خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mehrane.Farrokhi

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/22
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
22
امتیاز
53
زمان حضور
8 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
گر شاخه‌ها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان، تو چیزی دیگری
***
حال ما بی ان مه زیبا مپرس
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم


اشعار عاشقانه‌ی مولانا

 
آخرین ویرایش:

Mehrane.Farrokhi

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/22
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
22
امتیاز
53
زمان حضور
8 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
جان من و جهان من، روی سپید تو شده‌ست
عاقبتم چنین شود، مرگ من و بقای تو

از تو برآید از دلم، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو، تا که شوم فنای تو


من آنِ تواَم
مرا به من باز مده
***
همه را بیازمودم

ز تو خوش ترم نیامد

همه را بیازمودم

ز تو خوش ترم نیامد

نیست از عاشق کسی دیوانه‌تر

عقل از سودای او کورست و کر


اشعار عاشقانه‌ی مولانا

 

Mehrane.Farrokhi

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/22
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
22
امتیاز
53
زمان حضور
8 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواهم که به عشق تو ز جان برخیزم
وز بهر تو از هردو جهان برخیزم

خورشید تو خواهم که بیاران برسد
چون ابر ز پیش تو از ان برخیزم
***
خُنُک ان دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو


اشعار عاشقانه‌ی مولانا

 

Mehrane.Farrokhi

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/22
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
22
امتیاز
53
زمان حضور
8 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود

دیده عقل سرخوش تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود


من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم؟!
***
سیر نمیشوم ز تو، ای مه جان فزای من
جور مکن، جفا مکن، نیست جفا سزای من


اشعار عاشقانه‌ی مولانا

 

Mehrane.Farrokhi

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/22
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
22
امتیاز
53
زمان حضور
8 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای در دل من نشسته بگشاده دری
جز تو دگری نجویم و کو دگری؟!

با هرکه ز دل داد زدم، دَفعی گفت
تو دفع مده که نیست از تو گذری

دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من
خواب شبم ربوده‌ای مونس من تو بوده‌ای
درد توام نموده‌ای غیر تو نیست سود من
جان من و جهان من زهره آسمان من
آتش تو نشان من در دل همچو عود من
جسم نبود و جان بدم با تو بر آسمان بدم
هیچ نبود در بین گفت من و شنود من
***
گفتی که مستت میکنم
پر زانچه هــستت میکنم






گـــفتم چـــگونه از کجا؟
گفتی که تا گـفتی خودآ

گفتی که درمــانت دهم
بر هـــــجر پـایـانت دهم

گفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صـــبوری باید این


ای در دل من میل و تمنا همه تو
و ندر سـر من مایه سودا همه تو

هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو


اشعار عاشقانه‌ی مولانا

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد

وگر بی‌کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد

همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرم و عیار باشد

به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست
که او را صد هزار انوار باشد

وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد

نوشیدنی عاشقان از سـ*ـینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد

به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسیار باشد

وگر بیمار بینی عاشقی را
نه شاهد بر سر بیمار باشد

سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد

به یک حمله تو را منزل رساند
اگر چه راه ناهموار باشد

علف خواری نداند جان عاشق
که جان عاشقان خمار باشد


اشعار عاشقانه‌ی مولانا

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا