- عضویت
- 3/2/22
- ارسال ها
- 258
- امتیاز واکنش
- 1,463
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- نورِماه!
- زمان حضور
- 2 روز 16 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
فشار دستم دور بازوی صبا بیشتر میشه و اون رو به دنبال خودم میکشونم. حتی اجازهی احوال پرسی به صبا نمیدم و دلم میخواد زودتر اون رو به اتاق برسونم. نگاه خیرهی اقوام و همسایهها روی صبا تا لحظهای که وارد اتاق میشیم، ثابته.
با بسته شدن در نفس عمیقی میکشم و به صبا کمک میکنم چادرش رو از سرش دربیاره. خستگی...
با بسته شدن در نفس عمیقی میکشم و به صبا کمک میکنم چادرش رو از سرش دربیاره. خستگی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: