یغماگر | ~MoBiNa~ کاربر انجمن رمان ۹۸

M O B I N A · 25/4/22

- مگه خودتون نبودید که می‌گفتید ما متوهم شدیم؟ سرکار گذاشتی داداش؟
مرد مستحکم و با جدیت عجیبی گفت:
- من و همکارم الان اومدیم! چی میگی خانوم؟ حالت خوبه؟...

M O B I N A · 26/4/22

و در آخر گفت:
- من توی تموم ماجراها نبودم، راحیل خبر داره.
و به راحیل اشاره کرد. پلیس متفکر لبخندی زد و گفت:
- جالبه! این ویلا درست مال شش سال پیشه، پرونده داره. عجب جرئتی...

M O B I N A · 26/4/22

یاشار، من بدونِ تو، بدون وجود تو، هیچم، هیچ.
خیره به سنگ قبر، تبسمی کردم. تلخ! تبسمی به تلخی زهرمار!
میگن خاک گور سرده و یخه اما؛ گرمی وجودت خاک گور رو هم گرم نگه داشته! یاشار قول میدم همیشه وفادارت بمونم...‌یاشار قول...

M O B I N A · 26/4/22

- اما یاد یاشار رو، یاد تک‌ستاره‌ام رو، هیچ وقت، هیچ وقت، از یادم نه فراموش می‌کنم و نه بیرون!
یاشار تا ابد، تو دلِ من جا داره، تا ابد!
***

آروم توی باغ قدم برمی‌داشتم، اثر...