خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
شیطان در ماری حراف حلول می‌کند
دشت‌های مرکزی آسیا در باغش،
حین شکل‌گیری زمان، این مدار خفته از نیشی بیدار گشته،
حین شکل‌گیری گنـ*ـاه، سیبی ریش‌دار سلفیده،
و خدایی که آنجا قدم می‌زده زندانبان خرده‌پایی بوده
که از فراز تپه‌های بهشت، مغفرت در نظرش ناچیز می‌آمده.
فرزانگان به من می‌گویند
هنگامی که ما با دریاهای مهار شده و
ماه دست‌ساز نیم مقدس پیچیده در ابر بیگانه بودیم،
خدایان این باغ خیر و شر را بر درختی شرقی گره زدند؛
و آنگاه که ماه صفیرکشان سر برآورد
این درخت به سیاهی ددان و بی رنگ‌تر از صلیب بود.
ما در باغ بهشت خویش،
در آب‌های مقدسی که هیچ یخ‌‍بندانی قادر به یخ زدنش نبود،
و در صبح‌های پر صلابت این زمین، آن باغبان مرموز را شناختیم؛
جهنم در صوری از گوگرد سرخ و اسطوره‌ای ساطور خورده،
سراسر بهشت در نیم شبی از خورشید،
افعی‌ای حین شکل‌گیری زمان، بالا و پایین می‌پرید


اشعار دیلن تامس

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشت را بر استخوان‌ها بجوی پیش از آن ‌که نباشد،
و از آن دو صخره‌ی پر شیر
و آن لذیذترین گوشت و رسوباتش بنوش
پیش از آن که پستان‌های بانوان عجوزگانی پیر شوند
و عذار تن بریزد.
از ملافه‌های در باد آشفته مشو پسرم،
ولی آنگاه که بانوان چون سنگ سردند،
رزی وحشی بر ژنده‌ها بیاویز.
شورش بر ماه اجباری
و مجلس آسمان،
شعبده‌های شاهانه‌ی دریایی شریر،
خودکامگی شب و روز،
استبداد هور.
شورش بر جسم و استخوان،
کلام خون، پوست دغل،
و کرمینه‌ای که بشریت را یارای کشتن‌اش نیست.»
عطش فرو نشانده شده و گرسنگی رخت بر بسته،
و قلب من تکه تکه؛
چهره‌ام در آینه تکیده،
لبانم از بـ*ـو*سه‌ای پژمرده و
سـ*ـینه‌هایم نزارند.
دختری بشاش به خاطر بشریت در آ*غو*شم کشید،
من او را خواباندم و گناهانش را گفتم
و رزی وحشی کنارش نهادم.
«کرمینه‌ای که بشریت را یارای کشتن‌اش نیست
و بشری که طنابی را یارای آویختن‌اش نیست
شورش بر رویای پدرم
که زوزه‌کشان از کنام گرازی سرخ
سربرمی‌آورد تا این مکار نابکار را به زانو درآورد.
من نه می‌توانم چو یک ابله
فصل و نور خورشید، لطف و دختر را به قتل برسانم
و نه قادر به خفه کردن بیداری شیرین صبح‌ام.»
شب سیاه هنوز ماه را اداره می‌کند،
و آسمان احکامش را اجرا می‌کند،
دریا با طنینی شاهانه سخن می‌گوید،
نور و ظلمت نه معاند
که ملازم‌اند.
«جنگ بر سر عنکبوت و الیکایی!
جنگ بر سر سرنوشت بشر!
محشر هور!»
پیش از آن که مرگ در آ*غو*شت کشد، آه! آ*غو*شت را بگردان


اشعار دیلن تامس

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
مشتاق هجرت بوده‌ام
از هیس‌هیس دروغی خرج شده
و گریه‌ی مدام از ترس‌های کهن
که دم به دم ترسناک‌تر می‌شوند وقتی که روز
از فراز تپه به دریایی عمیق می‌ریزد؛
مشتاق هجرت بوده‌ام
از تکرار سلام‌ها،
از ارواحی که در هوایند
و طنین‌های روحانی بر کاغذ
و غریو آواها و نغمه‌ها.
مشتاق هجرت بوده‌ام ولی می‌ترسم؛
کمی زندگی، هنوز خرج نشده، شاید خاموش کند
شعله‌ی دروغی کهن را بر زمین،
و ترق ترق کنان در هوا، نیمه کور باقی گذاردم.
نه از ترس باستانی شب،
نقطه‌ی جدایی کلاه از مو،
لـ*ـب‌های ورچیده‌ی گیرنده،
بر پر مرگ سقوط خواهم کرد.
از این‌ها پروای مردنم نیست
نیمی عرف و نیمی دروغ


اشعار دیلن تامس

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
اینجا در این بهار، اختران در طول خلأ شناورند؛
اینجا در این زمستان آراسته
هوای بی پوشش بی امان می‌بارد؛
این تابستان پرنده‌ای بهاری را در خاک می‌کند.
نمادها از چرخش آهسته‌ی چهار فصل سال انتخاب می‌شوند،
ساحل‌ها در پاییز آتش‌های سه فصل
و نغمه‌های پرندگان چهار فصل را
می‌پراکنند.
باید با تابستان از درختان بگویم
کرم‌ها می‌گویند اگر اصلاً توفان‌های زمستانی
یا خاکسپاری خورشید در کار باشد؛
باید بهار را از آوای فاختگان بیاموزم،
و آن حلزون بی صدف باید نابودی را یادم دهد.
یک کرم تابستان را بهتر از ساعت تعریف می‌کند،
حلزون بی صدف تقویم زنده‌ی روزهاست؛
حشره‌ای بی زمان از چه برایم سخن خواهد گفت
اگر بگوید جهان رو به امحاست؟


اشعار دیلن تامس

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
دردت نغمه‌ای می‌شود در تارت
و کام عرش را با زبان‌ات فرش خواهد کرد
آه نازاد من
دردت می‌شود
رگی از آنِ من
تا کشد مرا با آن به بند.
تارت آبکندی بین شستانم می‌کشد
تا خون شعله‌ورش آن را به کناره‌ها بمالد
آه نارویای من
دردت می‌شود
رگی پاره
بین تو و من.
دردت کلامی در لبان‌ات می‌شود
همچو شیر که نغمه‌ای در نوک پستان‌هاست
آه ناشنای من
دردت می‌شود
رودی از آن ِمن
که شیرش را نمی‌نوشم من.
دردت تو را از قوتی شیر می‌دهد
که می‌چکد تا نغمه‌ای در خون‌ات ساز می‌کند
آه ناهستای من
دردت می‌شود
استخوان و خون تن
رفته رفته به دور من.


پی‌نوشت:
نازاد = به دنیا نیامده
نارویا = کاشته نشده
ناشنا = ناشناخته
ناهستا = هستی نیافته


اشعار دیلن تامس

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا