خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و نهم:

به جز صدای آهنگ بی‌کلامی که در فضای باز رستوران پخش می‌شد و صدای برخورد قاشق و چنگال‌ها به هم یا به بشقاب، صدای دیگری به گوش نمی‌رسید.
خاطره‌ی اولین شام دوران متاهلی‌‌شان را با جانیار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، YeGaNeH، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصتم:

لبخند شیطنت‌آمیزی گوشه‌ی لـ*ـبش نشاند تا کمی فضای متشنج‌شده را تسکین بببخشد و انگار موفق هم شد.
- تا جایی که من یادمه خشایار تا این حد خجالتی نبود. نکنه آب و هوای تهران تغییرش داده باشه؟
گلشیفته خندید و این نشان می‌داد بهتر از چند دقیقه قبل شده است...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، YeGaNeH، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و یکم:

- مامان ما داریم فرار می‌کنیم؟
دستش متوقف شد. آن‌ها داشتند فرار می‌کردند؟ فرار از چه چیزی؟ گذشته؟ کدام گذشته؟ اصلاً مگر از گذشته و آنچه در آن اتفاق افتاده هم می‌توان فرار کرد.
کلید را در قفل چرخاند و در به آرامی باز شد. خانه در تاریکی مطلق فرو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Essence، YeGaNeH، MaRjAn و یک کاربر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و دوم:


- واسه محافظت از خوانواده‌ت فقط همین کار رو بلدی؟
جانیار به عقب پرت شد و در خود پیچید و همین‌طور که از درد‌، رگ پیشانی‌اش متورم شده‌بود، غرید:
- حتی شده بمیرم هم نمی‌زارم یه تار مو از سر گلشیفته کم بشه.
این‌بار اما مرد به جای خنده اخم کرد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، ~MobinA~ و 2 نفر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و سوم:


جانیار که بی‌جان روی زمین ولو شد، گلشیفته جیغ زد. با تمام توان جیغ زد. به خاطر زخم‌هایش جیغ زد. زخم‌هایی که گذشته بر تن و روحش زده بود و تازه کهنه شده بود که زخم‌های جدید پیدایشان شد. به خاطر خودش، دخترش، جانیارش. خشایاری که باید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~MobinA~، YeGaNeH، Essence و 2 نفر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و چهارم:

خشایار آب گلویش را به سختی پایین داد. از تصور اتفاق چند دقیقه پیش، دستش مشت شد. نگاهش را از چشمان نیمه باز جانیار گرفت و به زیر دوخت. فکر این‌که دوباره دیر رسیده بود، دیوانه‌اش می‌کرد.
- برو... برو خشـ.. خشایار... برو اونا منتـ...منتظرتن.
دست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: ~MobinA~، MaRjAn، YeGaNeH و یک کاربر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و پنجم:

نزدیک آمد و صندلی را با گلشیفته بسته شده به آن، به حالت اولش برگرداند. خم شد تا صورتش با صورت گلشیفته در یک راستا قرار گیرد.
- تا حالا زندگی بدون پدر با یه مادر مریض روانی که مدام کتکت می‌زنه رو تجربه کردی؟ تا حالا مادرت بهت گفته کاش نبودی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: ~MobinA~، MaRjAn، YeGaNeH و یک کاربر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و ششم:


چشم خشایار که به گلشیفته افتاد، لبخند زد. لبخندی پر از دلگرمی و آغشته به اطمینان.
مردی آهسته و بی‌صدا از پشت به خشایار نزدیک شد و قبل از اینکه خشایار بفهمد یا گلشیفته لـ*ـب از لـ*ـب باز کند، میله‌ی آهنی را بالا برد و ناگهان در سر خشایار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~MobinA~، MaRjAn و یک کاربر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و هفتم:

در اتاق عمل که بسته شد، روی صندلی‌های توی راهرو آوار شد.
//هرجا که می‌رم پیش چشمامی، بغضم مثل یک کوه سنگینه
یادت میفتم، نفسم می‌ره، دنیای این روزای من اینه//
صدای آژیر ماشین‌های نیروی انتظامی و آمبولانس هنوز در گوشش بود. به دستان خونی‌اش نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH-، ~MobinA~ و یک کاربر دیگر

fatemeh_khanoom

خطاط انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/3/22
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
1,495
امتیاز
213
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و هشتم:

صدای بوق‌های متعدد باعث شد، خیسی چشمانش را با گوشه‌ی شالش بگیرد تا بهتر ببیند.
دستگاه‌های متصل به پیکر بی‌جان خشایار، بی‌وقفه بوق می‌زد و هشدار می‌داد.
در سرش زنگی ممتد صدا کرد. در راهرو بی‌امان می‌دوید و فریاد می‌زد:
- دکتر... پرستار...
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان از تبار کوه | fatemeh_khanoom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH-، ~MobinA~ و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا