- عضویت
- 3/2/22
- ارسال ها
- 259
- امتیاز واکنش
- 1,519
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- نورِماه!
- زمان حضور
- 2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
پلهها رو دونهدونه بالا میرم و دست صابر رو رها نمیکنم.
زبونم رو رو لـ*ـبم میکشم و میگم:
- اون روز رسیدم بالای سرش نفس نمیکشید، خداروشکر که سالمه.
قطرهی اشکی از گوشهی چشمم سُر میخوره و پایین میاد. آخرین پله رو هم رد میکنم و منتظر به صابر چشم میدوزم.
انگشت اشارهاش رو به سمت دری که متعلق به سومین...
زبونم رو رو لـ*ـبم میکشم و میگم:
- اون روز رسیدم بالای سرش نفس نمیکشید، خداروشکر که سالمه.
قطرهی اشکی از گوشهی چشمم سُر میخوره و پایین میاد. آخرین پله رو هم رد میکنم و منتظر به صابر چشم میدوزم.
انگشت اشارهاش رو به سمت دری که متعلق به سومین...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: