M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
از همان آغاز تکوین عکاسی در سال 1839 زبان هنر یکی از اجزای اصلی عکاسی بود؛ مثلاً آماتورهای پولداری که به شکل تفننی به عکاسی میپرداختند. از خبرگان گراوورسازی الگوبرداری میکردند. اما بیست سالی گذشت تا ادعاهایی جدی در باب هنر بودن عکاسی مطرح شود. این ادعاها با پیدایش گروهی از عکاسان حرفهای همراه گشت، در انجمنهایشان بیان شد و در نشریات تخصصیشان به چاپ رسید. عکاسان نبردی سخت پیشرو داشتند، چرا که بنا به باور رایج عکس محصول کار خود به خودی ماشینی بیروح بود. عقیده بر آن بود که دوربین سند تولید میکند نه تصویر. این دیدگاه در بیشتر سالیان سدهی نوزدهم، هم در انگلستان و هم در فرانسه، دیدگاه حقوقی حاکم بود. وقتی قرار میشد که دادگاه دربارهی حق مالکیت معنوی (کپیرایت) حکم صادر کند، معمولاً فرض بر این بود که عکاس خادم منفعل یک دستگاه است (یا در واقع کارگر آن دستگاه است)، و بنابراین نمیتواند صاحب چنین حقی باشد. حق مالکیت معنوی غالباً از آن سفارش دهندهی عکس یا مالک موضوع عکاسی بود و در برخی موارد عکاس حتی حق استفاده از نگاتیوهای خودش را نیز نداشت. عکاسان باید تلاش زیادی میکردند تا این برداشت تغییر کند. آنتوان کلوده، عکاس فرانسوی که مقیم انگلستان بود، در سال 1861 چنین مینویسد:
عکاسی به واقع همانگونه که میتواند تقلید و نسخهبرداری کند قادر است ابداع کند، بیافریند و بسازد. در حقیقت، خصوصاً در عکاسی پرتره، دوربین عکاسی چیزی را که هنرمند واقعی ابداع کرده، آفریده یا ساخته، نسخهبرداری میکند، چیزی را که اگر عکاس صاحب ذوق و نبوغ نمیبود هیچ گاه نسخهبرداری یا بازنموده نمیشد.
نکتهی جالب در این جا میزان درهم تنیدگی هنر - که به باور کلوده متضمن ابداع، آفرینش و نبوغ است - با مقولهی منفی تولید سند یا نسخهبرداری است. هنر عکاسی در طول تاریخش با این همزاد اهریمنی پیوندی تنگاتنگ داشته و گاه تلاش کرده تا آن را از خود جدا کند، و البته گاهی هم با آن به توافق رسیده است. اما به هر حال در هر حالت رابـ*ـطهی هنر عکاسی با مفهوم نسخهی ماشینی یا سند عینی رابـ*ـطهای تعیین کننده بوده است.
در عکاسی هنریِ سدهی نوزدهم، در وهلهی نخست و بیش از هر چیز تأکید بر حضور فعالانهی عکاس بود. با این همه در نگاه تاریخیِ رایج در باب عکاسی سدهی نوزدهم تأکید عمدتاً بر «رسانهی جدید» بودن عکاسی بوده است و این حکمی است که نخستین بار الیزابت ایستلیک در سال 1857 آن را ابراز کرد. اما مشکل آنجاست که قائلان به زیباییشناسی مدرنیستی، یعنی دیدگاه هنری غالب از دههی 1920 تا دست کم دههی 1970، این نظر ایستلیک را بدون توجه به زمان بیان شدن آن، و بر اساس مختصات عصر و دورهای دیگر، تعبیر و تفسیر کردند. مدرنیستها ادعا میکردند که عکاسی شیوهی تازهای در نگریستن به چیزها و جهان - «نگاهی نو» - عرضه میدارد که کاملاً با قالبهای تصویری سنتی متفاوت است. میگفتند عکاسی شیوههای نوین ترکیببندی میآفریند و تجربههای دیداری جدیدی عرضه میدارد. این نگاه نو، یا نگاه دوربینی، به معنای بهرهگیری از ویژگیهای خاص رسانهی عکاسی بود. بر مبنای این برهان، دوربین چیزها را به شیوهای نو و منحصر به فرد نشان میدهد: روشن، واضح، دقیق، بیهیچ گزینشی، همراه با کادربندیهای نوآورانه و زوایای دید جدید. این نگرش زیر بنای نظر کسانی است که میگویند منبع الهام ترکیببندیهای نامتعارف ادگار دگا، نقاش امپرسیونیست، عکاسی بوده است. وی از اواسط دههی 1870 به بعد در نقاشیهایش غالباً موضوع اصلی را به کنارههای کادر میکشاند، پیکرها را برش میزد، زوایای دید نامعمول اختیار میکرد، و چیزهایی را میان بیننده و کانون توجه قرار میداد. اما آن جلوههای عکاسانهای که میگویند دگا از آنها متأثر شده در واقع در عکسهای آماتوری اواخر سدهی نوزدهم پدیدار گشت؛ به همین قیاس «رسانهی جدید» ایستلیک شیوهی جدید نگریستن نبود، بلکه نگاهی کمابیش سنتی بود. از نظر او عکس اثر هنری نبود، بلکه سندی بود که هنرمند میتوانست از آن استفاده کند.
در واقع تصاویری که وجه مشخصهی کار دگاست، با آن مراکز خالی و سرهای برش خورده، در نظر عکاسان سدهی نوزدهم شرمآور به شمار میآمد، چرا که الگوی این عکاسان نقاشیهای جریان اصلی بود که در آکادمی یا سالن [نمایشگاههای سالانهی آثار هنری] به نمایش در میآمد. در ترکیببندی عکسهای این دوره پیکرها و اشیا در مرکز تصویر قرار میگرفت و کنارههای عکس فضا را به یک کل یکپارچه تبدیل میکرد. اچ. پی. رابینسون، عکاس انگلیسی، در سال 1869 با تشریح ویژگیهای چنین عکسی گفت در یک ترکیببندی خوب عکاسی:
موضوع اصلی باید به بهترین وجهی برجسته شود و بقیهی چیزها فرع بر آن باشند؛ به این ترتیب ما به وحدتی دست مییبایم که لازمهی محتوای تصویری است.
عکاسی به واقع همانگونه که میتواند تقلید و نسخهبرداری کند قادر است ابداع کند، بیافریند و بسازد. در حقیقت، خصوصاً در عکاسی پرتره، دوربین عکاسی چیزی را که هنرمند واقعی ابداع کرده، آفریده یا ساخته، نسخهبرداری میکند، چیزی را که اگر عکاس صاحب ذوق و نبوغ نمیبود هیچ گاه نسخهبرداری یا بازنموده نمیشد.
نکتهی جالب در این جا میزان درهم تنیدگی هنر - که به باور کلوده متضمن ابداع، آفرینش و نبوغ است - با مقولهی منفی تولید سند یا نسخهبرداری است. هنر عکاسی در طول تاریخش با این همزاد اهریمنی پیوندی تنگاتنگ داشته و گاه تلاش کرده تا آن را از خود جدا کند، و البته گاهی هم با آن به توافق رسیده است. اما به هر حال در هر حالت رابـ*ـطهی هنر عکاسی با مفهوم نسخهی ماشینی یا سند عینی رابـ*ـطهای تعیین کننده بوده است.
در عکاسی هنریِ سدهی نوزدهم، در وهلهی نخست و بیش از هر چیز تأکید بر حضور فعالانهی عکاس بود. با این همه در نگاه تاریخیِ رایج در باب عکاسی سدهی نوزدهم تأکید عمدتاً بر «رسانهی جدید» بودن عکاسی بوده است و این حکمی است که نخستین بار الیزابت ایستلیک در سال 1857 آن را ابراز کرد. اما مشکل آنجاست که قائلان به زیباییشناسی مدرنیستی، یعنی دیدگاه هنری غالب از دههی 1920 تا دست کم دههی 1970، این نظر ایستلیک را بدون توجه به زمان بیان شدن آن، و بر اساس مختصات عصر و دورهای دیگر، تعبیر و تفسیر کردند. مدرنیستها ادعا میکردند که عکاسی شیوهی تازهای در نگریستن به چیزها و جهان - «نگاهی نو» - عرضه میدارد که کاملاً با قالبهای تصویری سنتی متفاوت است. میگفتند عکاسی شیوههای نوین ترکیببندی میآفریند و تجربههای دیداری جدیدی عرضه میدارد. این نگاه نو، یا نگاه دوربینی، به معنای بهرهگیری از ویژگیهای خاص رسانهی عکاسی بود. بر مبنای این برهان، دوربین چیزها را به شیوهای نو و منحصر به فرد نشان میدهد: روشن، واضح، دقیق، بیهیچ گزینشی، همراه با کادربندیهای نوآورانه و زوایای دید جدید. این نگرش زیر بنای نظر کسانی است که میگویند منبع الهام ترکیببندیهای نامتعارف ادگار دگا، نقاش امپرسیونیست، عکاسی بوده است. وی از اواسط دههی 1870 به بعد در نقاشیهایش غالباً موضوع اصلی را به کنارههای کادر میکشاند، پیکرها را برش میزد، زوایای دید نامعمول اختیار میکرد، و چیزهایی را میان بیننده و کانون توجه قرار میداد. اما آن جلوههای عکاسانهای که میگویند دگا از آنها متأثر شده در واقع در عکسهای آماتوری اواخر سدهی نوزدهم پدیدار گشت؛ به همین قیاس «رسانهی جدید» ایستلیک شیوهی جدید نگریستن نبود، بلکه نگاهی کمابیش سنتی بود. از نظر او عکس اثر هنری نبود، بلکه سندی بود که هنرمند میتوانست از آن استفاده کند.
در واقع تصاویری که وجه مشخصهی کار دگاست، با آن مراکز خالی و سرهای برش خورده، در نظر عکاسان سدهی نوزدهم شرمآور به شمار میآمد، چرا که الگوی این عکاسان نقاشیهای جریان اصلی بود که در آکادمی یا سالن [نمایشگاههای سالانهی آثار هنری] به نمایش در میآمد. در ترکیببندی عکسهای این دوره پیکرها و اشیا در مرکز تصویر قرار میگرفت و کنارههای عکس فضا را به یک کل یکپارچه تبدیل میکرد. اچ. پی. رابینسون، عکاس انگلیسی، در سال 1869 با تشریح ویژگیهای چنین عکسی گفت در یک ترکیببندی خوب عکاسی:
موضوع اصلی باید به بهترین وجهی برجسته شود و بقیهی چیزها فرع بر آن باشند؛ به این ترتیب ما به وحدتی دست مییبایم که لازمهی محتوای تصویری است.
گرایشهای عکاسی در سدهی نوزدهم
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: