- عضویت
- 1/8/21
- ارسال ها
- 4,188
- امتیاز واکنش
- 38,170
- امتیاز
- 443
- سن
- 16
- محل سکونت
- قصر نوتلا
- زمان حضور
- 101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
مورد استفاده:
در مورد افراد بیسواد و نادان بكار میرود.
روزی روزگاری، ملانصرالدین معروف كه همه با شخصیت خاصش آشنا هستند مدتی در یك روستا ساكن بود، ملا با زحمت و تلاش صاحب خانه و زندگی، زمین كشاورزی و دامپروری مختصری شده بود. ملانصرالدین یك سال بعد از اینكه گندمهایش را درو كرد، شروع به جمع آوری و علوفهای برای حیوانات خودش كاشته بود كرد و یك هفتهای هم مشغول جمع آوری و بسته بندی علوفهها بود. وقتی كارش تمام شد با كوهی علوفه مواجه شد كه باید به طویلهی خود میبرد و برای زمستان در آنجا انبار میكرد. ملا نگاهی به الاغ پیر و لاغر خود انداخت، با خود گفت: این حیوان باید با چند روز رفت و آمد دائم این همه علوفه را به طویله برساند و ممكن است در اثر این كار از بین برود، باید به فكر راه چارهای باشم.
شده ملانصرالدین، الاغی را كه سوار شده، حساب نمیكند
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com