
- عضویت
- 3/2/22
- ارسال ها
- 214
- امتیاز واکنش
- 1,164
- امتیاز
- 153
- محل سکونت
- میان کلمات(:
- زمان حضور
- 2 روز 12 ساعت 14 دقیقه

نویسنده این موضوع
فشار دستم دور بازوی صبا بیشتر میشه و اون رو به دنبال خودم میکشونم. حتی اجازهی احوال پرسی به صبا نمیدم و دلم میخواد زودتر اون رو به اتاق برسونم. نگاه خیرهی اقوام و همسایهها رو صبا تا لحظهای که وارد اتاق میشیم، رو ما ثابته.
با بسته شدن در نفس عمیقی میکشم و به صبا کمک میکنم چادرش رو از سرش دربیاره...
با بسته شدن در نفس عمیقی میکشم و به صبا کمک میکنم چادرش رو از سرش دربیاره...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

آخرین ویرایش توسط مدیر: