خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,266
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام اثر: زشت‌ها | Uglies
نویسنده: اسکات وسترفیلد | Scott Westerfeld
مترجم: نگار 1373 (فاطمه.پ)
ژانر: علمی-تخیلی، فانتزی
سبک: پادآرمان‌شهری

خلاصه:
تالی یانگ بلاد که در آستانه‌ی شانزده سالگی‌اش است، دیگر صبر و تحملش را از دست داده. تنها چند هفته‌ی دیگر باقی مانده تا عمل جراحی‌ای انجام دهد که او را از یک فرد زشت به یک زیبارو تبدیل خواهد کرد و به عنوان یک زیبارو، او به یک آرمان‌شهر که بهشتی از فناوری و تکنولوژی‌های پیشرفته به شمار می‌رود منتقل می‌شود؛ جایی که تنها کارش، فقط تفریح کردن است. ولی دوست جدید تالی مطمئن نیست که می‌خواهد که یک زیبارو بشود و وقتی که فرار می‌کند، تالی وجهه‌ی جدیدی از دنیای زیبا را می‌بیند که خیلی هم زیبا نیست. مقامات دولتی به تالی یک پیشنهاد می‌دهند: این که دوستش را بیابد و به یک زیبارو تبدیل شود یا هرگز تغییر پیدا نکند. انتخاب پیش‌روی تالی، زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد.

سخن مترجم:
این کتاب قبلاً چاپ شده ولی دیگه هیچ‌وقت تجدید چاپ نخورده و هیچ نسخه‌ای ازش پیدا نمیشه. کتاب چهار جلده ولی جز جلد اول هیچ‌کدوم از جلدهای بعدی ترجمه نشدن. امیدوارم توانایی و فرصتش رو داشته باشم که بتونم تا جلد آخر رو ترجمه کنم.


رمان زشت‌ها | نگار 1373 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، MĀŘÝM، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,266
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
فهرست:
بخش اول
شهر زیبای جدید
دوستان صمیمی تا همیشه
شای
محو شدن
رو به آینده
کاملاً حوصله سر بر
تندروها
خرابه‌های زنگ زده
در انتظار دیوید
جنگ
آخرین ترفند
عمل جراحی
شرایط ویژه
زشت برای زندگی
پریس
نفوذی
و...

"در آینده تکمیل خواهد شد"


رمان زشت‌ها | نگار 1373 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Tabassoum، ✧آیناز عقیلی✧، MĀŘÝM و 7 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,266
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
بخش اول

زیبا شدن
آیا این خوب نیست که جامعه را پر از مردمان زیبا کنیم؟
-یانگ یوآن، به نقل از نیویورک تایمز
***


شهر زیبای جدید
آسمان اوایل تابستان به رنگ استفراغ گربه به نظر می‌رسید. البته تالی فکر می‌کرد که باید برای مدت زمانی به گربه‌‌ات فقط غذای گربه با طعم ماهی قزل‌آلا بدهی تا رنگ‌های صورتی‌ درست بشود.
حرکت سریع ابرها باعث شده بود کمی شبیه به ماهی به نظر برسند که فلس‌هایشان توسط بادی که در ارتفاع بالا می‌وزید مواج دیده میشد.
همان‌طور که نور روز داشت محو میشد، شکاف‌های عمیق آبی رنگ شب همانند اقیانوسی وارونه، سرد و بی‌انتها پدیدار می‌شدند. در هر تابستان دیگری، چنین غروبی زیبا بود. اما از وقتی که پریس زیبارو شده بود، دیگر هیچ‌چیزی زیبا نبود. از دست دادن بهترین دوستت بد هست، حتی اگر فقط برای سه ماه و دو روز بوده باشد.
تالی یانگ‌بلاد انتظار تاریک شدن هوا را می‌کشید.
می‌توانست از پنجره‌ی باز اتاقش شهر زیبای جدید را ببیند. برج‌های میهمانی از همان لحظه می‌درخشیدند، و مارهایی از مشعل‌های سوزان سوسوزنان مسیرهای عبوری را در باغ‌های تفریحی مشخص می‌ساختند. چند بالُن هوای گرم که در مقابل آسمان صورتی رنگِ در حال تاریک شدن در بند کشیده شده بودند، مسافرانش با وسایل آتش‌بازی ایمنی به سمت بالُن‌ها یا چتربازان در حال عبور شلیک می‌کردند. صدای قاه‌قاه خنده و موسیقی مانند سنگ‌هایی که با حرکت چرخشی درست پرتاب شده باشند، از روی سطح آب می‌گذشتند و لبه‌های آن‌ها به همان اندازه در برابر اعصاب تالی تیز بودند. در حومه‌ی شهر، که توسط رودخانه‌ی سیاه بیضی شکل از شهر جدا شده بود، همه‌چیز در تاریکی فرو رفته بود. همه‌ی زشت‌ها تا الان توی تـ*ـخت‌خواب بودند. تالی حلقه‌ی واسطه‌اش را درآورد و گفت:
- شب بخیر.
اتاق در جوابش گفت:
- خواب‌های خوب ببینی، تالی.
او یک قرص خمیر دندان جوید، به بالش‌اش چند مشت زد و یک بخاری سفری قابل حمل قدیمی را -چیزی که تقریباً به اندازه‌ی یک انسان خوابیده به سایز تالی گرما تولید می‌کرد- زیر روکش‌ها فرو برد. سپس از پنجره به بیرون خزید.
در بیرون از خانه، در شبی که بالاخره در بالای سرش به سیاهی ذغال سنگ بدل شد، حال تالی فوراً بهتر شد. شاید این یک نقشه‌ی احمقانه به شمار می‌رفت، اما هر چیزی بهتر از این بود که یک شب دیگر را در تـ*ـخت‌خواب بیدار بماند و برای خودش احساس تاسف کند. تصور کردن این‌که پریس در مسیر آشنای پربرگی که تا لبه‌ی آب آمده بود، داشت پشت سرش بی سر و صدا می‌خزید، صدای خنده‌هایش را خفه می‌کرد، و در شب برای جاسوسی در مورد زیبارویان جدید آماده می‌شد، آسان بود. در کنار همدیگر. در دوازده سالگی او و پریس یافته بودند که چطور ناظر خانه را فریب بدهند، در حالی که تفاوت سنی سه ماهه‌ی بین آن‌ها طوری به نظر می‌رسید که انگار هرگز اهمیت نداشته. تالی با خودش زمزمه کرد "دوستان صمیمی تا همیشه" و زخم کوچکی که روی کف دست راستش وجود داشت را با انگشت لمس کرد.
آب در بین درختان می‌درخشید و او می‌توانست صدای موج‌های کوچک حاصل از عبور کفابروهای* رودخانه را بشنود که به ساحل سیلی می‌زدند. تالی جاخالی داد و لابه‌لای نی‌ها مخفی شد. تابستان همیشه بهترین بهترین زمان برای سفرهای جاسوسی بود. علف‌ها بلند بودند، هوا هرگز سرد نبود، و مجبور نبودی روز بعد را در مدرسه بیدار بمانی. البته پریس حالا می‌توانست تا دیروقت بخوابد. این فقط یکی از مزیت‌های زیبا شدن به شمار می‌رفت.


کفابرو: وسیله‌ای برای جمع‌آوری ضایعات و آشغال‌های جمع شده بر روی سطح آب


رمان زشت‌ها | نگار 1373 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ✧آیناز عقیلی✧، MĀŘÝM، YeGaNeH و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا