خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه بخواهیم چه نخواهیم برخی فاکتورها در ایجاد پیش زمینه هایی در زهن ما، نسبت به هر اثر هنری وجود دارند و شاید برای هر مخاطبی همین فاکتورها در انتخاب فیلمی که قرار است تماشا کند تعیین کننده باشد. وقتی نام پرویز پرستویی به عنوان بازیگر اصلی یک فیلم به چشم می خورد طبیعتاً سطح انتظار مخاطب نسبت به آنچه قرار است ببیند بالا می رود. «لس آنجلس تهران» اما از همان لحظات آغازینش متوجهتان می کند که قرار نیست با یک کمدی تراز اول مواجه شوید و حتی حضور پرستویی کمکی به ارتقای سطح آنچه قرار است تماشا کنید نکرده است.
«لس آنجلس تهران» نخستین فیلم کمدی تینا پاکروان است؛ فیلمسازی که چند فیلم متوسط را در کارنامه ی خود دارد؛ تجربه نشان داده است که حتی بهترین کارگردانهای ما نیز وقتی از درام به سمت کمدی سازی پیش می روند افتی محسوس در کارشان ایجاد می شود؛ در نظر بگیرید ابوالحسن داوودی را که پس از فیلم موفق «رخ دیوانه»، کمدی متوسطی چون «هزارپا» را ساخت یا فرزاد موتمن که پس از فیلم تفکربرانگیزِ«شبهای روشن» به سراغ «پوپک و مش ماشاالله» رفت و ... . شاید این قسم از شکستها در کمدی سازی به عدم شناخت فیلمسازان ما از ژانر کمدی باز می گردد؛ شاید واقعا این فیلمسازان از اسلوبها و ظرایف این ژانرِ حقیقتاً دشوار بی اطلاع اند و شاید هم برخی محدودیت ها دست و پایشان را بسته و نمی گذارد آن قدر که باید با آسودگی خاطر به کارشان بپردازند؛ همه ی این عوامل دست به دست هم می دهند تا «لس آنجلس تهران» نیز در حد فیلمی ضعیف باقی بماند که نه تنها نمی تواند به لحاظ اجرا و پرداخت خوش ساخت و شسته رفته باشد بلکه وظیفه اش به عنوان یک کمدی را که همان خنداندن مخاطب است هم به درستی انجام نمی دهد و عملاً هرگز فیلم بانمکی نیست!
بزرگترین ایراد وارد بر «لس آنجلس تهران» فیلمنامه اش است؛ فیلمنامه ای که اساساً "شکل نمی گیرد"؛ نقطه ی اوج و فرودی ندارد، نقاط عطف و بحرانش نه مهم اند نه خاص و نه بامزه، فیلمنامه، بیشتر به طرح اولیه ای شباهت دارد که یک فیلمنامه نویس به شکل شفاهی برای فیلمساز تعریفش می کند. شخصیت های فیلم منفعل و سردر گم اند و خلاصه هیچ چفت و بستی در فیلمنامه ی این اثر دیده نمی شود. یکی از باورهای غلط بسیاری از فیلمسازان ژانر کمدی این است که به صرف کمدی بودن، زنجیره علت و معلولی در فیلمنامه می تواند جدی و پررنگ و مهم نباشد، اتفاقات می توانند به دم دستی ترین شکل ممکن رخ دهند و انگیزه ی عِلی برای وقوع هیچ رخدادی قابل دریافت نیست حال آن که به باور من یک کمدی بیش از یک فیلم درام نیازمند دقت در چینش رویدادها و حساب شدگیِ کنش ها و واکنش هاست زیرا مخاطب هوشمند امروزی تنها به صرف موقعیت های آنیِ خنده دار نمی خندد بلکه به سیر وقوع آن رخداد و انگیزه های علی و بسـ*ـتر شکل گیری آن فرآیند خنده سر می دهد در حالیکه کمدی های ما در حد مجموعه ای از تک رخدادهای (مثلاً) بامزه باقی می مانند که در عمل خنده دار هم نیستند!
فیلمنامه ی «لس آنجلس تهران» آن قدر بی چفت و بست است که بعنوان مثال، بهروز (پرویز پرستویی) و آیدا (مهناز افشار) به راحتی آب خوردن وارد منزل لوکس لیندا (ماهایا پطروسیان) می شوند که حتی در منطق کُمدی هم چنین خانه ی درندشتی نمی تواند تا این اندازه بی در و پیکر باشد. فیلمنامه نویسِ کمدی تصور می کند چون مخاطب با یک اثر کمدی سر و کار دارد بنابراین برایش اهمیتی ندارد که شیوه ی ورود پرسوناژها به این خانه چگونه است و مهم فعل "ورود" آنها به خانه است و اتفاقاتی که بعد از این ورود رخ می دهد حال آن که نحوه ی ورود آنها به خانه می توانست زمینه ی بامزه تری را نسبت به صرف وارد شدنشان فراهم کند. شوخی های کوچک و نه چندان بامزه ای چون مصرف اشتباهی داروی روانگردان از سوی مامی (گوهر خیراندیش)، گیر افتادن ژوبین در دستشویی، رانندگی کردن مامی، ازدواج های مکرر لیندا، حتی موضوع سرقت تابلوی پیکاسو و ... به زعم من هیچ کمکی به پیشبرد قصه نکرده اند و هرگز چاشنی طنز لازم برای خنده دار شدن را به فیلم نمی افزایند و شاید به همین دلیل است که در سالن های سینما، کم پیش می آید صدای خنده ی مخاطب را بشنوید.
به لحاظ اجرا، فیلمساز تلاش کرده است تا ریتم تند و پویایی به فیلم ببخشد و نوعی فانتزیِ وود النی به کار القا کند حال آن که این اتفاق هم نیفتاده و «لس آنجلس تهران» بیش از آن که شبیه یک فیلم وودی النی باشد به یک B-movie هالیوودی با شاخصه های رایج و مرسوم آن دسته از فیلم ها شبیه شده است که البته ایرانیزه شدنش و ترکیب عناصر و مشخصه های کمدی های هالیوودی با کمدی های رایج ایرانی سر و شکلی منفعل به آن بخشیده است و ترکیب چندان هوشمندانه ای پدید نیاورده است.


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقش آفرینی مهناز افشار در «لس آنجلس...» مرا به شدت به یاد بازی اش در «پوپک و مش ماشالله» می اندازد. افشار، بازیگر بی استعدادی در فیلمهای کمدی نیست و حضورش نشان می دهد که پتانسیل بالایی برای بازی در این ژانر دارد اما عدم مهارت فیلمنامه نویس و کارگردان در شخصیت پردازی درست و خلق موقعیت های ناب و بکر، منجر می شود پتانسیل بالای افشار نیز در حد یک تلاش بی نتیجه باقی بماند و هدر شود. پرویز پرستویی همچون همیشه درخشان است؛ ظاهراً فرقی ندارد او در چه سطح فیلمی بازی کند، بازی هایش عموماً چشمگیرند حتی اگر تکراری باشند. پرستویی مرا به یاد رابرت دنیرو می اندازد یا حتی مریل استریپ! بازیگرانی که حتی در فیلمهای متوسط و ضعیف درخشان ظاهر می شوند و می توانند تا حدودی هم بر اعتبار فیلم بیفزایند. گرچه «لس آنجلس تهران» آن قدر کم و کسری دارد که حتا حضور پرویز پرستویی هم کمکی به ارتقای سطح کیفی اش نکرده است. گوهر خیراندیش و شیرین یزدانبخش نیز چون همیشه قابل قبول اند. حضور ماهایا پطروسیان در «لس آنجلس تهران» مخاطب را کنجکاو می کند که این بازیگر گزیده کار پس از «خفه گی» قرار است چه نقشی را در «لس آنجلس تهران» ایفا کند اما نقش او هم نه خاص است، نه متفاوت؛ گرچه پطروسیان همواره بازیگر خوبی است و این بار هم خوب ظاهر شده است. در این میان احتمالا حضور «ژوبین رهبر» که درواقع نقش خودش را بازی می کند شاید برگ برنده ی فیلم باشد که حداقل، کمی آن را متفاوت جلوه می دهد و به آن اندکی بعد می بخشد.
فیلمهای کمدی با پروداکشن های عظیم همچون «سلام بمبئی» یا «تهران لس آنجلس»که لوکیشن های خارج از ایران و بازیگران غیرایرانی و موضوعات بین کشوری دارند، عموماً با استقبال زیادی مواجه می شوند. نمی دانم این را باید عیب تلقی کرد یا حسن. این که سینمای بی رونق این روزها، بتواند با فیلمی که مردم از آن استقبال می کنند رونقی بگیرد شاید یک موهبت باشد اما این که فیلمی کم مایه که در ژانر خود کم و کسری های بسیاری دارد موتور محرک کشاندن مخاطب به سینما باشد کمی تاسف برانگیز است.
در سینمای ایران معنای واژه ها از این بین رفته است فیلمسازان محترم دچار سوتفاهم سینمایی یا ژانری شده اند و فکر می کنند که می توانند با هر ابزاری فیلم بسازند، در این هفت سال اخیر سینمای ایران به شدت آسیب دیده و دلیل این آسیب بی توجهی فیلمسازان به قواعد و اصول سینمایی و مهم تر از آن مخاطب است ، اساسا کسب و تجارت جای خودش را به هنر داده و هنرمندان ما کاسب های خوبی شده اند ،دیگر ادعای هنر برای هنر کارکردی ندارد به همین دلیل صنعت سینما در کشور ما جایگاهِ خاصی ندارد و تماشاگران سینما دائما از سمت کارگردانان و بازیگران در حال گول خوردن هستند، فیلمی اکران می شود به نام لس آنجلس تهران که هسته ی مرکزی آن بازی پرویز پرستویی ست مخاطب با دیدن آنونس این فیلم و با مشاهده ی نقش های متفاوت پرستویی در این فیلم فکر می کند قرار است دوباره فیلمی مثل مارمولک، مومیایی سه یا مرد عوضی ببیند و شاید بتواند با دیدن این فیلم نقش افسرده ی عاشق پیشه ی تصنعی پرستویی در فیلم خانه کاغذی را فراموش کند اما دوباره مخاطب با دیدن این فیلم گول می خورد! تینا پاکروان دستیار بیضایی و کیمیایی بوده یا در شاخه های دیگر تولید فعالیت کرده چندین فیلم کوتاه ساخته


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
فیلم اولش هم یعنی نیمه شب اتفاق افتاد تا حدودی تجربه ی قابل قبولی بود اما چه اتفاقی میفتد که او یک باره به فیلمی مثل لس آنجلس تهران می رسد؟ پاکروان از داوودی الگو برداری کرده است و سعی کرده فیلمی بسازد که فقط جنبه ی تجاری داشته باشد، چگونه این کارگردان فیلمنامه ، روایت و لحن را نادیده گرفته، با دیدن این فیلم به نظر می رسد که پاکروان با یک طرح چند خطی و با استفاده ی ابزاری از پرستویی سراغ ساخت این فیلم رفته سعی کرده که فیلم کمدی بسازد اما فیلمش تبدیل به تصاویر بهم پیوسته شده، تصاویری که فارغ از منطق روایی به همدیگر وصله خورده چند بازیگر هم در قاب ها حضور دارند که می خواهند از هر طریقی خنده را به لـ*ـب مخاطب بیاورند، اما مخاطبِ طفلک تا حدودی می تواند فرق کمدی بازی کردن یا دلقک بازی را تشخیص بدهد، خیراندیش یا پطروسیان یا مهناز افشار را کاری نداریم این بازیگران قبلا هم در چنین نقش های سخیفی بازی کردند اما پرویز پرستویی که ادعای خوانش دقیق فیلمنامه قبل از انتخاب نقش را دارد چرا به این ورطه ترسناک تن داده است؟ مگر می شود پرستویی در فیلمی برقصد یا رپ بخواند؟ اصلا فیلمنامه یی وجود داشته که پرستویی آن را بخواند؟ در بعضی از سکانس ها به نظر می رسد از سر اجبار و تحمیل جلوی دوربین بازی می کند، چه گونه قبول کرده با همچین پارتنری(ژوبین رهبر) که الفبای بازیگری را نمی داند بازی کند؟ بله لس آنجلس تهران صرفا یک فیلم کاملا تجاری ست که نداشتن فیلمنامه به آن آسیب رسانده است فیلم از جای نادرستی شروع می شود فصل شروع فیلم بسیار نامربوط و الکن است نریشن حرف هایی می زند که اساسا شبیه به لطیفه است و منطقی ندارد. لس آنجس تهران فیلم بازیگر و دیالوگ محور است کاربرد این همه دیالوگ های ارجاعی و بی مصرف برای چیست؟ فیلمساز فکر کرده توانسته قصه تعریف کند اما قصه یی وجود ندارد ارجاع کلامی جای قصه را گرفته است، قصد آمدن ژوبین به ایران به هیچ وجه متقاعد کننده نیست، هدف از نمایش سکانس اول جمع آن خانواده و فریادهای آن زن باردار یا مردی که هپروت است چه کاربردی دارد؟ ورود آیدا به فیلم و نقشه برپایی گالری هنری و فروش نقاشی های ژیان آنقدر سریع اتفاق می افتد که اجازه نمی دهد مخاطب کمی با آیدا آشنا شود از طرف دیگر دو پیرزن لـ*ـبِ مرگ در فیلم حضور دارند که عاشق دلخسته ی بهروز می شوند! زنِ جوان و جذاب وارد فیلم می شود که بهروز عاشق آن شود تا دو پیرزنِ عاشق، حسادت کنند! می بینید فیلمساز چقدر مخاطبش را دست کم می گیرد؟ سکانس برپایی گالری و رقص ژوبین که حدود ده دقیقه وقت فیلم را تلف کرده چه چیزی را به فیلم اضافه می کند؟ اصلا این کاراکتر به چه درد فیلم می خورد اگر نبود و فیلمساز به جای او فکر دیگری می کرد یا نقشش را طور دیگری می نوشت یا از بازیگر شناخته شده استفاده می کرد بهتر نبود؟ چرا که نقش ژوبین هیچ کارکردی برای فیلم ندارد غیبت او در بعضی از سکانس ها به هیچ وجه حس نمی شود چرا که وجود او برای طنازی های بی مصرف تدارک دیده شده مثل همان رقص اولیه یا رقصیدن در آشپزخانه با کاملیا؛ پاکروان برای وادار کردن مخاطب به خندیدن که البته جواب هم نداده است از ابزار های اشتباهی استفاده کرده، دیالوگ های سطحی به بازی های سطحی و اتفاقات سطحی تر بدل شده است، سکانس آشنایی لیندا و بهروز را به یاد بیاورید به جز عشوه های لیندا این سکانس چه نکته یی دارد؟ بهروز و آیدا چه ساده وارد خانه ی لیندا می شوند! آیا آیدا دزد است که همه ی درب ها را بازی می کند؟ بازی های سطحی پرستویی و افشار در سکانس ورود به خانه ی لیندا کاملا به چشم می آید، لوس بازی های این دو بازیگر به هیچ وجه متقاعد کننده نمی باشد، قرص خوردن مامی و آن حال و احوالش چه چیزی به فیلم اضافه می کند؟ آیا حرکات موزون مامی جلوی ماشین لیندا می تواند مخاطب را بخنداند؟ پاکروان فکر کرده می تواند با این کارهای بی منطق و البته لوس به کمدی فانتزی نزدیک شود اما روند فیلم قطعا مخاطب را سرخورده می کند، تنها سکانسی که مخاطب کمی می تواند ماهیچه های صورتش را تکان بدهد و خنده ی محوی روی صورتش بیاورد فصل میانی فیلم ست که بهروز گذشته اش را در قالب فلاش بک برای آیدا و ژوبین تعریف می کند قبل و بعد این سکانس هیچ نشانی از عناصر کمدی یا فانتزی موزیکال نیست، وقتی فیلمنامه یی نباشد چگونه می شود از فیلم ادعای ژانر داشت! اساسا لس آنجلس تهران از فیلم های سخیف و مبتذل ایرانی الگوبرداری کرده است اما سعی بر این داشته که ظاهرش را حفظ کند که خیلی راحت فیلمساز خودش را لو داده که فیلمنامه نویسی یا کارگردانی نمی داند! لس آنجلس تهران حتی نمی تواند فیلم سرگرم کننده یی باشد، اگر بازیگر دیگری جایگزین پرستویی بود قطعا این فیلم نمی توانست بفروشد مخاطب که تیناپاکروان را نمی شناسد به همین جهت این فیلم اگر می فروشد فقط باید مدیون پرستویی باشد که او هم سابقه و جایگاه هنری اش را با بازی در چنین فیلم هایی و چنین نقش های سطحی از دست می دهد. اساسا از فیلمی که محتوای آن الکن و توخالی ست نباید توقع فرم داشت به همین دلیل نگارنده نمی تواند به مسائل فنی یا ساختاری فیلم بپردازد، لس آنجلس تهران یک تجربه ی ناامیدکننده است که مخاطب آن را به سرعت فراموش می کند.

با ساخت اینگونه از فیلم ها در شرایط بد اقتصادی که خودِ فیلم هم چندین اسپانسر رنگارنگ دارد جیب تماشاگر را خالی نکنید، اگر نمی توانید فیلم بسازید بهتر است که نسازید با ساخت این چنین از فیلم ها فقط تماشاگر را از سالن های سینما فراری می دهید و سابقه ی هنری خودتان زیر سوال می رود، لطفا با سینما کاسبی نکنید.


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
لس‌انجلس-تهران» فیلم معقول و مقبولی است و در لحظاتی هیجان‌انگیز، و تمام آن چیزی است که از «سینما» انتظار می‌رود؛ فراتر از سطح سینمای ایران -با یک فیلم‌نامۀ منسجم و کارگردانی دقیق، و اگر این دو خطی را که نوشته‌ام باور کردید -با عرض معذرت- کمی به خود، و دانش سینمایی‌تان تردید کنید که این دیگر بحث «سلیقۀ سینمایی» -که این روزها زیاد شنیده می‌شود- نیست. اینجا منتقد خواست عوامل سازندۀ آن «چیز» -که حیف از نام «فیلم»- را سرِ کار بگذارد؛ همان‌طور که خود در حین تماشا سرِ کار رفت؛ وگرنه «لس‌انجلس-تهران» دستاوردی است بی‌سابقه از این میزان مبتذل بودن، و این حجم از لودگی واقعاً جای حیرت و خجالت دارد و حیف از همین چند خطی که درباره‌اش خواهم نوشت؛ امّا دیگر نمی‌توان سکوت کرد؛ وقتی شبهِ منتقدان کشورم -که شک ندارم خود می‌دانند «صداقت» را بـ*ـو*سیده و کنار گذاشته‌اند و به مردم دروغ می‌گویند- چنان اثر را می‌تحسینند که گویی شاه‌کاری در سینمای ایران پا به عرصۀ ظهور گذاشته، سکوت کارِ من نیست، و نیز پیش از آغاز نقد: دلم گرفت از حلقۀ حقارتی که گردن آن دو بازیگر خوبِ کشورم انداخته بودند، و حتّی اگر هضم قِر آمدنِ بازیگر مرد -به علّت بازی‌های ضعیفِ اخیرش- آسان بود، آن بانوی بازیگر -با آن نقش‌آفرینی‌های دل‌نشین- چرا چنین می‌نمود؟

در معرفی فیلم آمده: «با کلمات زیر جمله بسازید: (دو نمره) موسیوی فرانسوی، تابلوی نقاشی، استندآپ کمدی، اینستاگرام، فحش رکیک، هاهاها، پیرزن موتورسوارِ تک‌چرخ‌زن، عشق خارجی، خونه مادربزرگه، درود بر شرف آریاییت!»، و من حیران از اینکه آن‌ها کجا دانش سینمایی آموخته‌اند که نمی‌دانند ساز و کار «لاگ-لاین» به عنوان خطوطِ معرف فیلم چیست -که یکی آمد و گفت «یوسی‌اِل‌اِی»! و اینک برای «یوسی‌اِل‌اِی» رفته‌ها: «لاگ-لاین» در صنعت سینما به عنوان ابزار فروش فیلم‌نامه و ترغیب مخاطب به کار می‌رود. شرح مختصری است که باید در دو خط -و از طریق شخصیت اصلی داستان- بگوید فیلم دربارۀ چیست. حال آنکه داستان نه راجع به خونۀ مادربزرگه است و نه پیرزن تک‌چرخ‌زن. بگذریم... داستان ظاهراً از این قرار است: «بهروز» (پرویز پرستویی) که به علّت اتهام سرقتِ یکی از نقاشی‌های «پیکاسو» تحت تعقیب پلیس آمریکاست، متوجه می‌شود تابلوی مذکور در ایران است و برای بازپس‌گیریِ آزادی خود راهی ایران می‌شود و در ایران با «ژوبین» و خانواده‌اش آشنا شده و اتفاقاتی دامان او را می‌گیرد. (عاملِ «یوسی‌اِل‌اِی» رفته این را می‌تواند -به جای آن «بازی‌ها»- به عنوان معرفی فیلم قرار دهد؛ هرچند با این اقدام احتمال اُفتِ گیشه پیش‌بینی می‌شود).


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
اولین سؤالی که در مواجهه با این متن آش و لاش به ذهن خطور می‌کند این است: علّت حضور «ژوبین» در ایران چیست؟ ظاهراً مادربزرگ «ژوبین» مریض احوال است و «ژوبین» از «لس‌انجلس» می‌کوبد به ایران بیاید تا حال مادربزرگ را بهبود بخشد! امّا مادربزرگ را که مریض احوال نمی‌بیند! پس منطق وجودی «ژوبین» چیست؟ و به چه علّت مادربزرگ نوه‌اش را به ایران می‌کشد؟ پاسخی وجود ندارد و نکند این یک مک‌گافین هیچکاکی بوده؟ بنابراین اگر قرار به شکل‌گیری یک تقابل میان «بهروز» و «ژوبین» باشد، کاملاً بی‌منطق می‌نماید؛ و اینجا شاید بپرسید (بپرسند) که «منطق» کجا و یک فیلم کمدی-فانتزی (من نمی‌گویم؛ شبهِ منتقدان گفته‌اند) کجا؟ پاسخ می‌دهم: یک فیلم فانتزی هم باید منطق خود را از طریق قراردادهای درون‌متنی تبیین کند؛ حال آنکه «لس‌انجلس-تهران» نه کمدی است و نه فانتزی. در واقع هیچ نیست؛ امّا قصد دارد از طریق موقعیت‌های کمیک و فضای جفنگ مخاطب را بخنداند در صورتی که متن از اساس بدون منطق روایی شکل می‌گیرد. یک نمونۀ دیگر در راستای رخدادهایی که «کیلویی» -و از سرِ ناآشنایی به مقولۀ درام- در جای‌جای اثر قابل مشاهده است: چطور ناگهان «مامی» -اجازه دهید نام بازیگرش را به قلم نیارم که بیشتر شرمسار می‌شوم- قرص روان‌گردان می‌خورد و به نوعی دیوانه می‌شود؟ دلیل این اقدام از سوی فیلم‌نامه‌نویس (!) چیست؟ از این جزئیات به کلیات می‌رسیم و متوجه می‌شویم اساساً بسیاری از نقش‌ها هم بی‌کارکرد هستند، اقدامات‌شان پیشکش. مثلاً اهمیت نقش خدمتکارِ «مامی» (شیرین یزدان‌بخش) در چیست؟ اینکه در یک پلان موتورسواری کند؟ بیایید انصاف داشته باشیم که حتّی «آیدا» (مهناز افشار) هم در فیلم حضور مهمی ندارد، و صرفاً حضورش به علّت توفیق در گیشه است! در اینجا چیزی که اهمیت ندارد «سینما»ست، و کاملاً مشخص است که یک طرحی بوده و سرمایه‌ای و «چپاندن» ِ بازیگرانی که موجب فروش فیلم می‌شود. حالا سؤالی کلی‌تر: لزوم حضور کاراکترِ «زهیر یاری» به عنوان «تقدیر الهی» چیست؟ مثلاً اگر این‌قدر روی تقدیر و اتفاقات ناگهانی صحه گذاشته نمی‌شد، مواجهۀ «ژوبین» و «پرویز» غیر منطقی جلوه می‌کرد؟ مگر اینک این‌گونه نیست؟ با چه منطقی «پرویز» ناگهان عاشق می‌شود و به تحول می‌رسد؟ با چه منطقی تابلوی «پیکاسو» وارد ایران می‌شود؟ و با چه منطقی «لس‌انجلس-تهران» ساخته می‌شود؟ خب بدیهی است که این متن آش و لاش به راحتی راه بدهد به رقص و آوازخوانیِ «پرویز پرستویی» و «غودا-غودا» کردن به مثابه کاراته‌بازیِ «مامی» و «هاهاها» و «پیرزن موتورسوارِ تک‌چرخ‌زن» و «درود بر شرف آریاییت!». و فاجعه‌تر آن شبهِ ترانه‌ای است که «بهروز» می‌خواند در انتقاد از دولت؛ یعنی سرمایۀ ملت رفته پای ساخت یک اثر مبتذل که در آن دم از شعار سرمایه‌های رفته می‌زنند. در واقع خودِ اثر ضدِ خودش است، و چرا ما نباشیم؟


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
مطلب نقد فیلم لس‌ آنجلس تهران در حقیقت یادداشتی است بر فیلمی که به اصطلاح آن را فرانقد می‌گویند چرا که نمی‌توان آن را از هیچ منظر سینمایی نقد و ارزش گذاری کرد.

یک ماهی هست که می‌خواهم درباره لس‌آنجلس تهران بنویسم و به زمین و زمان التماس کنم که فیلم را نبینند، ولی هربار با خودم می‌گفتم که همان مدت زمان دو ساعتی که در سینما فیلم را تحمل کردم به اندازه کافی به زندگی‌ام لطمه زده و شاید بهتر باشد که دیگر هیچ‌وقت سراغی از آن نگیرم. اما در نهایت تصمیم گرفتم که از یکجا شروع کنم و بنویسم که چرا نباید این فیلم را دید و بنویسم از قدرت مارکتینگ پشت صحنه فیلم لس‌آنجلس تهران؛ فیلمی که می‌توان آن را بدترین فیلم چند سال اخیر تاریخ سینمای ایران دانست.

مشکل دیگر نوشتن درباره لس‌آنجلس تهران از اینجا نشات می‌گیرد که نمی‌دانم باید تفنگ را به کدام سمت نشانه گرفت و شلیک کرد. در توییتر کمپینی راه افتاده بود تحت نام اینکه «حاضرم هرکاری کنم اما لس‌آنجلس تهران دیده نشود» و این کمپین، انتقادات خانم بازیگر فیلم، مهناز افشار را نیز در پی داشت. اما حقیقتا با کمپین فوق موافقم و اعتقاد راسخی دارم که باید هر جور شده جلوی دیده شدن این فیلم را گرفت و کلاه تنبلی که بر سر مردم گذاشته شده را برداشت. قبول دارم سر بعضی از فیلم‌ها، منتقدان هرچقدر هم تلاش کنند، نمی‌توانند مردم را به ندیدن فیلم تشویق کنند (نمونه‌اش اثر ضعیف هزارپا) ولی لس‌آنجلس تهران حقیقتا توهین مستقیم به شعور مخاطب است. فیلم هزارپا و یا مصارده و امثالهم، داستانی دارند که ضعیف است و بی‌جان، اما لس‌آنجلس تهران هیچ چیزی ندارد که ضعیف باشد؛ هیچ چیز.

تینا پاکروان و آنالی اکبری فیلمنامه‌ای نوشتند که در آن به زمین و زمان انتقاد می‌کنند و یکی از هدف‌های اصلی پیکان انتقادشان نیز مردمانی بوده که درگیر شبکه‌های اجتماعی شده‌اند و نادان به بار می‌آیند. پس از دیدن این پیام فیلم و آنالیز کردن آن بود که تصمیم گرفتم به عرض این دو خالق فاجعه‌ای به اسم لس‌آنجلس تهران برسانم که مشکل مملکت ما، فضای مجازی و درگیری مردم با آن نیست و مشکل اصلی، وجود امثال شماست که پشت دوربین‌ها قرار گرفتید و فیلمی را روانه اکران می‌کنید که از بمب مخرب‌تر است.

داستان فیلم چیست؟ فی‌الواقع فیلم داستانی ندارد اما می‌توان گفت که قصه دو مرد را بازگو می‌کن که از شهر فرشتگان (لس آنجلس) به تهران می‌آیند و یکی پی مادربزرگ مریضش آمده و نامش ژوبین است (با بازی افتضاح ژوبین رهبر، استندآپ کمدین درجه دو آمریکایی) و دیگری نامش بهروز است (با بدترین بازی پرویز پرستویی در کارنامه هنری‌اش آشنا شوید) که پی مرگ پدرش آمده است. این دو از قضا همسایه یکدیگر هستند و آشنایی‌شان رقم می‌خورد و مشخص می‌شود که بهروز دنبال آثار نقاشی بجا مانده از کلکسیون پدرش آمده و خودش یک نقاش فرانسوی است.

بعدتر اما کاشف به عمل می‌آید که بهروز حقه باز است و دروغ می‌گوید و هویت دیگری دارد. او سال‌ها پیش به همراه پدرش از ایران فرار کرده بودند و پدرش با نارو زدن به او، تابلوهای هنری یک گالری را دزدیده و به ایران بازگشته بود. بهروز هم به علت شباهتش به پدرش گناهکار شناخته شده بود و از دست پلیس بین‌الملل در حال فرار است. او آمده تا تابلوهای دزدیده شده توسط پدر مرحومش را بردارد و ببرد پس بدهد تا از شر تعقیب بین‌المللی رها شود...


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو پاراگراف بالا بخشی از منجلابی هستند که تینا پاکروان و آنالی اکبری تصمیم گرفته‌اند آن را به عنوان فیلمنامه اثر مشترک و جدیدشان به مخاطب ارائه کنند. پاکروان در سینمای اجتماعی ضعیفی کار کرده و آنالی اکبری هم یادداشت‌های زیبایی می‌نویسد که در حد کپشن‌های اینستاگرام و جذابند و بس. این دو شخص از دو دنیای بی‌ربط، فیلمنامه را به رشته تحریر در آورده و هر یک ساز خود را درونسطور آن نواخته؛ به طوری که با فیلمنامه‌ای دو وجهی روبرو هستیم: یک دنیای فانتزی و یک سری ماجراهای درام و جدی.

ترکیب فانتزی با دیگر ژانرها از جمله کمدی و درام اشکالی ندارد و نمونه‌های بسیار موفقی از این ترکیب‌ها در سینمای جهان دیده شده، ولی متاسفانه ترکیب فانتزی و کمدی در سینمای ایران هر بار با لوده‌بازی و مسخره‌بازی اشتباه گرفته شده است. از فیلم خوب،بد،جلف بگیر تا همین لس‌آنجلس تهران که هر دو اثر با بازیگران خوب خود، پتانسیلی را به تباهی کشانیده‌اند.

در حین دیدم فیلم لس آنجلس تهران و دیدن شوخی‌های یخ و دیالوگ‌های بی‌مزه آن دائم به خود نهیب می‌زدم که مگر پرویز پرستویی متوجه این اشکالات نشده؟ یا مهناز افشار (که انصافا جنس کمدی را خوب می‌شناسد و در همین فیلم از بقیه قابل تحمل‌تر از آب در آمده) نمی‌فهمیده که با چه فاجعه‌ای طرف هستند؟ ژوبین رهبر مگر کمدین آمریکایی نیست؟ آیا درکی نداشته که چه سکانس‌های لوسی را برداشت کرده‌اند؟ تنها جوابی که به ذهنم رسید احتمالا تعداد صفرهای چک دستمزدی بوده که آنها را مجاب به بازی در چنین فیلمی کرده است.

ژوبین رهبر در این فیلم برای اولین بار به سینمای ایران معرفی می‌شود و باید خدمتشان عرض شود که اگر قصد ورود به مارکت و سینمای ایران را داشتند، با بد شروعی وارد گود شده‌اند و احتمالا این فیلم را باید اولین و آخرین اثر او دانست. لهجه ژوبین رهبر (که احتمالا تنها دلیل قرارداد بستن با او برای حضور در فیلم بوده) شاید در یک دقیقه اول کمی بامزه باشد ولی هرچه از فیلم می‌گذرد اوضاع بدتر و بدتر می‌شود و در اواسط فیلم که ژوبین رهبر شروع به رقصیدن وسط یک گالری نمایشگاه هنری می‌کند، مهر فاجعه را به پیشانی خود می‌کوباند.

پرویز پرستویی که همیشه کمدی‌هایی از جنس خوب بازی کرده (مارمولک، مومیایی 3 که نمونه موفقی از ترکیب فانتزی و کمدی بود و هست، لیلی با من است و...) این بار وارد انتخاب بسیار بدی شده و علی رغم گریم‌های مختلفی که روی او انجام شده و با وجود تلاش بسیاری که از او سر زده، قربانی فیلمنامه ناپخته شده و نمی‌تواند به چشم بیاید. اوج سقوط و به خاک رفتن پرستویی در سکانسی است که قصد سرگرم کردن لیندا (با بازی ماهایا پطروسیان) را دارد و تدوین افتضاح فیلم کاری کرده که بازی او در این صحنه شبیه به آماتورترین بازیگر فیلم شود.

ماهایا پطروسیان هم سردرگم‌ترین شخصیت فیلمنامه هست و دقیقا مشابه با ذات و ماهیت فیلمنامه، دوگانگی عجیبی در کاراکترش دیده می‌شود. او هم مانند پرستویی بعد از سال‌ها به سینمای کمدی بازگشته و با اینکه انتخاب‌های نسبتا مناسبی در کارنامه هنری خودش داشته، همراه با پرویزخان پرستویی به ته این چاه افتاده‌اند و هر دو در آن غرق شده‌اند. شیمی این دو نفر به مثابه بی‌محتوا بودن و بی‌منطق بودن فیلم هیچ معنایی ندارد و قدرت بازیگری هر دو به تنزل‌ترین مقام ممکن رسیده است.

گوهر خیراندیش هم که یک فاجعه تمام عیار است و بهتر است درباره آن صحبتی نشود و مهناز افشار تنها شخصیست که جنس فیلم را درک کرده و هرچند بازی تکراری کاراکتر خود در نهنگ عنبر را در همینجا پیاده می‌کند ولی بازهم به نظر می‌رسد که متوجه شده وارد چه اشتباهی شده است. شاید او در توییتر و یا مصاحبه‌های خبری بعد از اکران خودش را از پا نیندازد ولی شخصا تصور می‌کنم که افشار از معدود بازیگران فیلم هست که می‌دانسته نتیجه کار چه فاجعه‌ای از آب در می‌آید و خودش را برای این حجم از انتقادات آماده کرده بود، ولی حجم انتقادات با وجود فضای مجازی و تماشاگران معترض، بیش از حد انتظار او بوده است.

شوخی‌های فیلم تا حد زیادی پاستوریزه هستند و شاید در نگاه اول این موضوع امر مثبتی تلقی گردد (به خصوص آنکه کمدی‌هایی چون هزارپا وارد حیطه شوخی‌های خط قرمزی شده‌اند) ولی این پاستوریزه و هموژنیزه و... فیلم هم کمکی نمی‌کند که بتوان برای یک لحظه به بخش و ثانیه‌ای از فیلم آفرین گفت.

شاید تمامی مشکلات بازیگری فیلم را بتوان گردن فیلمنامه بی در و پیکر لس‌آنجلس تهران انداخت و بازیگران را بی‌گناهانی دانست که گول ظاهر فیلم را خورده‌اند؛ همان شیره‌ای که با قدرت مارکتینگ فیلم بر سر مردم هم گذاشته شده و قصد دارم به طور کوتاه آن را واکاوی کنم.


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
همانطور که گفتم یکی از انتقادات فیلم به سمت و سوی فضای مجازی و استفاده بی‌رویه مردم از آن برمی‌گردد و تیم بازاریابی فیلم ام به خوبی از همین مساله استفاده کرده و کلیپ‌های تبلیغاتی ساخته‌اند و آن را در فضای مجازی دست به دست کرده‌اند که ساخت آنها چندین ده برابر خلاقانه‌تر و با دقت‌تر از خود فیلم صورت گرفته است. کلیپ‌ها و تیزرهای تبلیغاتی لس آنجلس تهران در فضای مجازی از تک سکانس‌ها و دیالوگ‌هایی بهره می‌برد که شاید در طول مدت ۱۲۰ دقیقه‌ای فیلم، یکی دو ثانیه را در بر بگیرد و چیدمان پر زرق و برق این نماها در کنار هم باعث شده که مخاطب بعد از دیدن تیزر فکر کند با یک کمدی طرف هست که ممیزی‌های سـ*ـیاسی-اجتماعی را رد کرده و نصف آن در آمریکا می‌گذرد. فکری که گفته شد دقیقا همان فرمولاسیونی است که فیلم‌های پرفروش امروزی (همچون هزارپا و مصادره و نهنگ عنبر) دارند و لس‌آنجلس تهران بدون داشتن هیچ‌کدام از بخش‌های این فرمولاسیون، خودش را اینگونه نشان می‌دهد.

لس‌ آنجلس تهران با ترکیب بازیگرانی که ذهنیت خوبی پیش مردم دارند (پرویز پرستویی و انتخاب‌هایش در بازیگری و پطروسیان و افشار و..) ترفند دیگری زده و با پوسترهای تبلیغاتی جنجالی خود، رودست دیگری به تماشاگران زده و آنها را کنجکاوانه وارد سالن‌های سینما می‌کند، سالن‌هایی که تماشاگران به قصد خندیدن واردش می‌شوند ولی احتمالا بدون حتی زدن یک لبخند ملیح از آن خارج شوند. باید اعتراف کرد که گروه لوتوس پلاس (که کار تبلیغات فیلم را بر عهده داشته) و آیدا اورنگ (که مشاور رسانه‌ای فیلم بوده) کارشان به مراتب ماهرانه‌تر و بهتر از تیم خالق فیلم بوده است.

جالب اینجاست که در بحث موسیقی فیلم نیز با بزرگانی همچون کارن همایونفر و یغما گلرویی روبرو هستیم و کار و ارزش هنری آثار این دو نفر نیز در جای جای این اثر نابود شده‌اند. در حقیقت لس آنجلس تهران فیلمیست که مثل یک جنگا یا دومینویی می‌ماند که از هم فرو پاشیده و همراه با خودش، تمام عوامل هنری خود را نیز به قعر می‌کشاند و ترکش‌هایش به همه می‌خورد.

تنها نکته مثبتی که شاید بتوان به فیلم تهران لس‌آنجلس وارد دانست (که بازهم تیم مارکتینگ هوشمند پشت آن از این موضوع هم در شبکه‌های مجازی استفاده کرد) موضوع جلوه‌های ویژه فیلم و استفاده از تکنیک پرده آبی در برخی سکانس‌هاست که در سینمای ایران به ندرت رخ می‌دهد و حاصل کار تقریبا طبیعی و خوب از آب در آمده است. تیم مارکتینگ هم بعد از ارائه چند تیزر سینمایی، کلیپی چند ثانیه‌ای از روند ساخت این جلوه‌های ویژه بیرون داد تا بگوید که برای فیلم لس‌آنجلس تهران چنین کارهای مدرنی هم شده و مخاطبان را مثلا شگفت زده کند.

اساس و پایه‌ریزی برای خوب از آب در آوردن یک فیلم کمدی-فانتزی سخت نیست و در نمونه‌های جهانی ما شاهد آثاری در ژانر بسیار نامانوس ترسناک و کمدی موفق هم هستیم! ولی تینا پاکروان و آنالی اکبری آن را آنقدر پیچیده کردند که نتیجه کار غذایی شده پر از مخلفات که یکی از یکی بدمزه‌تر است. سردرگمی فیلم و بازیگران و کارگردان و فیلمبردار و همه و همه در جای جای فیلم پیداست و این گیج بودن به تمامی مخاطبین فیلم، در هر سن و سال و سلیقه‌ای منتقل می‌شود و حالش را بد می‌کند. شعارهای داخل فیلم را باید با ده برابر انتقاد بیشتر به خود سازندگان فیلم و علی‌الخصوص تینا پاکروان برگرداند و از او خواست که به طمع پولسازی و محبوبیت فیلم‌های کمدی و گیشه‌ای، لااقل فیلمی کمدی بسازد و نه یک مغلمه بی‌در و پیکر.

خواهش می‌کنم لس‌آنجلس تهران را نبینید و نگذارید دیگران آن را ببینند، این توصیه شاید توصیه خوبی نباشد و به اصطلاح غیر اخلاقی و غیرحرفه‌ای باشد، اما بدون شک ساخت چنین آثاری به عنوان خوراک فرهنگی ملت، یکی از بی‌اخلاقی‌ترین کارهایی است که می‌توان انجام داد.
#سلام سینما


نقد و بررسی فیلم‌ لس‌انجلس

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا