خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سیده کوثر موسوی

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/21
ارسال ها
1,870
امتیاز واکنش
19,816
امتیاز
373
سن
19
محل سکونت
ته قلب فاطیم:)❤️
زمان حضور
76 روز 6 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره اعتماد کردن

قصه شب”افسانه اپوتینا”: روزگاری دخترکی فقیر به نام اینیا روی تخته سنگی نشسته بود و در حالی که اشک می ریخت به لباس های پاره خود فکر می کرد. لباس های دخترک آن قدر پاره بود که حتی بدن لـ*ـختش دیده می شد.

ناگهان چشمش به لامای کوچکی افتاد که به طرفش می آمد. از دیدن لاما گریه اش را فراموش کرد و لبخندی زد. خواست لاما را نوازش کند که ناگهان صدایی شنید. ترسید و به دور و برش نگاه کرد، اما هیچ چیز و هیچ کس را ندید.

صدا گفت: «گوش کن اینیا، تا رازی را برای تو بگویم!» دخترک با تعجب گوش داد.

اعتماد نکردن

صدا گفت: «روی آن تپه که می بینی، گیاهی خاردار به نام اوپونتیا است. برو و تیغ های آن را بچین. می توانی با آنها لباس های پاره ات را بدوزی.»

صدا از دهان لاما می آمد و دخترک بی صدا گوش میداد.

صدا دوباره گفت: «اینیا دوست من، حرف های مرا باور کن و هر کاری که گفتم انجام بده. به زودی همه مردم قبیله تو از خارهای این گیاه برای دوختن لباس های پاره استفاده می کنند و همه از تو به خاطر این کار تشکر می کنند و تو همیشه در یاد آنها می مانی نترس دختر. برو.»

دخترک با خودش گفت: «کاش حرف های او، راست باشد.» و بعد به طرف تپه رفت.

روی تپه بوته ای پر از خارهای سخت دید. کمی ترسید ولی یاد حرف های لاما افتاد و زیباترین تیغ آن را به دقت چید و با خوشحالی به طرف کلبه اش دوید و فریاد زد: «مادر، مادر. ببین چه چیز جالبی برای دوختن لباس های پاره آورده ام.»

مادر اینیا، خار را از او گرفت. نگاهی به آن انداخت و نخی بلند به ته آن بست و شروع کرد به دوختن لباس های پاره. تا شب همه لباس های پاره پاره انقدر خوب دوخته شده بود که انگار لباسی نو بودند.

از فردای آن روز همه مردم از خارهای گیاهی که دخترک به کمک الاما پیدا کرده بود سوزن ساختند و لباس های پاره شان را دوختند و هرگز اینها را فراموش نکردند.

بازنویس: نسرین صدیق

برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”
منبع: سرسره


قصه افسانه اپوتینا

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا