M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,864
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
آغاز کار
آذر پژوهش، گویندهی با سابقه از رادیو تبیز کار خود را شروع میکند و یک سال بعد به تهران میآید و به رادیو ایران مراجعه میکند. او از چگونگی ورود خود به رادیو میگوید: "همه چیز ناگهانی بود. همه چیز فوری بود. مثل این که هیچ مقدمهای نداشت. روزی که به رادیو برای کار وارد شدم، یک شعر دادند و یک خبر و گفتند برو اینها را در استودیو ضبط کن. من هم همه را ضبط کردم. گفتند یک گزارشی هم از اتاقی که نشستی برایمان بگو. همه را گفتم. معمولا طبق تشریفات باید نوارها شنیده میشد، و بعد به من خبر میدادند. من هم رفتم. شب به من تلفن کردند که فردا ظهر باید خبر بخوانی. در حالی که خبر مشروح رادیو ایران را خواندن حساب و کتاب داشت. یعنی گویندهباید سه تا چهار سال خبرهای سه دقیقهای را بخواند. تازه همان سه دقیقه را اول در نیمههای شب بخواند، بعد تازه سه سال سه دقیقهای را روز بخواند و هفت هشت سال بگذرد تا بشود گویندهی مشروح اخبار در ساعات روز."
از دوبلاژ تا تلویزیون
فخری نیکزاد، که هم صدا و هم تصویر شناخته شدهای دارد، از تلویزیون به رادیو راه مییابد.
"من خیلی علاقه داشتم که در تلویزیون کار بکنم. آن زمان مثل حالا نبود که هر کس از راه برسد بشود گویندهی تلویزیون. خیلی مشکل بود.باید از هفت خوان رستم رد میشدیم. من اول با دوبلاژ شروع کردم. من تازه وارد شده بودم. آن موقع هم غولهایی بودند که در دوبلاژ راه به کسانی که تازه آمده بودند،نمیدادند.
یک ششماهی من در آنجا در حال کار آموزی بودم، و انتظار. تا این که رادیو گوینده میخواست. من رفتم در آن جا شرکت کردم و امتحان دادم. آقای تقی روحانی امتحان میکرد. خودش هم نشسته بود در اتاق فرمان. وقتی که آن متنی را که به ما داده بودند خواندیم، از اتاق آمد بیرون و گفت تو دوهفتهی دیگر بیا سر کار. من هم خوشحال و خندان. از طرفی من برای تلویزیون هم اقدام کرده بودم. شنیده بودم که آن جا هم گوینده میخواهند. در طول همین دو هفته از تلویزیون مرا برای آزمایش خواستند. آن جا در موقع آزمایش، چند تا شعر دادند که بخوانم. چند تا خانم دیگر هم بودند. این شعرها را خواندم و تصویرم را هم گرفتند. شب عید که من نشسته بودم پای تلویزیون، یکدفعه دیدم آن تستی را که از من گرفته بودند از تلویزیون پخش کردند. اصلا شوکه شده بودم. که چطور چنین چیزی ممکن است. بعد به من زنگ زدند که بیا تلویزیون. گفتم ای داد بیداد چکار کنم؟ آن موقع تلویزیون و رادیو هم هیچ ارتباطی نداشتند با هم دیگر. هر کدام بخشهای مجزایی بودند. به رادیو زنگ زدم با نهایت شرمندگی، که من نمیتوانم بیایم. به تلویزیون رفتم."
از رادیو اهواز تا رادیو ایران
فیروزه امیر معز، گوینده دیگر برنامه گلها هم در آغاز و در سنین نوجوانی با دوبلاژ شروع میکند.
"من وقتی که سیزده، چهارده سالم بود، فامیل ما آقای محمد علی زرندی،مدیر دوبلاژ بود و به جای "جری لوئیس" و "نورمن ویزدم" صحبت میکرد. او از من خواست که در فیلمی به نام "حملهی چهار صد فیل"که هندی بود، چند خطی بخوانم. من وقتی رفتم آنجاآقای ملک مطیعی را دیدم، ژاله را دیدم، احساس میکردم که در بهشت هستم. خیلی خوشحال شدم. دو سه تا جمله هم بیشتر نگفتم. بعد خودم صدای خودم را شنیدم. خیلی خوشم آمد. در همان عالم بچگی. گذشت تا اینکه پدرم ماموریت گرفت، به عنوان بازرس استانداری خوزستان و مجبور بود به اهواز برود. من هم با او رفتم. در آن موقع هفده سالم بود. روزی مدیر رادیو آمد پیش پدرم. منهم خیلی عاشق رادیو بودم و از هر فرصتی استفاده میکردم که یکجوری خودم را به میکروفن برسانم. به پدرم گفتم که به این آقا بگو که من میتوانم بیایم رادیو. پدرم خیلی عصبانی شد و گفت: الان چه موقع این حرفهاست . هنوز تو مدرسه اسمت را ننوشتهای. آن آقا پرسید که جریان چیست؟ پدرم گفت میخواهد بیاید رادیو. گفت خوب بیاد. قرار گذاشتم و رفتم رادیو. البته چه رادیویی! یک استودیو بود که دیوارش از گونی بود. به جای آکوستیک. خلاصه اینها خواستند از من تست صدا بگیرند. من موقع خواندن سر زانوهایم از ترس میلرزید. به هر حال قبولم کردند و یک برنامهی زنده به من دادند. چون در آن زمان برنامههای ضبطی هنوز نبود. اسمش هم آهنگهای درخواستی شنوندگان بود. مردم زنگ میزدند یا نامه مینوشتند و من برایشان آهنگ پخش میکردم. پس از اتمام دبیرستان و ازدواج، دو سه سالی سابقهی کار در رادیو اهواز داشتم. به تهران بازگشتیم. به رادیو رفتم و فکر کردم به محض آنکه بگویم در رادیو اهواز سابقهی کار دارم، و در آن جا محبوبیت داشتم مرا استخدام میکنند. امتحان کتبی دادم و تست صدا که خیلی دردسر داشت. بعد گفتند که قرار است که یکی از گویندگان ما استعفا بدهد و برود. اگر رفت، شما استخدام میشوید."
آذر پژوهش، گویندهی با سابقه از رادیو تبیز کار خود را شروع میکند و یک سال بعد به تهران میآید و به رادیو ایران مراجعه میکند. او از چگونگی ورود خود به رادیو میگوید: "همه چیز ناگهانی بود. همه چیز فوری بود. مثل این که هیچ مقدمهای نداشت. روزی که به رادیو برای کار وارد شدم، یک شعر دادند و یک خبر و گفتند برو اینها را در استودیو ضبط کن. من هم همه را ضبط کردم. گفتند یک گزارشی هم از اتاقی که نشستی برایمان بگو. همه را گفتم. معمولا طبق تشریفات باید نوارها شنیده میشد، و بعد به من خبر میدادند. من هم رفتم. شب به من تلفن کردند که فردا ظهر باید خبر بخوانی. در حالی که خبر مشروح رادیو ایران را خواندن حساب و کتاب داشت. یعنی گویندهباید سه تا چهار سال خبرهای سه دقیقهای را بخواند. تازه همان سه دقیقه را اول در نیمههای شب بخواند، بعد تازه سه سال سه دقیقهای را روز بخواند و هفت هشت سال بگذرد تا بشود گویندهی مشروح اخبار در ساعات روز."
از دوبلاژ تا تلویزیون
فخری نیکزاد، که هم صدا و هم تصویر شناخته شدهای دارد، از تلویزیون به رادیو راه مییابد.
"من خیلی علاقه داشتم که در تلویزیون کار بکنم. آن زمان مثل حالا نبود که هر کس از راه برسد بشود گویندهی تلویزیون. خیلی مشکل بود.باید از هفت خوان رستم رد میشدیم. من اول با دوبلاژ شروع کردم. من تازه وارد شده بودم. آن موقع هم غولهایی بودند که در دوبلاژ راه به کسانی که تازه آمده بودند،نمیدادند.
یک ششماهی من در آنجا در حال کار آموزی بودم، و انتظار. تا این که رادیو گوینده میخواست. من رفتم در آن جا شرکت کردم و امتحان دادم. آقای تقی روحانی امتحان میکرد. خودش هم نشسته بود در اتاق فرمان. وقتی که آن متنی را که به ما داده بودند خواندیم، از اتاق آمد بیرون و گفت تو دوهفتهی دیگر بیا سر کار. من هم خوشحال و خندان. از طرفی من برای تلویزیون هم اقدام کرده بودم. شنیده بودم که آن جا هم گوینده میخواهند. در طول همین دو هفته از تلویزیون مرا برای آزمایش خواستند. آن جا در موقع آزمایش، چند تا شعر دادند که بخوانم. چند تا خانم دیگر هم بودند. این شعرها را خواندم و تصویرم را هم گرفتند. شب عید که من نشسته بودم پای تلویزیون، یکدفعه دیدم آن تستی را که از من گرفته بودند از تلویزیون پخش کردند. اصلا شوکه شده بودم. که چطور چنین چیزی ممکن است. بعد به من زنگ زدند که بیا تلویزیون. گفتم ای داد بیداد چکار کنم؟ آن موقع تلویزیون و رادیو هم هیچ ارتباطی نداشتند با هم دیگر. هر کدام بخشهای مجزایی بودند. به رادیو زنگ زدم با نهایت شرمندگی، که من نمیتوانم بیایم. به تلویزیون رفتم."
از رادیو اهواز تا رادیو ایران
فیروزه امیر معز، گوینده دیگر برنامه گلها هم در آغاز و در سنین نوجوانی با دوبلاژ شروع میکند.
"من وقتی که سیزده، چهارده سالم بود، فامیل ما آقای محمد علی زرندی،مدیر دوبلاژ بود و به جای "جری لوئیس" و "نورمن ویزدم" صحبت میکرد. او از من خواست که در فیلمی به نام "حملهی چهار صد فیل"که هندی بود، چند خطی بخوانم. من وقتی رفتم آنجاآقای ملک مطیعی را دیدم، ژاله را دیدم، احساس میکردم که در بهشت هستم. خیلی خوشحال شدم. دو سه تا جمله هم بیشتر نگفتم. بعد خودم صدای خودم را شنیدم. خیلی خوشم آمد. در همان عالم بچگی. گذشت تا اینکه پدرم ماموریت گرفت، به عنوان بازرس استانداری خوزستان و مجبور بود به اهواز برود. من هم با او رفتم. در آن موقع هفده سالم بود. روزی مدیر رادیو آمد پیش پدرم. منهم خیلی عاشق رادیو بودم و از هر فرصتی استفاده میکردم که یکجوری خودم را به میکروفن برسانم. به پدرم گفتم که به این آقا بگو که من میتوانم بیایم رادیو. پدرم خیلی عصبانی شد و گفت: الان چه موقع این حرفهاست . هنوز تو مدرسه اسمت را ننوشتهای. آن آقا پرسید که جریان چیست؟ پدرم گفت میخواهد بیاید رادیو. گفت خوب بیاد. قرار گذاشتم و رفتم رادیو. البته چه رادیویی! یک استودیو بود که دیوارش از گونی بود. به جای آکوستیک. خلاصه اینها خواستند از من تست صدا بگیرند. من موقع خواندن سر زانوهایم از ترس میلرزید. به هر حال قبولم کردند و یک برنامهی زنده به من دادند. چون در آن زمان برنامههای ضبطی هنوز نبود. اسمش هم آهنگهای درخواستی شنوندگان بود. مردم زنگ میزدند یا نامه مینوشتند و من برایشان آهنگ پخش میکردم. پس از اتمام دبیرستان و ازدواج، دو سه سالی سابقهی کار در رادیو اهواز داشتم. به تهران بازگشتیم. به رادیو رفتم و فکر کردم به محض آنکه بگویم در رادیو اهواز سابقهی کار دارم، و در آن جا محبوبیت داشتم مرا استخدام میکنند. امتحان کتبی دادم و تست صدا که خیلی دردسر داشت. بعد گفتند که قرار است که یکی از گویندگان ما استعفا بدهد و برود. اگر رفت، شما استخدام میشوید."
گویندگان برجسته
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com