خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,148
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
10695.jpg

مورد استفاده:

در مورد افرادی به كار می‌رود كه در هر شرایطی همدل و هم خود را پیدا می‌كنند.
روزی روزگاری، در سال‌ها پیش حكیم و دانشمند بزرگ ایرانی «محمد بن زكریای رازی» در شهر ری در جنوب تهران امروزی به دنیا آمد. رازی بعد از سال‌ها درس خواندن و شاگردی در محضر اساتید بزرگ تبدیل به حكیم كار بلدی شد كه روز به روز به جهت طبابت صحیح‌اش مشهورتر می‌شد.


دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

 

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,148
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
طوری كه نام یكی از معروفترین پزشكان یونانی به نام «جالینوس» را به او نسبت داده بودند.
زكریای رازی شاگردان فراوانی را تربیت كرد تا بتواند به بیماران بیشتری كمك كند. شاگردان زكریای رازی كه به مهارت و كاردانی استادشان آگاه بودند به رفتار او به دقت توجه می‌كردند و سخنانش را به خوبی گوش می‌كردند تا بتوانند در آینده طبیبی به كاردانی استادشان باشند.
یك روز زكریای رازی از محل كارش خارج شد، تا به خانه‌اش برود. ولی عدّه‌ای از شاگردان كه از او سؤال داشتند در طول مسیر استاد را رها نكردند و دائم در مورد روش تشخیص بیماری‌ها و داروی مناسب برای بیماران مختلف از او سؤال می‌پرسیدند و استاد در حد مجال به آنها پاسخ می‌داد.


دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

 

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,148
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
همینطور كه آنها در مسیر حركت می‌كردند، دیوانه‌ای از راه رسید و بدون توجه به گفتگوی استاد با شاگردانش مستقیم به سراغ زكریای رازی رفت. شاگردان كنار رفتند و با تعجب به رفتار شخص دیوانه نگاه می‌كردند تا ببینند دلیل رفتار دیوانه چیست؟ در این میان دو نفر از شاگردان كه تنومندتر و قوی هیكل‌تر بودند خودشان را به استاد نزدیك‌تر كردند تا اگر دیوانه خطری برای استاد ایجاد كرد بتوانند از استاد دفاع كنند.
دیوانه جلوتر كه آمد دستش را دراز كرد تا با زكریای رازی دست بدهد. استاد با او دست داد و بعد مرد دیوانه سعی كرد با جملات بی‌سروتهی حرفی را به استاد بزند. زكریای رازی با اینكه مفهوم درستی از حرف‌های او درك نمی‌كرد ولی سعی كرد با دقت به حرفهایش گوش بدهد تا بتواند جوابی به او بدهد.


دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

 

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,148
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
كمی گذشت دیوانه تند و تند برای استاد حرف‌هایی را زد، بعد چند قدمی با هم راه رفتند. سپس دیوانه روی استاد را بـ*ـو*سید با او دست داد خداحافظی كرد و از آنجا رفت.
شاگردان زكریای رازی كه در این مدت تماشاگر صحبت استاد با فرد دیوانه بودند با رفتن فرد دیوانه دوباره سراغ استاد آمدند و بحثشان را با ایشان از سر گرفتند. ولی زكریای رازی دیگر حواسش آنجا نبود و جوابی به آنها نمی‌داد. كم كم شاگردان ساكت شدند و دیگر حرفی نمی‌زدند. با رسیدن استاد به خانه‌اش شاگردان خداحافظی كردند و خواستند بروند كه زكریای رازی رو به شاگردانش گفت: نه، كجا می‌روید؟ باید به خانه‌ی من بیایید من حالم بد است باید دارویی برای درد من بسازید.
شاگردان برای كمك به استاد به خانه‌اش رفتند. زكریای رازی نام چندین رقم دارو را برد و از آنها خواست این داروها را با هم تركیب كنند.


دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

 

Meysa

میستونکِ مرمر
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,148
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاگردان واقعاً متعجب شده بودند. این دیگر چه جور دارویی است؟ استاد چه احتیاجی به این دارو دارد؟ تا اینكه یكی از شاگردان گفت: استاد این دارویی كه شما از ما خواستید تا با هم تركیبش كنیم مگر دارویی نیست كه شما برای درمان دیوانگان تجویز می‌كنید؟
زكریای رازی كه از این همه تیزهوشی و ذكاوت شاگردش خوشش آمده بود گفت: آفرین، درست فهمیدی؛ شاگرد گفت: ولی استاد، شما كه دچار دیوانگی نشده‌اید. این دارو را برای كسی می‌خواهید؟
زكریای رازی گفت: آن دیوانه كه در كوچه دیدیم، اصلاً به شما توجهی نكرد. انگار فقط با من كار داشت. او فقط از دیدن من خوشحال شد و خندید. حتماً او من را از همه شما به خودش شبیه‌تر دیده و فكر كرده فقط منم كه حرفهای بی‌سروته او را درك می كنم كه یك راست به سراغ من آمد. می‌خواهم از جنون كاملم جلوگیری كنم و قبل از اینكه كاملاً دیوانه بشوم شروع به مصرف دارو نمایم.

منبع راسخون


دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا