متـوسـط پس از من | Elaheh_A کاربر انجمن رمان ۹۸

Elaheh_A · 3/8/22

اینک برای تو می‌نویسم، "پس از من"
آری، برای تو!
هرگاه زمان پایان رسیدن حیاتم می‌رسد به تو فکر می‌کنم که، پس از من، تو چه می‌شوی؟
پس از من، هنوز هم به من سر می‌زنی؟
اگر مرا جایی دور از تو به آغو.ش طبیعت بگذارند، پس از سالها نیز مرا به یاد می‌آوری؟
ولی بگذار بگویم "پس از من" حتی اگر فرسنگ‌ها از تو دور باشم...

Elaheh_A · 9/8/22

در مغزم با خود جدالی داشتم که سرانجامش، پس از من، بود.
به ناگه تصمیم گرفتم با تو درمیانش بگذارم، هرچه‌ نباشد تو همان پس‌ از منی!
به دنبال فرصتی مناسب ماندم و در آخر موفق به هم‌کلامی با تو شدم.

#الهه_آذری_مقدم
#پس_از_من

Elaheh_A · 9/8/22

پس از من را از تو جویا شدم؛ ولیکن آنطور که باید و شاید، جوابی به من ندادی!
پرسیدمت، پس از من چه میکنی؟
از تو انتظار پاسخی دقیق و خطیر داشته ولی از تو فقط عتاب نصیب دل بی‌قرارم شد!

#الهه_آذری_مقدم
#پس_از_من

Elaheh_A · 9/8/22

علت عتابت را جویا شدم و تو تنها به گفتن:
- از دوست داشتن است.
اکتفا کردی ولی دلم مرهمی بیش از این را می‌خواهد جانِ دلم!
منکر دوست داشتنت نمی‌شوم ولی دلم را قرص کن، مرهمِ دل بی‌قرارِ من!

#الهه_آذری_مقدم
#پس_از_من

Elaheh_A · 9/8/22

می‌دانم که با سوال‌های پیاپی‌ام تو را ناراحت می‌کنم؛ ولی دل که عقل و منطق ندارد!
‌هرگاه که لحظات شیرینمان را مرور می‌کنم، پس از من، آن را به تلخی زهرمار تبدیل می‌کند.
ولی بدان که تلخی زهر را به شیرینیِ عاشقانه‌هایمان به جان می‌خرم.

#الهه_آذری_مقدم
#پس_از_من...

Elaheh_A · 9/8/22

هم‌اکنون که تاریکی زمانه بر ما چیره گشته تمام هوش و حواسم پیِ تو می‌گردد.
تو را از جان عزیزتر می‌پندارم و توان دیدن رنج و سختی تو را ندارم.
گویی در طالع من است که با تلخیِ زهر تقاصِ شیرینیِ عشق را پس‌ دهم!

#الهه_آذری_مقدم
#پس_از_من

Elaheh_A · 17/8/22

گمان می‌کردم "گذر زمان" مشکلات را حل خواهد کرد، گویا سخت در اشتباه بودم!
چراکه تنها آدمیِ‌ست که می‌تواند مشکلاتش را حل کند، گاه با یک قدم کوچک و گاه با یک فداکاریِ بزرگ!
مهم نیست قَدَمت به چه اندازه باشد، به وسعت یک دریا و یا به تیزیِ نوکِ سوزن؛ مهم این است که حرکت کنی!
حرکت کنی و درهم بشکنی تمام مشکلاتت...

Elaheh_A · 17/8/22

در زندگی‌ام بارها کسانی را دیدم که در برابر مشکلات زندگی سرخم کردند و نا امید شدند، ولی تو آنگونه نبودی!
می‌دانی چرا تو را "پس از من" نامیدم؟
تو آنقدر خوبی که می‌ترسم پس از من، تو را از من بگیرند!

#الهه_آذری_مقدم
#پس_از_من

Elaheh_A · 17/8/22

در وصفت زبانم قاصر و قلمم کوتاه است، وقتی تو به میانِ سخن می‌آیی، گویی لال می‌شوم!
نه اینکه سخنی برای گفتن نباشد! نه!
تو را پس از من نامیدم چراکه با وجود تو در زندگی‌ام دیگر ترس و واهمه‌ای ندارم.
شاید کمی کلیشه باشد ولی تو همان ناجی‌‌ای هستی که عاشقانه می‌پرستمش!

#الهه_آذری_مقدم...

Elaheh_A · 30/8/22

هرچه به هیاهوی زادروزت نزدیک‌تر می‌شویم، بیشتر به این می‌پندارم که هدیه‌ی مناسبی برای تو ندارم!
ولکین می‌خواهم دارایی با ارزشم را به ارمغان تو درآورم.
زین لحظه دومین دارایی با ارزشم را به تو که اولینش‌ هستی هدیه می‌کنم.
خدا را از وجود تو شاکرم و آرزوی‌ قلبی‌ام در زاد روز تو این‌ است که تا سالیانی دراز...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین