خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Z.Ahdary

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/21
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
11,026
امتیاز
303
سن
18
محل سکونت
قبرستون÷€
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این جهان رقیب و بدخواه بود برای نداشتنت...
گذشتی و پرزدی از دنیای دونفره من و تو...
من نیز امشب ای یار شیرین عسلم مثال تو که رژلب قرمز زدی من هم قرمز کرده ام دستانم را با اینکه دیگر برایم حرامی ولی دگر ست کرده ام با تو که نشان از عشقم شود...
تو قرمز زده ایی برا حجله ات و من قرمزی دستم را زده ام برای مرگ...
ای مردمان و شاعران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته وصیت | Z. Ahdary کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، فاطمـ♡ـه و 5 نفر دیگر

Z.Ahdary

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/21
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
11,026
امتیاز
303
سن
18
محل سکونت
قبرستون÷€
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
بخوان و بلند بالا بگو که گفته ام عزا و گریه زاری قانونی ممنوع است...
بخوان گل من...
بلند و بلند بالاتر بخوان عزیزکم...
بخوان من که رفتم نگذارید بیاید مادرم،ترسم این است که بشکند بازم تمام باورم...
این حرف آخر از نصیحت را آرام در دلت بخوان گلکم...
بخوان و در دل بخوان برای خود بخوان،من که رفتم گل من گریه نکن برای مرگ من...
گریه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته وصیت | Z. Ahdary کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، فاطمـ♡ـه و 5 نفر دیگر

Z.Ahdary

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/21
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
11,026
امتیاز
303
سن
18
محل سکونت
قبرستون÷€
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
من بخشیده ام تورا ای گل من برو خوش باش گلکم...
برو خوش باش و گریه نکن برای مزار من...
برو خوش باش که مادرم میداند از قصه مجنون به لیلی مداند از قصه فرهاد به شیرین و حال میداند قصه من به تورا عزیز دل من...
قرمزی خوشرنگ همچون رنگ آزادی است...
آرزو حرام شد برایم...
و آرزو کردن گنـ*ـاه است...
اولین گنـ*ـاه کار که تورا آرزو کرده بود و رفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته وصیت | Z. Ahdary کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، فاطمـ♡ـه و 5 نفر دیگر

Z.Ahdary

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/21
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
11,026
امتیاز
303
سن
18
محل سکونت
قبرستون÷€
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
من بگویم برایت از درد هایم گل من به اندازه یه شب و روز میگذرد...
مرا بخششی کنید همراهان زندگی...
بخششی کن مادرم که خلف نشدم برایت...
ببخش بانوی من که عاشقت شدم...
بخشش این آخرین از کلمه از وصیت من که کنون مینویسم برایتان، عزیزان دل...
بنویسید و کتبی کنید وصیت نامه را که دگر منی نیست بینتان تا این باشد یادگاری برایتان...
اگی منی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته وصیت | Z. Ahdary کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، فاطمـ♡ـه و 5 نفر دیگر

Z.Ahdary

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/21
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
11,026
امتیاز
303
سن
18
محل سکونت
قبرستون÷€
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
ببخش که طاقت من بیشتر از این نبود!
نخواستم رودی شوم بر روی گونه هایتان!
بگذارید اصلا هرچه می خواهند درباره ی من بنویسند، من دیگر کالبدی بی جان دارم دگر چه فایده...دگر چه فایده دارد عشقی که نثارت کردم!
اینجا من به تو نخواهم رسید چه باید کنم من هم مسافر
بودم
من هر که یار خواندم شد آتش و من پنبه...
من جنگل شدم و آنها تبر لبه تیزه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته وصیت | Z. Ahdary کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، فاطمـ♡ـه و 2 نفر دیگر

Z.Ahdary

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/6/21
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
11,026
امتیاز
303
سن
18
محل سکونت
قبرستون÷€
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
میدانید دنیای عجیبی بود برایم...
بی وفا باشی شکایت میکنند...
با وفا باشی خیـ*ـانت می کنند...
مهربان باشی رهایت می کنند...
هرچه به من آموختند برعکس تعبیر شد...
گفتند رفیق یعنی من و تو یک روح در دو بدن یعنی نزدیک تر از خواهر و حامی تر از برادر...
من رفیقم را دیدم شده بود دوست داشتنی تر از دایه مهربان تر از مادر و پشت سرم شده است این را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته وصیت | Z. Ahdary کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، فاطمـ♡ـه و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا