مشاعره با حرف ظ

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ظاهر شود که خلق چه دارند در بساط
در کشوری که یوسف ما را بها کنند

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ظالم به ظلم خویش گرفتار می‌شود
از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ظاهر قرآن چو جان آدمی است
که نقوشش ظاهر و جانش خفی است

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد

~XFateMeHX~ · 15/2/22

ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخن‌ها عالمی را سوختند

moh@mad · 15/2/22

~XFateMeHX~ گفت:
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخن‌ها عالمی را سوختند

ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به

سعدی

~XFateMeHX~ · 18/2/22

عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست بهر بی سر و پا نتوان گفت

~XFateMeHX~ · 18/2/22

عشق تو بکشت عالم و عامی را
زلف تو برانداخت نکونامی را
چشم سیه سرخوش تو بیرون آورد
از صومعه بایزید بسطامی را
خاقانی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی