خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابوریحان بیرونی, ریاضی دان بزرگ, در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟”

!!!!!!!!!

ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم از جواب ماند.

!!!!!!!!!

ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “دم مرگ هم می خوای جمله قصار بگی؟ اصلا ندانی و بمیری!” و بالشی را بر صورت او فشرد.

!!!!!!!!!

ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “بدانی و نمیری که خیلی مفید هست, ولی خب رفتنی هستی دیگر.” و دستگاه ها را از او باز کرد.

!!!!!!!!!

ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “همین اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” فرزندان ابوریحان ظاهر شدند و گفتند; “کلید آن گاوصندوق بزرگه را کجا گذاشتی؟” ابوریحان گفت; “می خواین چی کار؟” گفتند; “بدانیم و بمیری بهتر هست یا ندانیم و بمیری؟


خاطره طنز و جالب از ابوریحان بیرونی

 

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “هم اکنون چه وقت پرسیدن هست؟” ابوریحان گفت; “بدانم و بمیرم بهتر هست یا ندانم و بمیرم؟” عالم گفت; “اکنون بذار بعداً بپرس.” ابوریحان گفت; “دارم می میرم دیگه. همین اکنون بگو.” عالم گفت; “بابا, ما تا انتگرال دوگانه اکثر نخوندیم. حتماً باید ضایعم میکردی؟”
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم گفت; “آقا سلوکی, کمک کنین.” آقای سلوکی 10 امتیاز کم کرد و یک راهنمایی کرد. عالم به سوال ابوریحان جواب گفت.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـتر مرگ بود. یکی از علما را دید و سوالی کرد. عالِم بلد نبود و سـ*ـینه خیز از محضر ابوریحان خارج شد.
!!!!!!!!!

ابوریحان بیرونی در بسـ*ـترِ مرگ بود. یکی از علما را دید. عالِم در دلش گفت; “باز این می خواد سوال کنه.” و خود را به آن راه زد.
!!!!!!!!!
ابوریحان بیرونی در بسـ*ـترِ مرگ بود. به هر کدام از فرزندانش یک چوب داد و گفت; “بشکنید.” شکستند. ابوریحان از صدای شکستن چوب ها سکته کرد و نصیحت نیمه کاره ماند.

منبع پارس ناز


خاطره طنز و جالب از ابوریحان بیرونی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا