- عضویت
- 15/12/20
- ارسال ها
- 253
- امتیاز واکنش
- 7,222
- امتیاز
- 213
- محل سکونت
- your heart
- زمان حضور
- 24 روز 11 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلیات گرایشهای فرهنگی و هنری
با روی کار آمدن امیر مبارزالدين محمد و در اختیار گرفتن قدرت در منطقه فارس و کرمان و یزد و اصفهان و سواحل ایران سـ*ـیاست ایرانگرایی اینجویان از این مناطق رخت بر بست و به جای آن نوعی سـ*ـیاست مذهبی اسلامی - ایرانی پیگیری شد.
البته گفتنی است که اینجویان هم سـ*ـیاست مذهبی را فراموش نکرده بودند و به هر حال همبسته اعتقادات اسلامی منطقه بودند ولی چیزی که بیشتر نمود و جلوه داشت، بزرگنمایی شوکت و عظمت پیش از اسلام ایران و نوعی سـ*ـیاست باستانگرایی بود که پیش از آنها در زمان آل بویه دوره عضدالدوله و حتی در روزگار ایلخانان زمان ابوسعید با وزارت غیاث الدین محمد فرزند خواجه رشیدالدین فضلالله چهره نموده بود.
گفتنی است که پس از ورود اسلام به ایران، مشروعیت حکومتها همواره از مهمترین مسائل نظری حاکمان به شمار میرفت. این مسأله به ویژه از زمانی شروع شد که حکومتهای مستقل ایرانی در مقابل خلافت عباسی سر برآوردند و دم از استقلال زدند. سامانیان برای حل معضل مشروعیت حکومتشان به تبارگرایی متوسل شدند و خود را از بازماندگان بهرام چوبین، جنگاور قهرمان دوران ساسانی، اعلام کردند و البته ارتباط با خلافت عباسی را هم مغفول نگذاشتند.
آل بویه خود را از نظر نسبت به شاهان پیش از اسلام وصل نکردند، ولی همت خود را بر احیای سلطنت پیش از اسلام ایران به کار انداختند و در این قلمرو به موفقیتهایی هم دست یافتند. غزنویان با رگ و ریشه ترکانه به خلافت عباسی روی آوردند و مشروعیت حکومت خود را از آن دریافت کردند. تا اینکه سلجوقیان وارد صحنه سـ*ـیاست ایران و جهان اسلام شدند. آنها نیز با معضل مشروعیت حکومت خود مواجه بودند.
از همان اوان ورود آنها به جهان ایرانی شماری از خاندانهای دیوانی ایران در کنار آنان قرار گرفتند و امور دیوانی و تشکیلات و وزارت آنها را عهدهدار شدند. این خاندانها، به طور نظری، دلبسته نظریه پیش از اسلام ایران بودند و اعتقاد داشتند که سلطان دارای فره ایزدی است و یکی از خصوصیاتش ایجاد عدالت در بین رعایاست. در حقیقت سـ*ـیاستنامه خواجه نظامالملک مبتنی بر این نظریه با امعان نظر به فرهنگ موجود اسلامی جامعه است. نصيحة الملوک غزالی هم تا حدودی حامل چنین پیامی است، منتها نظریه اسلامی خلافت آن سنگینی بیشتری دارد.
به هر تقدیر، در دوره سلجوقیان دو نظریه سـ*ـیاسی - مذهبی خلافت و سلطنت مطرح بود و بعضی از اندیشهوران همچون غزالی و ماوردی و نظام الملک و دیگران در پی سازش این دو نظریه برآمدند تا از اختلاف و تشنج بین خلیفه و سلطان بکاهند. طبق نظریه آنها، خلیفه میبایست سلطان را که قدرت دنیایی را در دست داشت، تأیید میکرد و با فرستادن خلعت و منشور شاهانه قدرت او را مشروع میساخت.
در عوض سلطان هم خليفه را که قدرت روحانی در اختیارش بود، تأیید و از بی احترامی به حیطه قدرت او پرهیز میکرد. بدین ترتیب، خلافت مشروعیت سلطنت را تأمین میکرد و سلطنت هم پاسدار قلمرو خلافت میشد. اما تنش و ناسازگاری همچنان موجود بود و عملاً به درگیریهایی ختم میشد. سلطان اگر قوی میشد تلاش میکرد قدرت خلافت و تصمیم گیریهای او را محدود کند و بالعکس در صورت ضعف سلطان، خلیفه چنین هدفی را دنبال میکرد.
هنگامی که قدرت سلجوقیان پس از سالیانی حکومت در ایران به تحلیل رفت و قدرت دیگری از ماوراءالنهر - خوارزمشاهیان - سر برآورد و پا جای پای سلجوقیان گذاشت، باز مسأله سلطنت و خلافت مطرح شد. خلیفه مقتدری چون الناصر لدين الله بر سر کار بود و سلطان توانمندی چون سلطان محمد خوارزمشاه. درگیری بین خلافت و سلطنت بر سر قدرت دنیوی، پای قدرت ثالثی را به میان کشید که نه به خلافت اعتقاد داشت و نه سلطنت: مغولان، یکی از عوامل (البته در بین عوامل دیگر) پیروزی مغولان در ایران و سرزمینهای اسلامی اختلاف بین این دو نهاد قدرت بود.
به هر تقدیر، مغولان وارد سرزمینهای اسلامی شدند و در خلال زمان، هر دو قدرت را ساقط کردند. با از بین رفتن خلافت عباسی در سال ۶۵۶ ه. ق خلاء قدرتی به لحاظ دینی در سرزمینهای اسلامی پدیدار شد. شیعیان امامی به فعالیت خود افزودند تا بلکه جای این خلاء را دست کم در ایران پر کنند و به موفقیتهایی هم دست یافتند.
با روی کار آمدن امیر مبارزالدين محمد و در اختیار گرفتن قدرت در منطقه فارس و کرمان و یزد و اصفهان و سواحل ایران سـ*ـیاست ایرانگرایی اینجویان از این مناطق رخت بر بست و به جای آن نوعی سـ*ـیاست مذهبی اسلامی - ایرانی پیگیری شد.
البته گفتنی است که اینجویان هم سـ*ـیاست مذهبی را فراموش نکرده بودند و به هر حال همبسته اعتقادات اسلامی منطقه بودند ولی چیزی که بیشتر نمود و جلوه داشت، بزرگنمایی شوکت و عظمت پیش از اسلام ایران و نوعی سـ*ـیاست باستانگرایی بود که پیش از آنها در زمان آل بویه دوره عضدالدوله و حتی در روزگار ایلخانان زمان ابوسعید با وزارت غیاث الدین محمد فرزند خواجه رشیدالدین فضلالله چهره نموده بود.
گفتنی است که پس از ورود اسلام به ایران، مشروعیت حکومتها همواره از مهمترین مسائل نظری حاکمان به شمار میرفت. این مسأله به ویژه از زمانی شروع شد که حکومتهای مستقل ایرانی در مقابل خلافت عباسی سر برآوردند و دم از استقلال زدند. سامانیان برای حل معضل مشروعیت حکومتشان به تبارگرایی متوسل شدند و خود را از بازماندگان بهرام چوبین، جنگاور قهرمان دوران ساسانی، اعلام کردند و البته ارتباط با خلافت عباسی را هم مغفول نگذاشتند.
آل بویه خود را از نظر نسبت به شاهان پیش از اسلام وصل نکردند، ولی همت خود را بر احیای سلطنت پیش از اسلام ایران به کار انداختند و در این قلمرو به موفقیتهایی هم دست یافتند. غزنویان با رگ و ریشه ترکانه به خلافت عباسی روی آوردند و مشروعیت حکومت خود را از آن دریافت کردند. تا اینکه سلجوقیان وارد صحنه سـ*ـیاست ایران و جهان اسلام شدند. آنها نیز با معضل مشروعیت حکومت خود مواجه بودند.
از همان اوان ورود آنها به جهان ایرانی شماری از خاندانهای دیوانی ایران در کنار آنان قرار گرفتند و امور دیوانی و تشکیلات و وزارت آنها را عهدهدار شدند. این خاندانها، به طور نظری، دلبسته نظریه پیش از اسلام ایران بودند و اعتقاد داشتند که سلطان دارای فره ایزدی است و یکی از خصوصیاتش ایجاد عدالت در بین رعایاست. در حقیقت سـ*ـیاستنامه خواجه نظامالملک مبتنی بر این نظریه با امعان نظر به فرهنگ موجود اسلامی جامعه است. نصيحة الملوک غزالی هم تا حدودی حامل چنین پیامی است، منتها نظریه اسلامی خلافت آن سنگینی بیشتری دارد.
به هر تقدیر، در دوره سلجوقیان دو نظریه سـ*ـیاسی - مذهبی خلافت و سلطنت مطرح بود و بعضی از اندیشهوران همچون غزالی و ماوردی و نظام الملک و دیگران در پی سازش این دو نظریه برآمدند تا از اختلاف و تشنج بین خلیفه و سلطان بکاهند. طبق نظریه آنها، خلیفه میبایست سلطان را که قدرت دنیایی را در دست داشت، تأیید میکرد و با فرستادن خلعت و منشور شاهانه قدرت او را مشروع میساخت.
در عوض سلطان هم خليفه را که قدرت روحانی در اختیارش بود، تأیید و از بی احترامی به حیطه قدرت او پرهیز میکرد. بدین ترتیب، خلافت مشروعیت سلطنت را تأمین میکرد و سلطنت هم پاسدار قلمرو خلافت میشد. اما تنش و ناسازگاری همچنان موجود بود و عملاً به درگیریهایی ختم میشد. سلطان اگر قوی میشد تلاش میکرد قدرت خلافت و تصمیم گیریهای او را محدود کند و بالعکس در صورت ضعف سلطان، خلیفه چنین هدفی را دنبال میکرد.
هنگامی که قدرت سلجوقیان پس از سالیانی حکومت در ایران به تحلیل رفت و قدرت دیگری از ماوراءالنهر - خوارزمشاهیان - سر برآورد و پا جای پای سلجوقیان گذاشت، باز مسأله سلطنت و خلافت مطرح شد. خلیفه مقتدری چون الناصر لدين الله بر سر کار بود و سلطان توانمندی چون سلطان محمد خوارزمشاه. درگیری بین خلافت و سلطنت بر سر قدرت دنیوی، پای قدرت ثالثی را به میان کشید که نه به خلافت اعتقاد داشت و نه سلطنت: مغولان، یکی از عوامل (البته در بین عوامل دیگر) پیروزی مغولان در ایران و سرزمینهای اسلامی اختلاف بین این دو نهاد قدرت بود.
به هر تقدیر، مغولان وارد سرزمینهای اسلامی شدند و در خلال زمان، هر دو قدرت را ساقط کردند. با از بین رفتن خلافت عباسی در سال ۶۵۶ ه. ق خلاء قدرتی به لحاظ دینی در سرزمینهای اسلامی پدیدار شد. شیعیان امامی به فعالیت خود افزودند تا بلکه جای این خلاء را دست کم در ایران پر کنند و به موفقیتهایی هم دست یافتند.
کلیات گرایشهای فرهنگی و هنری
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com