خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آفتاب زندی لک

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/22
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
53
امتیاز
58
سن
16
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریال Mr. Queen 2020
با بازی شین هه سان
اثری از کارگردان سریال هوارانگ

نام ها: آقای ملکه – ملکه آهنی – ملکه بی احساس
محصول: 2020 کره جنوبی از شبکه tvN
ژانر: عاشقانه | تاریخی | کمدی | درام | فانتزی
تاریخ پخش: 22 آذر 1399 – Dec 12, 2020
قسمت ها: 20
روزهای پخش: شنبه و یکشنبه ها
مدت زمان: 70 دقیقه
وضعیت: در حال پخش جایگزین استارت آپ
بازیگران:
Shin Hye Sun – Kim Jung Hyun


خلاصه داستان: جانگ بونگ هوان ، مردیست که به عنوان سرآشپز در کاخ آبی رییس جمهور کار میکند ، اما زندگی او وقتی دگرگون میشود که با هویت زنی به نام کیم سو یونگ (Shin Hye-Sun) در دوران چوسان از خواب بیدار میشود ، او تمام تلاشش را میکند به زندگی واقعی خود برگردد اما موفق نمیشود و دست سرنوشت باعث میشود که او ملکه شاه فعلی چوسان یعنی چئول جونگ (Kim Jung-Hyun) شود و این درحالیست که شاه باطن قوی و قدرتمند خود را پشت چهره آرام و بی خیالش مخفی کرده است و خود فرد دیگری را دوست دارد و از این ماجرا باخبر نیست که توطئه های فراوانی برای به قتل رساندن او درحال شکل گیریست تا اینکه…

نقدو بررسی سریال کره ای آقای ملکه
داستان آشپز ماهری که براش پاپوش می‌دوزن و تو یه حادثه به دل استخر فرو میره و جاش با زنی که قراره ملکۀ دوران چوسان بشه عوض میشه.
روند داستان:
سریال در عرض یک قسمت به کل تغییر میکنه و مردی که تا دیروز به خودش می نازید و همه چیز بر وفق مرادش بوده حالا به زنی بدل شده که یک روز قبل از ازدواجش با پادشاه، در دریاچه افتاده و چیزی از گذشته در خاطرش نیست. حالا این مردی که تو قالب یک زن رفته به هر دری می زنه تا برگرده. تو این بین با پادشاه و معشـ*ـوقه و اعضای قصر آشنا میشه. بالاخره بعد از پستی بلندی زیاد ملکه میشه اما این اول ماجراست چون هیچ راهی برای برگشت آشپزمون وجود نداره و تازه می فهمه با جسم جدید، افکار و احساسات زنی که در قالبش فرو رفته وجودشو کم‌کم تسخیر میکنه.
بازیگرها:
هر دو بازیگر مرد و زن عالی ظاهر شدن. پادشاه خیلی خوب تونست نقش مردی مبارز اما ملایم و وفادار رو بازی کنه که مجبور بود جلوی همه سر تعظیم فرودبیاره. خیلی خوب هم از پس این نقش براومد. واقعا بازی در وایکیکی و زمان کجا و این کجا!
زن داستان که خیلی خوب تونسته بود عادت های یک مرد رو در بدن یک زن نشون بده. هر چند گاهی اغراق داشت اما به واقع جور دیگه ای نمیشد مرد بودنش رو نشون بده. از نظر عاشقانه و باقی اکت ها هم عالی ظاهر شد. از معدود بازیگرهای زنیه که نه به خاطر زیباییش، بلکه به خاطر بازی خوبش تحسینش می کنم.
بازیگر های جانبی هم خوب بودن مخصوصا انتخاب معشوقۀ که با اون ظاهر ملیح و آروم نشون داد هر کسی می تونه تبدیل به هیولا بشه.
نکات مثبت
داستان نقطه عطف های خوبی داشت. مثل اینکه از هنر آشپزی ملکه استفاده شد تا قسمتی هایی که پادشاه در بطن قصر رسوخ کرده بود و حتی از اتاق عمل ملکه ی بزرگ هم خبر داشت. یا تله ای که برای خودش چیده بود. خیلی خوب هم نویسنده برای هر دو سه قسمت یه نقطه عطف گذاشته بود تا داستان از تب و تاب نیفته
استفاده درست از فلاش‌بک ها: نویسنده به خوبی خاطرات ملکه رو در داستان ریخته و با این کار معمای مرتبی ساخته بود. اینکه بیننده کشف کنه در شب ازدواج ملکه چه اتفاقی افتاده و چی باعث این اتفاق شده نکته ی خوبی بود که فضای خالی داستان رو پر کرد و باعث عاشقانه های ملکه و پادشاه شد.
آهنگسازی با اینکه عجیب بود اما به سبک سریال میومد و به داستان رنگ و بوی جالبی داده بود.
استفاده خوبی از نشانه های امروزی در گذشته داشت. مثل دروغ گفتن. یا استفاده از غذاهای امروزی
زوج های مختلف داستان رو دوست داشتم. با اینکه عشق سرآشپز و ندیمه، یا پسر بیکار و نیمۀ دیگۀ ملکه ساده بود اما خوب فضای داستان را پر کرده بود.
داستان در کنار تم تاریخی تم آشپزی هم داشت. برای کسایی که از تیپ سریال های جواهری در قصر خوشون میاد، سریال خوبیه.
موردی که خیلی دوست داشتم نشون دادن مشکلات زنان بود. اینکه یه مرد درد بارداری و مشکلاتش رو لمس کنه خیلی برام جالب بود.
دیالوگ برتر:
وقتی از یه کابوس بیدار میشم، گاهی احساس عجیبی دارم انگار که اون خواب زمان حاله و ما الان تو زمان گذاشته‌ایم. انگار دارم این خواب رو تو لحظه‌های آخر زندگی قبل از مرگ به عنوان یه پادشاه بی کفایت می‌بینم.
و سکانس صحبت های ملکه ی مادر در مورد فرزند ملکه.
-من بی دینم به طلسم اعتقاد ندارم.
-وقتی بچه ات به دنیا بیاد متوجه می شی اون موقع دلت می خواد به چیزی اعتقاد پیدا کنی که قبلا نداشتی. ناامید و درمونده می شی و می خوای حتی پیش سنگی که مردم لگدش می کنن هم دعا کنی. ممکنه از هیچی تو این دنیا نترسی اما حالا از همه چیز دنیا خواهی ترسید.
برای سکانس برتر هم لحظۀ انفجار ظرف عود را انتخاب می‌کنم.
مرگ نقش دوم مرد هم ناگوار بود.
نکات منفی
اول از همه تعداد زیاد قسمت ها. اولش فکر کردم سریال شونزده قسمتیه اما هرچی جلوتر رفتم، دیدم نخیر این مقدمه‌چینی قرار نیست تموم شه. آخه نویسنده ده قسمت چی رو کش میدی؟ خیلی راحت می شد با چند قسمت کمتر مقدمۀ بهتری چید. چرا که مثلاً نقطه‌های اوج داستان عملاً از قسمت‌های ۸ به بعد شروع شد که برای این داستان ساده به نظرم خیلی دیر بود.
نکته ی بعدی از طنز موقعیت به خوبی استفاده شده بود اما قطعا طنز کلامیش زیاد برای ما نمود نداشت. یه وقتایی تازه بعدا می فهمیم ملکه یه عبارت امروزی به کار برده.
همه فن حریف بودن این آقای آشپز. حالا درسته آشپزی کاردرست بود اما درست کردن ماسک و آرایشگری دیگه تو کتم نرفت. مدام هم ادعای ارتشی بودن می کرد اما خیلی هم هنرجنگ ندیدم.
مورد بعدی نظر شخصیمه. دلیلی هم نداره همه موافق باشن. نمی دونم چرا هیچ کس این مطلب رو ذکر نمی کنه. وجود هویت یک مرد در بطن یک زن! قبول دارم داستان فانتزیه و هر چیزی شدنیه. اما هویت یک فرد به همین راحتی تحت تاثیر هرمون ها قرار نمی گیره. ملکه عملا موجودی با ذهنیت مرد بود که در جسمی زنانه رفت. خیلی دوست داشتم اتفاقی باشه که نشون بده زنه در بطن ملکه در اون لحظه های عاشقی افسار فکر و احساسات ملکه رو بدست می گیره و باعث این اتفاق ها می شه. یه نشونه ی بارز و مشخص، مثل خاطرات یا هر چیز دیگه. باز تو قسمت های اول ملکه موقع سرخوشی عشقش رو نشون می داد اما عملا تو قسمت های اخر یه مرد بود که عاشق پادشاه شده بود. به نظرم تو این لحظات احتیاج به یه کلید بود که نویسنده فکری براش نکرده بود.
انتهای داستان خیلی سریع اتفاق افتاد. به نظرم به جای اون همه مقدمه چینی ابتدای داستان بهتر بود به روند پایانی بهتری می رسیدن. عملا تو یه قسمت و نیم شورش کردن و بردن و مرده به جسمش برگشت و الی آخر. در صورتی که می شد از قسمت های بیرون از قصر عاشقانه های خوبی ساخت که در کنار شورش استفاده بشه.

قسمتی که اون مرد خائن هم خواجه شد اما در زمان حال حضور داشت هم سوتی داستان بود.

و مورد اخری که به شدت رو مخمه و جوابی براش داده نشد. چرا ملکه و آشپز باهم جابه جا شدن؟ خب لامصب یه دلیل بیار. از اول سریال انتظار داشتم این دو نفریه جوری بهم ربط پیدا کنن. مثلا این دو نفر که تو کالبد هم فرو رفتن در انتهای سریال همدیگه رو ملاقات کنن. مثلا زنی که شبیه ملکه است با آشپز. یا رفاقت زیاد آشپز با پادشاه. این مرد عاشق روحیۀ عدالت طلب و مهربان پادشاه بود. می شد یه صحنه نشون داد که آشپز در زمان حال با مردی که شبیه به پادشاه مواجه بشه. درست مثل وقتی که یه مرد یا زن غریبه می بینیم و تو ذهنمون می گیم چقدر این آدم آشناست. یه مفهوم عمیق که جالبه خود کره ای ها هم بهش اعتقاد دارن؛ اما ازش استفاده نشد.
پیغام سریال:
من از کل سریال به این نتیجه رسیدم که مواجه با مرگ تاثیر عمیقی روی درخواست و رفتار انسان ها داره. ملکه بعد از اینکه تمام زندگیش رو از دست داد به فرد جدیدی تبدیل شد که بی باک جلو می رفت و از چیزی نمی ترسید و همین باعث شد تاثیرات زیادی تو قصر و پادشاه و اطرافیانش بذاره.

در کل نه سریال خیلی پر هیجانی بود که یه لحظه هم برام خواب و خوراک نذاره نه اونقدر بی هیجان که ولش کنم یه سریال بی استرس بود. بهش نمرۀ هشت و هشت رو میدم و برای اوقات فراغت پیشنهاد می کنم

منبع:


نقد و بررسی سریال کره ای آقای ملکه

 
  • تشکر
Reactions: Reyhan.t
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا