- عضویت
- 10/10/20
- ارسال ها
- 1,202
- امتیاز واکنش
- 12,617
- امتیاز
- 323
- محل سکونت
- نیمهی تاریک وجودم...!
- زمان حضور
- 53 روز 19 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ببین...
روی زانوم خم شدم؛ چون قدش تا پایین شونهها و نزدیک شکمم بود. دقیقاً روبهروش روی زانوم نشستم و دستش رو گرفتم.
بهش زل زدم و گفتم:
- اینکه خونوادهت چی میگن مهمه؛ چون قطعاً از روی علاقهشون بهت میگن تا آسیبی نبینی؛ ولی یادت باشه که اگه نظر اونا مهمه؛ پس نظر توام مهمه! وقتی اونا انتظار دارن به...
روی زانوم خم شدم؛ چون قدش تا پایین شونهها و نزدیک شکمم بود. دقیقاً روبهروش روی زانوم نشستم و دستش رو گرفتم.
بهش زل زدم و گفتم:
- اینکه خونوادهت چی میگن مهمه؛ چون قطعاً از روی علاقهشون بهت میگن تا آسیبی نبینی؛ ولی یادت باشه که اگه نظر اونا مهمه؛ پس نظر توام مهمه! وقتی اونا انتظار دارن به...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان نطفهی انتقام (جلد دوم حربهی احساس) | ~Kimia Varesi~ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: