خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیلی الیزابت دیکینسون (به انگلیسی: Emily Elizabeth Dickinson) شاعر آمریکایی (۱۰ دسامبر ۱۸۳۰–۱۵می ۱۸۸۶) در شهر امهرست در ایالت ماساچوست آمریکا و در یک خانوادهٔ متشخص و اصیل به‌دنیا آمد، او بیشتر خلوت گزیده بود و زندگی در انزوا را ترجیح می‌داد. در دوران جوانی به‌مدت ۷ سال در آکادمی امهرست درس خواند و قبل از بازگشتش به شهر خود، مدت کوتاهی را نیز در یک مدرسه مذهبی گذراند. او به‌خاطر پوشیدن لباس سفید و عدم استقبال از مهمان در بین ساکنین معروف گشت، و بیشتر دوستی‌هایش از طریق نامه و مکاتبه بود. اگرچه او شاعر پرکاری بود ولی تعداد کمی از شعرهایش (نزدیک به ۱۸۰۰عدد) به چاپ رسید.[۱] آثاری که در زمان حیاتش به چاپ رسید دچار تغییر می‌گشتند تا با معیارهای متعارف شعری وقت مطابق شوند. شعرهای دیکینسون در زمان خود منحصربه‌فرد بودند، زیرا دارای خطوط کوتاه، عدم وجود عنوان در شعر و از قافیهٔ کج یا نیم‌قافیه برخوردار بودند که چیزی غیرمتعارف بود.[۲] بسیاری از شعرهای او درون‌مایهٔ مرگ و جاودانگی داشتند، که در نامه‌هایش نیز مشهود بود.
اگرچه بیشتر آشنایان او از نوشتنش آگاه بودند، اما پس از مرگش بود که خواهر کوچکترش لاوینیا از حافظهٔ نهان شعری او پرده برداشت و آثارش آشکار گشت. اولین مجموعه‌شعر او در سال ۱۸۹۰ و توسط آشنایانش، توماس ونت‌وورث هیگنسون و مابل لومیس تاد منتشر شد، که آن دو نیز آثارش را بسیار ویرایش کردند. کامل‌ترین مجموعه‌شعر او در سال ۱۹۵۵ توسط پروفسور توماس جانسون با نام شعرهای امیلی دیکینسون چاپ شد. با وجود برخی از شک و تردیدها در اواخر قرن ۱۹ و اوایل ۲۰ در خصوص قابلیت‌های ادبیِ دیکینسون، امروزه دیکینسون به‌عنوان یکی از مهم‌ترین شاعران آمریکایی شناخته می‌شود.[۳][۴]

او را شاعر معتکف نیز خوانده‌اند، یا به قول الهی قمشه‌ای دختر مولانا؛ چرا که او بسیار با ابهام سخن می‌گوید. او شاعر قطعهٔ معروفِ "I'm nobody! Who are you?" (من هیچ‌کسم، تو که هستی؟) است.


بیوگرافی امیلی دیکینسون | شاعر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانواده و کودکی

امیلی الیزابت در ۱۰دسامبر ۱۸۳۰ در موزه خانوادگی امیلی دیکینسون در امهرست، ماساچوست در یک خانواده برجسته و متوسط به دنیا آمد. پدرش ادوارد دیکینسون نزدیک به چهل سال خزانه‌دار کالج امهرست بود و در شرایط متعددی خدمت کرد و به عنوان یک قانون‌گذار ایالتی، و به نمایندگی از منطقه همپشایر در کنگره ایالات متحده حضور یافت. در ۶ می ۱۸۲۸ با امیلی نورکراس از مانسون ازدواج کرد. آنان صاحب ۳ فرزند شدند:

ویلیام آستین (۱۸۲۹–۱۸۹۵)
امیلی الیزابت
لاوینیا نورکراس (۱۸۳۳–۱۸۹۹)
امیلی جوان دختر خوش‌رفتاری بود. زمانی که امیلی در دو سالگی به مونسون سفر کرد، عمه او از ایشان به خوبی و خوشی یاد کرده‌است. عمه امیلی یه علاقه بسیار او به موسیقی و استعداد خاص او در پیانو اشاره، و از آن با نام «موزیک» یاد کرده‌است.[۵] در ۷ سپتامبر، ۱۸۴۰، دیکینسون و خواهر کوچکترش لاوینیا در آکادمی امهرست، شروع به درس‌خواندن کردند.[۶] در همان زمان، پدرش منزلی در خیابان پلیزانت شمالی خریداری کرد.[۷] برادر امیلی، آستین، بعدها از این خانه با عنوان «عمارت» یاد کرده، که در زمان غیبت پدر و مادرشان با عنوان «ارباب و بانو» در آن ریاست می‌کردند.[۸]

دیکینسون در سال‌های جوانی با «تهدید عمیق» مرگ روبرو گشت، علی‌الخصوص پس از مرگ نزدیکانش این وضع بدتر نیز شد. هنگامی که سوفیا هولاند، عموزادهٔ دوم و دوست نزدیکش، یه دلیل بیماری تیفوس در سال ۱۸۴۴ جان باخت، امیلی دچار آسیب‌های روانی شدید شد. با به یادآوری این حادثه ۲ سال بعد، امیلی این مطلب را نوشت که: «به دلیل اینکه من اجازه پیدا نکردم تا از او مراقبت، یا حتی در چهره او نگاه کنم، من نیز سزاوار مرگم».[۹] او به حدی دچار مالیخولیا گشت که پدر و مادرش او را برای بهبود به بـ*ـو*ستون فرستادند.[۱۰] با بهبود وضعیت جسمی و روحی، به آکادمی امهرست بازگشت تا تحصیلاتش را ادامه دهد. در این مدت، او با افرادی چون آبیاه روت، آبی وود، و سوزان هانتینگتون گیلبرت (که بعدها برادرش آستین با او ازدواج کرد) آشنا شد، که دوستان نزدیکی برای او در ادامه زندگی‌اش شدند.

در سال ۱۸۴۵، یک تجدید حیات مذهبی در امهرست اتفاق افتاد که در نتیجه آن ۴۶ اعتراف به ایمان در میان هم‌سالان دیکینسون اتفاق افتاد. در همان سال به یکی از دوستانش نامه‌ای نوشت و در آن اظهار داشت: «من هیچ‌وقت چنین آرامش و شادمانی در زندگی خود تجربه نکرده بودم و در طی آن احساس کردم منجی خود را یافته‌ام.»[۱۱] این تجربه مدت زیادی دوام نیاورد: دیکینسون هیچ‌وقت به صورت علنی اعلام نکرد که ایمان آورده‌است و تنها چند سال به‌طور منظم در جلسات شرکت کرد.[۱۲]

تأثیرات اولیه و نگارش
ویرایش
وقتی که ۱۸ سالش بود، خانواده دیکینسون با وکیل جوانی به نام بنجامین فرانکلین نیوتون دوستی می‌کردند. با استناد به نامه‌ای که دیکینسون بعد از مرگ نیوتون نوشته‌است، او «قبل از رفتن به ورچستر، برای ادامه تحصیلاتش، به مدت ۲ سال با پدرم بود و تأثیر بسیاری در خانواده ما داشت.»[۱۳] اگرچه رابـ*ـطه عاطفی نداشتند، نیوتون تأثیر به‌سزایی در او داشت و (بعداز هامفری) دومین فرد مسنی بود که امیلی از آنان به عنوان مربی، معلم یا کارشناس در زندگی خود بهره جسته‌است.[۱۴]

نیوتون او را با آثار ویلیام ووردورث آشنا کرد، و مجموعه شعر اول رالف والدو امرسون را به او هدیه داد، که تأثیر رهایی‌بخشی در او داشت. او بعدها نوشت که «آنچه که دانشجوی حقوق پدرم به من آموخت، لمس رازهای بهار بود».[۱۵] نیوتون او را مورد احترام قرار می‌داد و به عنوان شاعر قبول داشت. هنگامی که او با بیماری سل دست و پنجه نرم می‌کرد، نامه‌ای به او نوشت و در آن اظهار داشت، که آرزو داشت تا بیشتر عمر می‌کرد تا آینده‌ای را که برای او پیش‌بینی‌کرده بود، ببیند.[۱۶]

دیکینسون نه فقط با انجیل، با ادبیات معاصر خودش نیز آشنایی داشت.[۱۷] او هم‌چنین تحت تأثیر نامه‌های نیویورک لیدیا ماریا چایلد قرار گرفت که آن را نیز از نیوتون هدیه گرفته بود. یکی‌از دوستانش نیز جین ایر، اثر شارلوت برونته را در اواخر ۱۸۴۹ به او هدیه داد.[۱۸] تأثیر جین ایر در او غیرقابل وصف است. ویلیام شکسپیر نیز نفوذ بسیاری در شخصیت وی داشت. به گونه‌ای که به یکی از دوستانش نوشته «چرا دست کس دیگری به جز این را بگیریم؟» و به یکی دیگر نوشته، «چرا کتاب دیگری باید نیاز داشته باشیم؟»[۱۹]

بزرگسالی و انزوا
ویرایش
دیکینسون در اوایل سال ۱۸۵۰ نوشته‌است: «امهرست این زمستان با خوشی زنده است… چه شهر بزرگی است این شهر!» روح والای او پس از یک وفات دیگر به مالیخولیا تبدیل شد. مدیر آکادمی امهرست، لئونارد هامپری، در سن ۲۵ سالگی از «لـ*ـخته‌شدن خون» در مغزش فوت کرد.[۲۰] دو سال پس از مرگ، او به دوستش آبیاه، میزان افسردگی خود را نشان داد:

«. . . بعضی از دوستانم مردند، و بعضی دیگر در خواب به سر می‌برند- خواب در گورستان کلیسا- این ساعت از شب غم‌انگیز است- زمانی این موقع، ساعت مطالعه من بود- استاد من در استراحت به‌سر می‌برد و برگه‌های کتاب تنها مانده‌اند، و اشک‌هایم سرازیر شده‌اند و من نمی‌توانم آن‌ها را پاک کنم؛ و دلیلش این نیست که نمی‌توانم، بلکه آن‌ها تنها چیزهایی هستند که من می‌توانم در ادای درگذشت هامپری، پرداخت کنم»


بیوگرافی امیلی دیکینسون | شاعر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سال ۱۸۵۰، مهم‌ترین و احساسی‌ترین رابـ*ـطه امیلی با سو گیلبرت بود. امیلی بیش از ۳۰۰ نامه، یعنی بیش از آنچه که برای دیگران فرستاده بود، در طول دوستی‌شان برای او فرستاد. سو یک حامی برای شاعر بود، نقش دوست‌داشتنی‌ترین و تأثیرگذارترین دوست، و یک نصیحت‌کننده را برای او اجرا می‌کرد و دیکینسون نصیحت‌های ویرایشی او را پیروی می‌کرد. سو هم‌چنین نقشی اصلی در پیشرفت ذهن خلاق او داشت.[۲۲] سو در سال ۱۸۵۶ پس از ۴سال معاشقه با آستین ازدواج کرد. ادوارد خانه‌ای برای خودش و سو بنا نهاد و نام آن را همیشه سبز انتخاب کرد، و دلیل آن قرارگرفتن خانه در غربی موطن‌شان بود.[۲۳] در ارتباط با دوستی امیلی و سو اختلاف‌نظرهایی وجود دارد. تاد عقیده داشت که به دلیل منزوی و ناسازگاربودن سو، امیلی بیشتر اوقات از دوستی طوفانی‌شان لطمه می‌خورد.[۲۴] درحالی که مفهوم «بی‌رحمانه» برای سو- که توسط رقیب‌های عشقی او ترویج شده بود- مورد اختلاف است، و دلیلش فرزندان سو و آستین که در قید حیات بودند و امیلی با آنان رابـ*ـطه نزدیکی داشت.

در بهار سال ۱۸۵۵، امیلی به همراه مادر و خواهرش، یکی از طولانی‌ترین سفرهایش به دور از خانه را تجربه کرد.[۲۵] ابتدا آنان سه هفته در واشینگتن سپری کردند، چرا که پدرش ماساچوست را در کنگره ایالات متحده تشریح می‌کرد. سپس آنان مدت زمان ۲هفته را در فیلادلفیا برای ملاقات با اقوام گذراندند.
از اواسط دهه ۱۸۵۰، مادر امیلی به دلیل بیماری‌های مزمن مختلف به بسـ*ـتر بیماری افتاد و سرانجام در ۱۸۸۲ جان سپرد.[۲۷] مسئولیت‌های خانگی بیشتر بر دوش او افتاد، و خودش را در خانه رعیتی محدود کرد. سال‌ها بعد لاوینیا بیان کرد که به‌خاطر اینکه مادرش به صورت مزمن بیمار بود، یکی از دخترانش همیشه باید همراه او می‌بود.[۲۸] امیلی خودش این مسئولیت را پذیرفت، و زندگی‌اش را در کتاب‌هایش، و هم‌خو با طبیعت یافت، و به زندگی ادامه داد.

با مرور شعرهایی که قبلاً نوشته بود شروع به پاکنویس‌کردن آن‌ها و ویراست دقیق دست‌نوشته‌ها و کتاب‌هایش کرد.[۲۹] چهل جزوه‌ای که او از سال ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۵ تهیه کرد دربردارندهٔ نزدیک به ۸۰۰ شعر بود. کسی از وجود چنین جزوه‌هایی تا قبل از مرگ وی خبر نداشت.

نیمهٔ نخست دهه ۱۸۶۰، و پس از زندگی به دور از اجتماع وی، بیشترین دوره نگارش دیکینسون بود[۳۰] محققان و پژوهشگران مدرن، به علت خروج و انزوای شدید دیکینسون به دو دسته تقسیم شدند. درحالی که او به داشتن «استرس شدید عصبی» شناخته شد،[۳۱] امروزه برخی معتقدند که او از بیماری ترس از مکان‌های شلوغ[۳۲] و صرع[۳۳] رنج می‌برده‌است.

دسته‌گل‌ها و شعرها

جودیت فار محقق، بیان می‌کند که دیکینسون در طول زندگی خود بیش‌تر به‌عنوان باغبان شناخته می‌شد و نه به عنوان شاعر. دیکینسون از سن ۹ سالگی و به همراه خواهرش گیاه‌شناسی می‌خواند و از باغشان در حیاط خانه مراقبت می‌کرد.[۳۴] او در طول حیاتش، مجموعه‌ای ۶۶صفحه‌ای از گیاهان فشرده را در یک هرباریوم چرمی خشک، جمع‌آوری نمود. این مجموعه شامل ۴۲۴ گل خشک‌شده بود، که توسط او جمع‌آوری، دسته‌بندی و برچسب‌زنی شده بودند.[۳۵] در کل دیکینسون، گل‌های عجیب و غریب معطری را کاشته، و نوشته بود: «می‌توانید باعبور از اتاق نهارخوری به سمت هنرستان، ساکن جزایر ادویه شوید که در سبدهایی آویزان هستند». دیکینسون اکثر اوقات دسته‌گل‌هایی برای دوستانش به همراه چندین شعر می‌فرستاد، اما آن‌ها به گل بیشتر از شعر اهمیت می‌دادند.


بیوگرافی امیلی دیکینسون | شاعر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
اواخر عمر

در ۱۶ ژوئن ۱۸۷۴، هنگامی که در بـ*ـو*ستون بودند، ادوارد دیکنسون سکته کرد و جان سپرد. هنگام برگزاری مراسم تدفین، که در ورودی سالن منزل برگزار می‌شد، امیلی در اتاق خود ماند؛ و در مراسم گرامیداشتی که در ۲۸ ژوئن برگزار می‌شد، شرکت نکرد.[۳۶] او به هیگینسون نامه نوشت و در آن اظهار داشت: که پدرش قلب صاف و دردمندی داشته و فکر نمی‌کند که کسی همچون او وجود داشته باشد.[۳۷] یک سال بعد، در ۱۵ ژوئن سال ۱۸۷۵، مادر امیلی نیز دچار سکته‌ای گشت، که سبب فلج جزئی و ازدست‌دادن بخشی از حافظه‌اش گشت. با روزبه‌روز بدترشدن وضعیت جسمانی مادرش، امیلی با نوشتن: «خانه دیگر خانه نیست»، تاسف خود را بیان کرد.[۳۸] اوتیس فیلیپ لرد، قاضی پیر در دادگاه عالی قضایی ماساچوست از سالم در سال ۱۸۷۲ یا ۱۸۷۳ با خانواده دیکینسون آشنا گشت. پس از مرگ همسر لرد در سال ۱۸۷۷، دوستی او با امیلی تبدیل به یک رابـ*ـطه رومانتیک گشت، و دلیل این ادعا نامه‌هایی است که نابود شدند.[۳۹] چندین نامه‌ای که باقی مانده، شامل نقل قول‌هایی از آثار شکسپیر است که دربردارندهٔ اتلو، آنتونی وکلئوپاترا، هملت و کینگ لیر می‌باشد. دیکینسون این مطلب را نوشت که: «درحالی که بقیه مردم به کلیسا می‌روند، من به درون خود مراجعه می‌کنم، مگر نه این است که تو کلیسای من هستی، و ما سرود روحانی داریم که کسی جز خودمان از آن آگاه نیست؟».[۴۰] و آن‌ها هر یکشنبه نامه‌های مذهبی به یکدیگر می‌نوشتند. دیکینسون با دید مثبتی به این روز می‌نگریست، چنان‌که از یکی از نامه‌هایی که از او باقی‌مانده، او این مطلب را نوشته‌است: «سه‌شنبه‌ها یک روز واقعاً غمگین است».[۴۱] پس‌از چندین سال بیماری، قاضی لرد در مارس ۱۸۸۴ جان سپرد. دیکینسون از این اتفاق با نام «آخرین ازدست‌رفته» یاد کرد.[۴۲]

زوال و مرگ

اگرچه دیکینسون در سال‌های پایانی عمرش نیز به نوشتن ادامه می‌داد، ولی از ویرایش و ترتیب‌بندی شعرهایش دست کشید. او هم‌چنین از طرف خواهرش لاوینیا، مجبور به سوزاندن برگه‌هایش شد.[۴۳] لاوینیا که هیچ‌گاه ازدواج نکرد، تا پایان عمر در موطن خود ماند و در سال ۱۸۹۹ درگذشت.
دهه ۱۸۸۰ زمان سختی برای بازماندگان خانواده دیکینسون بود. مادر دیکینسون در ۱۴ نوامبر ۱۸۸۲ فوت کرد. سال بعد فرزند سوم آستین و سو، گیلبرت - سوگلی امیلی- از تب تیفوئید یا حصبه درگذشت.[۴۴] در تابستان همان سال، تاریکی بزرگی که به سویش می‌آمد را مشاهده کرد و در حال آشپزی در آشپزخانه غش کرد. او تا نیمه‌های آن شب بیهوش ماند و سپس هفته‌ها بیماری به دنبال آن به سویش آمد. در ۳۰ نوامبر ۱۸۸۵ ضعف و بیماری‌اش به حدی گشت که آستین را از سفر به بـ*ـو*ستون منصرف کرد. در ۱۵می ۱۸۸۶، پس از وخیم‌ترشدن علائم بیماری، امیلی دیکینسون در سن ۵۵سالگی درگذشت. آستین در خاطرات خود نوشته‌است: «آن روز بسیار بد بود. . . او از نفس‌کشیدن دست کشید و آن نفس‌های سوزناکش تا ساعت ۶ ادامه یافت.» پزشک دیکینسون علت مرگ او را بیماری آشکار (نوعی بیماری کلیوی) و مدت زمان بیماری را دو سال و نیم اعلام کرد.

دیکینسون در یک تابوت سفید با گل آفتاب‌گردان معطر به ثعلب و با یک جفت کفش راحتی زنانه ارغوانی رنگ و یک دسته گل بنفشه در کنارش، دفن شد.[۴۵] مراسم تدفین در کتابخانه محلی، و ساده و کوتاه برگزار شد؛ هیگینسون که او را فقط ۲بار دیده بود، شعر «من روح ترسویی ندارم» از امیلی برونته را خواند که مورد علاقه دیکنسون بود. بنا به درخواست دیکنسون، تابوتش از میان زمین‌های گل آلاله حمل شده و در آرامگاه خانوادگی‌شان در گورستان غربی در خیابان سه‌بر دفن شد


بیوگرافی امیلی دیکینسون | شاعر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

^~SARA~^

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/7/20
ارسال ها
887
امتیاز واکنش
5,007
امتیاز
263
زمان حضور
113 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع

منبع: ویکی پدیا


بیوگرافی امیلی دیکینسون | شاعر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا