای ترساندن نسل بعد استفاده نمود. در اینجا ۱۰ افسانه شهری ترسناک از سراسر جهان را به شما معرفی میکنیم.
۱۰. ال سیلبون – El Silbon
ال سیلبون یکی از افسانههای ونزوئلا و کلمبیا است که نام فردی است که محکوم است با یک کیسه استخوان در کره زمین سرگردان باشد. این فرد در کودکی همراه والدین اش در ونزوئلا زندگی میکرد. ازآنجاییکه این پسر تکفرزند بود به یک فرد تنها و لوس تبدیل شد. یکشب گوشت آهو میخواست و ازآنجاییکه پدرش نتوانست آن را تهیه کند عصبانی شد، شکم پدرش را درید، رودههایش را درآورد و به مادرش داد تا بپزد. مادرش آنها را پخت اما به رنگ گوشتها مشکوک شد مادرش که متوجه شد آنقدر ناراحت شد که به پدربزرگ کودک اجازه داد هر بلایی سر بچه بیاورد.
پدربزرگ بدن بچه را زخم کرد و سپس روی آن فلفل و آبلیمو مالید. سپس یک کیسه استخوان پدرش را به او داد و سگها را رها کرد تا او را دنبال کنند. اما پیش از آنکه سگها او را تکهپاره کنند پدربزرگ او را نفرین کرد. و افسانه این موجود ازاینجا آغاز شد.
گفته میشود آل سیلبون هنوز هم آواره است و بدون اینکه کسی متوجه شود وارد خانههایشان میشود. سپس کیسه استخوانها را روی زمین میگذارد و آنها را میشمارد. اگر بدون اینکه کسی متوجه شود برود، یکی از اعضای خانواده میمیرد. اما اگر متوجه او شوند آن پسر موقعیتهای بد آنها را به شانس تبدیل میکند.
۱۰. ال سیلبون – El Silbon
ال سیلبون یکی از افسانههای ونزوئلا و کلمبیا است که نام فردی است که محکوم است با یک کیسه استخوان در کره زمین سرگردان باشد. این فرد در کودکی همراه والدین اش در ونزوئلا زندگی میکرد. ازآنجاییکه این پسر تکفرزند بود به یک فرد تنها و لوس تبدیل شد. یکشب گوشت آهو میخواست و ازآنجاییکه پدرش نتوانست آن را تهیه کند عصبانی شد، شکم پدرش را درید، رودههایش را درآورد و به مادرش داد تا بپزد. مادرش آنها را پخت اما به رنگ گوشتها مشکوک شد مادرش که متوجه شد آنقدر ناراحت شد که به پدربزرگ کودک اجازه داد هر بلایی سر بچه بیاورد.
پدربزرگ بدن بچه را زخم کرد و سپس روی آن فلفل و آبلیمو مالید. سپس یک کیسه استخوان پدرش را به او داد و سگها را رها کرد تا او را دنبال کنند. اما پیش از آنکه سگها او را تکهپاره کنند پدربزرگ او را نفرین کرد. و افسانه این موجود ازاینجا آغاز شد.
گفته میشود آل سیلبون هنوز هم آواره است و بدون اینکه کسی متوجه شود وارد خانههایشان میشود. سپس کیسه استخوانها را روی زمین میگذارد و آنها را میشمارد. اگر بدون اینکه کسی متوجه شود برود، یکی از اعضای خانواده میمیرد. اما اگر متوجه او شوند آن پسر موقعیتهای بد آنها را به شانس تبدیل میکند.
۱۰ افسانه شهری ترسناک از سراسر جهان
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com