M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه بخواهیم چه نخواهیم برخی فاکتورها در ایجاد پیش زمینه هایی در زهن ما، نسبت به هر اثر هنری وجود دارند و شاید برای هر مخاطبی همین فاکتورها در انتخاب فیلمی که قرار است تماشا کند تعیین کننده باشد. وقتی نام پرویز پرستویی به عنوان بازیگر اصلی یک فیلم به چشم می خورد طبیعتاً سطح انتظار مخاطب نسبت به آنچه قرار است ببیند بالا می رود. «لس آنجلس تهران» اما از همان لحظات آغازینش متوجهتان می کند که قرار نیست با یک کمدی تراز اول مواجه شوید و حتی حضور پرستویی کمکی به ارتقای سطح آنچه قرار است تماشا کنید نکرده است.
«لس آنجلس تهران» نخستین فیلم کمدی تینا پاکروان است؛ فیلمسازی که چند فیلم متوسط را در کارنامه ی خود دارد؛ تجربه نشان داده است که حتی بهترین کارگردانهای ما نیز وقتی از درام به سمت کمدی سازی پیش می روند افتی محسوس در کارشان ایجاد می شود؛ در نظر بگیرید ابوالحسن داوودی را که پس از فیلم موفق «رخ دیوانه»، کمدی متوسطی چون «هزارپا» را ساخت یا فرزاد موتمن که پس از فیلم تفکربرانگیزِ«شبهای روشن» به سراغ «پوپک و مش ماشاالله» رفت و ... . شاید این قسم از شکستها در کمدی سازی به عدم شناخت فیلمسازان ما از ژانر کمدی باز می گردد؛ شاید واقعا این فیلمسازان از اسلوبها و ظرایف این ژانرِ حقیقتاً دشوار بی اطلاع اند و شاید هم برخی محدودیت ها دست و پایشان را بسته و نمی گذارد آن قدر که باید با آسودگی خاطر به کارشان بپردازند؛ همه ی این عوامل دست به دست هم می دهند تا «لس آنجلس تهران» نیز در حد فیلمی ضعیف باقی بماند که نه تنها نمی تواند به لحاظ اجرا و پرداخت خوش ساخت و شسته رفته باشد بلکه وظیفه اش به عنوان یک کمدی را که همان خنداندن مخاطب است هم به درستی انجام نمی دهد و عملاً هرگز فیلم بانمکی نیست!
بزرگترین ایراد وارد بر «لس آنجلس تهران» فیلمنامه اش است؛ فیلمنامه ای که اساساً "شکل نمی گیرد"؛ نقطه ی اوج و فرودی ندارد، نقاط عطف و بحرانش نه مهم اند نه خاص و نه بامزه، فیلمنامه، بیشتر به طرح اولیه ای شباهت دارد که یک فیلمنامه نویس به شکل شفاهی برای فیلمساز تعریفش می کند. شخصیت های فیلم منفعل و سردر گم اند و خلاصه هیچ چفت و بستی در فیلمنامه ی این اثر دیده نمی شود. یکی از باورهای غلط بسیاری از فیلمسازان ژانر کمدی این است که به صرف کمدی بودن، زنجیره علت و معلولی در فیلمنامه می تواند جدی و پررنگ و مهم نباشد، اتفاقات می توانند به دم دستی ترین شکل ممکن رخ دهند و انگیزه ی عِلی برای وقوع هیچ رخدادی قابل دریافت نیست حال آن که به باور من یک کمدی بیش از یک فیلم درام نیازمند دقت در چینش رویدادها و حساب شدگیِ کنش ها و واکنش هاست زیرا مخاطب هوشمند امروزی تنها به صرف موقعیت های آنیِ خنده دار نمی خندد بلکه به سیر وقوع آن رخداد و انگیزه های علی و بسـ*ـتر شکل گیری آن فرآیند خنده سر می دهد در حالیکه کمدی های ما در حد مجموعه ای از تک رخدادهای (مثلاً) بامزه باقی می مانند که در عمل خنده دار هم نیستند!
فیلمنامه ی «لس آنجلس تهران» آن قدر بی چفت و بست است که بعنوان مثال، بهروز (پرویز پرستویی) و آیدا (مهناز افشار) به راحتی آب خوردن وارد منزل لوکس لیندا (ماهایا پطروسیان) می شوند که حتی در منطق کُمدی هم چنین خانه ی درندشتی نمی تواند تا این اندازه بی در و پیکر باشد. فیلمنامه نویسِ کمدی تصور می کند چون مخاطب با یک اثر کمدی سر و کار دارد بنابراین برایش اهمیتی ندارد که شیوه ی ورود پرسوناژها به این خانه چگونه است و مهم فعل "ورود" آنها به خانه است و اتفاقاتی که بعد از این ورود رخ می دهد حال آن که نحوه ی ورود آنها به خانه می توانست زمینه ی بامزه تری را نسبت به صرف وارد شدنشان فراهم کند. شوخی های کوچک و نه چندان بامزه ای چون مصرف اشتباهی داروی روانگردان از سوی مامی (گوهر خیراندیش)، گیر افتادن ژوبین در دستشویی، رانندگی کردن مامی، ازدواج های مکرر لیندا، حتی موضوع سرقت تابلوی پیکاسو و ... به زعم من هیچ کمکی به پیشبرد قصه نکرده اند و هرگز چاشنی طنز لازم برای خنده دار شدن را به فیلم نمی افزایند و شاید به همین دلیل است که در سالن های سینما، کم پیش می آید صدای خنده ی مخاطب را بشنوید.
به لحاظ اجرا، فیلمساز تلاش کرده است تا ریتم تند و پویایی به فیلم ببخشد و نوعی فانتزیِ وود النی به کار القا کند حال آن که این اتفاق هم نیفتاده و «لس آنجلس تهران» بیش از آن که شبیه یک فیلم وودی النی باشد به یک B-movie هالیوودی با شاخصه های رایج و مرسوم آن دسته از فیلم ها شبیه شده است که البته ایرانیزه شدنش و ترکیب عناصر و مشخصه های کمدی های هالیوودی با کمدی های رایج ایرانی سر و شکلی منفعل به آن بخشیده است و ترکیب چندان هوشمندانه ای پدید نیاورده است.
«لس آنجلس تهران» نخستین فیلم کمدی تینا پاکروان است؛ فیلمسازی که چند فیلم متوسط را در کارنامه ی خود دارد؛ تجربه نشان داده است که حتی بهترین کارگردانهای ما نیز وقتی از درام به سمت کمدی سازی پیش می روند افتی محسوس در کارشان ایجاد می شود؛ در نظر بگیرید ابوالحسن داوودی را که پس از فیلم موفق «رخ دیوانه»، کمدی متوسطی چون «هزارپا» را ساخت یا فرزاد موتمن که پس از فیلم تفکربرانگیزِ«شبهای روشن» به سراغ «پوپک و مش ماشاالله» رفت و ... . شاید این قسم از شکستها در کمدی سازی به عدم شناخت فیلمسازان ما از ژانر کمدی باز می گردد؛ شاید واقعا این فیلمسازان از اسلوبها و ظرایف این ژانرِ حقیقتاً دشوار بی اطلاع اند و شاید هم برخی محدودیت ها دست و پایشان را بسته و نمی گذارد آن قدر که باید با آسودگی خاطر به کارشان بپردازند؛ همه ی این عوامل دست به دست هم می دهند تا «لس آنجلس تهران» نیز در حد فیلمی ضعیف باقی بماند که نه تنها نمی تواند به لحاظ اجرا و پرداخت خوش ساخت و شسته رفته باشد بلکه وظیفه اش به عنوان یک کمدی را که همان خنداندن مخاطب است هم به درستی انجام نمی دهد و عملاً هرگز فیلم بانمکی نیست!
بزرگترین ایراد وارد بر «لس آنجلس تهران» فیلمنامه اش است؛ فیلمنامه ای که اساساً "شکل نمی گیرد"؛ نقطه ی اوج و فرودی ندارد، نقاط عطف و بحرانش نه مهم اند نه خاص و نه بامزه، فیلمنامه، بیشتر به طرح اولیه ای شباهت دارد که یک فیلمنامه نویس به شکل شفاهی برای فیلمساز تعریفش می کند. شخصیت های فیلم منفعل و سردر گم اند و خلاصه هیچ چفت و بستی در فیلمنامه ی این اثر دیده نمی شود. یکی از باورهای غلط بسیاری از فیلمسازان ژانر کمدی این است که به صرف کمدی بودن، زنجیره علت و معلولی در فیلمنامه می تواند جدی و پررنگ و مهم نباشد، اتفاقات می توانند به دم دستی ترین شکل ممکن رخ دهند و انگیزه ی عِلی برای وقوع هیچ رخدادی قابل دریافت نیست حال آن که به باور من یک کمدی بیش از یک فیلم درام نیازمند دقت در چینش رویدادها و حساب شدگیِ کنش ها و واکنش هاست زیرا مخاطب هوشمند امروزی تنها به صرف موقعیت های آنیِ خنده دار نمی خندد بلکه به سیر وقوع آن رخداد و انگیزه های علی و بسـ*ـتر شکل گیری آن فرآیند خنده سر می دهد در حالیکه کمدی های ما در حد مجموعه ای از تک رخدادهای (مثلاً) بامزه باقی می مانند که در عمل خنده دار هم نیستند!
فیلمنامه ی «لس آنجلس تهران» آن قدر بی چفت و بست است که بعنوان مثال، بهروز (پرویز پرستویی) و آیدا (مهناز افشار) به راحتی آب خوردن وارد منزل لوکس لیندا (ماهایا پطروسیان) می شوند که حتی در منطق کُمدی هم چنین خانه ی درندشتی نمی تواند تا این اندازه بی در و پیکر باشد. فیلمنامه نویسِ کمدی تصور می کند چون مخاطب با یک اثر کمدی سر و کار دارد بنابراین برایش اهمیتی ندارد که شیوه ی ورود پرسوناژها به این خانه چگونه است و مهم فعل "ورود" آنها به خانه است و اتفاقاتی که بعد از این ورود رخ می دهد حال آن که نحوه ی ورود آنها به خانه می توانست زمینه ی بامزه تری را نسبت به صرف وارد شدنشان فراهم کند. شوخی های کوچک و نه چندان بامزه ای چون مصرف اشتباهی داروی روانگردان از سوی مامی (گوهر خیراندیش)، گیر افتادن ژوبین در دستشویی، رانندگی کردن مامی، ازدواج های مکرر لیندا، حتی موضوع سرقت تابلوی پیکاسو و ... به زعم من هیچ کمکی به پیشبرد قصه نکرده اند و هرگز چاشنی طنز لازم برای خنده دار شدن را به فیلم نمی افزایند و شاید به همین دلیل است که در سالن های سینما، کم پیش می آید صدای خنده ی مخاطب را بشنوید.
به لحاظ اجرا، فیلمساز تلاش کرده است تا ریتم تند و پویایی به فیلم ببخشد و نوعی فانتزیِ وود النی به کار القا کند حال آن که این اتفاق هم نیفتاده و «لس آنجلس تهران» بیش از آن که شبیه یک فیلم وودی النی باشد به یک B-movie هالیوودی با شاخصه های رایج و مرسوم آن دسته از فیلم ها شبیه شده است که البته ایرانیزه شدنش و ترکیب عناصر و مشخصه های کمدی های هالیوودی با کمدی های رایج ایرانی سر و شکلی منفعل به آن بخشیده است و ترکیب چندان هوشمندانه ای پدید نیاورده است.
نقد و بررسی فیلم لسانجلس
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com