خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا
دلنوشته: غریبه پنهان
نگارشگر: دلماه مَلِک کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: عاشقانه
مقدمه:
تو پنهانی در پستوانه‌های زندگی‌ام.
پنهان در استخوان‌های فشرده شده...
در پلک‌های بازنشده
حرف های بازگو نشده
قلب‌های عاشق نشده
رویای تار نشده
فاصله‌ای تمام نشده
تو در پنهان ترین حالت روشنی، در شب‌هایی به سپیدی صبح.


دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، daryam1، -FãTéMęH- و 15 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
درگیر تو بودن خودِ خود غرق شدن بود.
تو بودی همیشه بودی، در هر لحضه نفس کشیدنم بخشی از تو با من بود!
آنقدر بودی که ماندنت فراموشم شد... عادت شد.
باور به نبودنت بی اهمیت شد
اینکه نباشی برایم بی معنی بود..
نمی‌دانستم نداشتنت یعنی چه؟
اصلا از چه زمان بودنت مهم شده بود در قاموسم؟
ان گاه بی هوا نماندنت جان گرفت مقابل چشم هایی که رفتنت را باور نداشت.
تو رفتی و همراهت دل به تاراج رفت.
اما هنوز باورهایم سرجایش است!
در انبوه سوال‌هایم، هنوز نمی‌دانم رفتی‌ای از من یا که نه..

دلماه مَلِک.


دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، daryam1، -FãTéMęH- و 15 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد رفتنش چیزی عوض نشد زندگیم مثل قبل امدنش شد فقط من مثل قبلش نشدم...
انگار که بلد نبودم ،زندگی بی اونو فراموش کرده بودم.
دنیای قبلش چه شکلی بود؟..
یا شایدم نمی‌خواستم باور کنم که رفته..
نمی‌خواستم خودمو وقف بدم به زندگی بی اون
زندگی بی اون خود خود تباهی بود.
نمی‌خواستم تو حال زندگی کنم ترجیعم تو گذشته موندن بود که شاید برگرده...
بهارم زمستون شد و برنگشت...
و حتی نمی‌دونم چی به سرم امد!
فقط یادمه یه روز سرد سوز سرماش نوفوز کرد قلبمو سرد کرد.
با لبه های قندیلش ادمی که توش زندگی میکردو کشت...
حسش فراموش نشد، خودش و خاطره‌هاشم پاک نشد.
انگار دچار یه بیماری شده بودم قبل اون شب به یادم نمیومد فراموش نشده بودا اما دیگه جلو چشمام خودنمایی نمیکرد.

دلماه مَلِک.


دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Essence، daryam1، -FãTéMęH- و 12 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاییز سرد و سوزناک نیست!
پاییز فقط جسارت زمستان را ندارد!
ارام ارام تازیانه می‌زند...
ارام ارام زرد می‌کند ، ارام ارام جان می‌برد!
قطره قطره از اسمانش می‌گرید.
پاییز نامهربان نیست، مثل تو آرام آرام قلب را می‌رباید..❤

دلماه مَلِک...


دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، -FãTéMęH-، Dojham و 12 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
تورا انقدر دوست داشتم که گاهی شک می‌کردم تو من نیستی؟
آخر مشکل اینجا بود من تورا هم بیشتر از خود دوست داشتم.
اما آری تو مَن بودی...
به زبان دگر همان نیمه گمشده معروف که همه می‌گویندِ من بودی.
اما من در بُهت این ماندم که چه شد؟
چه شد مرا به خاطره‌ات سپردی!
شاید من برایت انقدر خوب نبودم که دل کندی؟
یا نه ،شاید کس دیگری آمد و توانست قلب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Essence، daryam1، -FãTéMęH- و 13 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
این هم از زمستان!
باید تورا به یاد بیاورم؟
بایستی می‌گفتم آ*غو*ش تو برای زمستانم بست است!
اما شالگردنم را دور گردنم چنددور می‌گردانم.
راستی این چندمین نیمه شبی است که تورا ندارم؟
کاش تابستان‌آمده‌بودی.
اخر هرچه را که فراموش کنم خاطرات زیر باران را چه کنم؟!
هر زمان که باران نم‌نم شروع به باریدن کند ناخوداگاه دلم تورا تمنا می‌کند.
مانند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Essence، daryam1، -FãTéMęH- و 12 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر بودی اما کنارمن نه‌، برام راحت تر بود..
ولی اینکه ندارمت سخته!
اینکه نمی‌دونستم قراره نداشته باشمت سخته. اگه نمی‌خواستی باشی محکم تو بـ*ـغلم می‌کشیدمت بعد می‌زاشتم‌ بری!
چون زوری کنارم نمی‌خواسمت‌ ‌من‌‌ تورو، تمام تمامِ تورو می‌خواستم‌.
دستای تو سرد شد و من از دست دادمت، درد که کشیدی خودم رو هم از دست دادم!
حالا نمی‌تونم خودم رو بی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Essence، daryam1، -FãTéMęH- و 10 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
من از نبودن هایت خسته‌ام.
همانگونه که دقیقه‌ها ساعت‌ها و روزها پشت هم می‌گذرند زندگی من آشفتگی کمتری دارد.
اما یاد تو هنوز از ذهنم نرفته است..
چشم‌های زیبایت از پیش چشمانم..
یادت، خیالت، خاطراتت که در صندوقچه قلبم مخفی بود هر لحضه پرنگ تر می‌شوند.
نیمه‌شب‌ها زخم‌هایم سرباز می‌کنند، و تو خیلی وقت است نیستی تا التیهام دردهایم شوی
نبودن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، daryam1، -FãTéMęH- و 9 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
فکر نکنم یه روزی بازم کسی بیاد تو زندگیش که مثل من باشه براش...
بعضی وقتا حس می‌کردم یه تیکه از وجودش وصله به قلبم!
خیلی حواسم بهش بود...از یه جایی به بعد حالش شده بود اولویت زندگیم، تو اوج مشغله روزام بیخیال همه چیز می‌شدم و میرفتم سراغش که فقط کنارش باشم.
ولی همه اینا یه روز تموم شد!
یه روز که تو تاریکی بودم ولی اون نشد نورم...
خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Essence، -FãTéMęH-، daryam1 و 7 نفر دیگر

Delmah_malek

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/9/22
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
1,920
امتیاز
203
سن
20
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
نباید..دقیق می‌شدم به حرف‌هاش..
دل‌می‌بیستم به شعرهاش...
شاید هم نباید دل خوش می‌کردم به دوست دارم‌های هر شبش...
نباید که دلم گرم میشد به نگا‌هش..
اما شد...
همان‌جایی که نفهمیدم چند ساعته لبخند کز کرده گوشه لـ*ـبم...
همان‌جایی که عادت‌هاش شد عادت‌هام..
نباید‌هایی که نباید به اینجا می‌کشوندنم..
"نبایدهایی که ته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته غریبه پنهان | Delmah_malek کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Leily nik و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا