خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع


چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا
از نفس یار ما داد نشانی صبا

نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم
نسبت بوی خوشش با نفس یار ما

کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب
روی نگار مراست خسرو انجم گوا

جان چو شنید از صبا بوی سر زلف او
گفت روان می‌شود در پی آن آشنا

در صور آب و گل جان صفت دوست دید
عشق کهن تازه گشت گرم شد این ماجرا

جام رها کن در و چشمهٔ خورشید بین
زاینه بگذر نگر عکس رخ یار را

گر نه زعکس رخش گل اثری یافتن
گل زکجا وین همه مایه حسن از کجا

قبله هر ملتی هست به سوی دگر
با رخ او فارغیم از همه قبله‌ها

تیر چو از چشم او بر دل عاشق رسید
گفت که زخم من است صید مرا خون‌بها


گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع


با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمان‌شکن نگارا

هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

از چشم من نهانی ای آب زندگانی
وصلت مناسب آمد سیمرغ و کیمیا را
در چشم من فراقت نگذاشت روشنایی
ای آفتاب تابان دریاب دیده‌ها را

زان لـ*ـب سلام ما را نشنیده‌ام جوابی
بیگانه می‌شماری یاران آشنا را

پیش رخ تو باید بر خاک سر نهادن
شرط است سجده بردن آیینه خدا را

چشم تو ریخت خونم شرم آمدم که گویم
از بهر نیم جانی با دوست ماجرا را

در زهد و پارسایی چندان عجب نباشد
سرمست چشم خود بین رندان پارسا را



گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




ما به دست یار دادیم اختیار خویش را
حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را

بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار
سال‌ها کردیم ضایع روزگار خویش را

ریختی خون دلم شکرانه بر جان من است
گر تو بر فتراک می‌بندی شکار خویش را

خاک پایت شد وجودم تا نیابی زحمتی
می‌نشانم ز آب چشم خود غبار خویش را

عکس روی چون نگار خود ببین در آینه
تا بدانی قدرت صورت‌نگار خویش را
هست خاک آستانت سجده‌گاه اهل دل
سجدۀ شکری بکن پروردگار خویش را

نیست خالی از خیال روی تو چشم همام
باغبان بی گل نخواهد جویبار خویش را



گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع





بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما
شرح لـ*ـب او می‌دهد شیرینی گفتار ما

دانی چه داریم آرزو سرهای ما در پای او
افتاده بر خاک درش دراعه و دستار ما

با سرو گوید قامتش هستی همین بالا و بس
کو روی و موی نازنین کو شیوه و رفتار ما

هر یک ز ما در انجمن لافی ز مردی می‌زند
بنمای زلف پرشکن تا بشکند پندار ما

گر یک نفس از بندگی یابیم ذوق زندگی
تا حشر شکری می‌کنیم از بخت برخوردار ما

گر چشم مستت را هـ*ـوس باشد حریفی خوش‌نفس
زحمت مکش هم جنس او اینک این دل بیمار ما

باری دگر گویی مکن از آب خالی دیده را
بی شست و شویی کی شود شایسته دیدار ما​


گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع



چشم مستش دوش می‌دیدم به خواب
کرده بود از ناز آغاز عتاب

گفت کای مشتاق خوابت می‌برد
هل یکون النوم بعدی مستطاب

شرم بادت آن همه دعوی چه بود
چشم عاشق را بود پروای خواب

هر که در هجران بیاساید دمی
جاودان از دوست ماند در حجاب

خوابم از بهر خیالت آرزوست
من عتابت را همین دارم جواب

حال ما دور از تو می‌دانی که چیست
حال چشم بی‌نصیب از آفتاب

در فراقت آنچه بر ما می‌رود
اهل دوزخ را نباشد آن عذاب

آب حیوانی و ما در آتشیم
وه که گر بنشانی آن آتش به آب



گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست
وقت پروردن جان است که جانان اینجاست

نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز
نرگس سرخوش و گل و سرو خرامان اینجاست

خبری از دل ضایع شدۀ زندانی
باز پرسید که آن سرو خرامان اینجاست

من ز غیرت شوم آتشکده‌ای گر یابد
آگهی خضر که اسکندر خوبان اینجاست

شکر از مصر به تبریز میارید دگر
کان شکر را چه محل این شکرستان اینجاست

هر که او را ادب مجلس شاهان نبود
گو بدین در مگذارید که سلطان اینجاست

بندگی را کمر امروز ببندید به جان
چون نبندیم میان یوسف دوران اینجاست

چشم و ابروی تو کردند اشارت به همام
که از این حسن و ملاحت بگذر کان اینجاست

ماه خود کیست ندارم سر خورشید فلک
سایه لطف خدا روح دل و جان اینجاست



گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است
چون روان گردم که زاب دیده پایم در گل است

می‌رود من در پیَش فریاد می‌دارم ولیک
همچو آواز جرس فریاد ما بی‌حاصل است

رو به هر جانب که آرد قبلۀ جان‌ها شود
منزلی کانجا فرود آید زمینی مقبل است

زیستن بی‌روی تو صورت نمی‌بندد مرا
وین تصور خود مرا بیش از فراقش قاتل است

صحبت خوبان بلای جان مشتاقان بود
گرچه آسان است پیوستن بریدن مشکل است

کیست مانندش که تا عاشق شود خرسند از او
دیگران از آب و گل منظورم از جان و دل است

سرو زد با قامتش لاف دروغ از راستی
مردم صاحب‌نظر داند که قولش باطل است

گر ملامت‌گر نداند حال ما عیبش مکن
ما میان موج دریاییم و او برساحل است

سوز آتش شمع می‌داند که با پروانه چیست
همنشین شمع سوزان از حرارت غافل است

خصم می‌گوید که نشکیبد همام از نیکوان
هر که جان آشنا دارد به ایشان مایل است



گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




خرامان می‌رود آن سرو قامت
جهانی را از آن قامت قیامت

مؤذن گر ببیند قامتت را
فراموشش شود تکبیر و قامت

امام از شوق آن شکل و شمایل
به قوّالان دهد مزد امامت

گرت باشد گذر در خانقاهی
نماند شیخ بر راه سلامت

مریدان ز اربعین آیند بیرون
تو را بینند و سوزند از ندامت

بود دایم شب قدر آن دلی را
که سازد در سر زلفت اقامت

به عهد چشم سرخوش دل فریبت
بود بر جان مستوران غرامت

بگو ای آن که ما را می‌دهی پند
تویی یا ما سزاوار ملامت

همام از عشق چون دارد نصیبی
نجوید منصب زهد و کرامت



گزیده اشعار همام تبریزی

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




یاد باد آن راحت جان یاد باد
عاشقان را عهد جانان یاد باد

چون تماشا را به سروستان رویم
قد آن سرو خرامان یاد باد

غنچه‌های گل چو آید در نظر
آن لـ*ـب شیرین خندان یاد باد

ما به جان با دوست پیمان بسته‌ایم
جاودانش آب حیوان یاد باد

روشنی کز روز وصلش یافتم
در شب تاریک هجران یاد باد
مهر با رویش به جان ورزیده‌ام
مهربان را مهربانان یاد باد

تا زبان گویاست می‌گوید همام
بلبلان را از گلستان یاد باد



گزیده اشعار همام تبریزی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا