M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
کار با چوب در منزل
هنری که او در چوب به کار میبرد گرهچینی است. یک هنر بازمانده از دوران سلجوقی. بیشترین کاربردش توی در و پنجره است ولی امروزه در انواع مبل و دکور هم از آن استفاده میشود. حالا خانم بذرافکن تمام تجربه و خلاقیت این سالهایش را به کار میگیرد، متناسب با فضاهای محدود زندگی امروزی، چیزهای خاص و کارهای تازه درست کند. قصه کسب و کار او و تلاشی که برای رسیدن به این نقطه کرده را با هم میخوانیم.
از صاحب کارگاه خواستم، چوبها را خودم بچسبانم
دو سال پیش وقتی در جشن ازدواج ساده و کوچک صمیمیترین دوستم شرکت کردم؛ اصلا فکر نمیکردم در زندگی من چنین تاثیر بزرگ و عمیقی بگذارد. میخواستم به عنوان هدیه برای دوستم گل میزهای کوچکی بخرم تا هم به دردش بخورد و هم با دیدن آنها به یاد من باشد. ساعتها را در خیابان به دنبال میزی مناسب بودم. در آخر در کوچهای فرعی و روبروی مغازهای کوچک چشمانم درخشید. از درون فریادی از شادی کشیدم. قیمت را که پرسیدم خوشحالتر میزها را سفارش دادم.
دو هفته بعد وقتی برای تحویل سفارشم رفتم، از صاحب کارگاه خواستم دو تا دیوارکوب بسازد. اما به من اجازه دهد که خودم آن را بچسبانم. با کمال تعجب خواستهام را پذیرفت. شاید آن موقع فقط به فکر لـ*ـذت ساختن یک کاردستی فکر میکردم. یک شادی کودکانه. اما این لـ*ـذت آنچنان عمیق بود که روز و شب مرا به خود مشغول کرد.
از کار با اره میترسیدیم
این علاقهام را با دوستانم در میان گذاشتم. تصمیم گرفتیم کاری دستهجمعی راهاندازی کنیم. اما هزینه خرید اره و وسایل زیاد بود. یکی از دوستانم پیشنهاد داد از اره سنگبری همسرش استفاده کنیم. این شد که من به همراه دوستانم با چند چوب ناهموار شروع کردیم به کار. آن اوایل به شدت از کار با اره میترسیدیم. شش ساعت طول کشید تا اولین گره را ساختیم. چند نفری در اطرافش نشستیم و مثل بچهها ذوقزده به خودمان آفرین میگفتیم. بعد از آن در پارکینگ خانه یکی از دوستانم کار را ادامه دادیم.
هفتهای دو بار فرزند دو سالهام را برمیداشتم. مسیری تقریبا دو ساعته را میرفتم تا به خانه دوستم برسم. و دو ماه بعد دراسفندماه اولین نمایشگاه گروهی را تجربه کردیم.
وقتی به الوارفروشیها میرفتم تعجب میکردند
«چون خانم بودم رفتن به الوار فروشیها و مراکز چوب برایم سخت بود چون محیطی کاملا مردانه داشت. گاهی تعجب میکردند گاهی تشویق و گاهی فقط میخندیدند . هنوز هم برای خرید چوب با همسرم میروم. البته خدا را شکر جاهایی را پیدا کردم که انسانهای شریفی کار میکنند و تا به حال برایم مشکلی پیش نیامده و بعد از 4 سال به حضور من عادت کردهاند. فکر میکنم هر کسب و کاری موانع خودش را دارد. اینکه من سرمایه اجاره یک مغازه مستقل را ندارم و یا در ابزار محدودیت دارم، محدودیت ایجاد میکند ولی باز دارنده نیست.
گره ها مثل کلمات کنار هم مینشینند و در آخر غزلی سروده میشود از جنس چوب. عطرش تو را سرخوش میکند و گاهی دلت میخواهد ساعتها بنشینی و به طرح و نقش درونشان خیره شوی ….
#مجله_باسلام
هنری که او در چوب به کار میبرد گرهچینی است. یک هنر بازمانده از دوران سلجوقی. بیشترین کاربردش توی در و پنجره است ولی امروزه در انواع مبل و دکور هم از آن استفاده میشود. حالا خانم بذرافکن تمام تجربه و خلاقیت این سالهایش را به کار میگیرد، متناسب با فضاهای محدود زندگی امروزی، چیزهای خاص و کارهای تازه درست کند. قصه کسب و کار او و تلاشی که برای رسیدن به این نقطه کرده را با هم میخوانیم.
از صاحب کارگاه خواستم، چوبها را خودم بچسبانم
دو سال پیش وقتی در جشن ازدواج ساده و کوچک صمیمیترین دوستم شرکت کردم؛ اصلا فکر نمیکردم در زندگی من چنین تاثیر بزرگ و عمیقی بگذارد. میخواستم به عنوان هدیه برای دوستم گل میزهای کوچکی بخرم تا هم به دردش بخورد و هم با دیدن آنها به یاد من باشد. ساعتها را در خیابان به دنبال میزی مناسب بودم. در آخر در کوچهای فرعی و روبروی مغازهای کوچک چشمانم درخشید. از درون فریادی از شادی کشیدم. قیمت را که پرسیدم خوشحالتر میزها را سفارش دادم.
دو هفته بعد وقتی برای تحویل سفارشم رفتم، از صاحب کارگاه خواستم دو تا دیوارکوب بسازد. اما به من اجازه دهد که خودم آن را بچسبانم. با کمال تعجب خواستهام را پذیرفت. شاید آن موقع فقط به فکر لـ*ـذت ساختن یک کاردستی فکر میکردم. یک شادی کودکانه. اما این لـ*ـذت آنچنان عمیق بود که روز و شب مرا به خود مشغول کرد.
از کار با اره میترسیدیم
این علاقهام را با دوستانم در میان گذاشتم. تصمیم گرفتیم کاری دستهجمعی راهاندازی کنیم. اما هزینه خرید اره و وسایل زیاد بود. یکی از دوستانم پیشنهاد داد از اره سنگبری همسرش استفاده کنیم. این شد که من به همراه دوستانم با چند چوب ناهموار شروع کردیم به کار. آن اوایل به شدت از کار با اره میترسیدیم. شش ساعت طول کشید تا اولین گره را ساختیم. چند نفری در اطرافش نشستیم و مثل بچهها ذوقزده به خودمان آفرین میگفتیم. بعد از آن در پارکینگ خانه یکی از دوستانم کار را ادامه دادیم.
هفتهای دو بار فرزند دو سالهام را برمیداشتم. مسیری تقریبا دو ساعته را میرفتم تا به خانه دوستم برسم. و دو ماه بعد دراسفندماه اولین نمایشگاه گروهی را تجربه کردیم.
وقتی به الوارفروشیها میرفتم تعجب میکردند
«چون خانم بودم رفتن به الوار فروشیها و مراکز چوب برایم سخت بود چون محیطی کاملا مردانه داشت. گاهی تعجب میکردند گاهی تشویق و گاهی فقط میخندیدند . هنوز هم برای خرید چوب با همسرم میروم. البته خدا را شکر جاهایی را پیدا کردم که انسانهای شریفی کار میکنند و تا به حال برایم مشکلی پیش نیامده و بعد از 4 سال به حضور من عادت کردهاند. فکر میکنم هر کسب و کاری موانع خودش را دارد. اینکه من سرمایه اجاره یک مغازه مستقل را ندارم و یا در ابزار محدودیت دارم، محدودیت ایجاد میکند ولی باز دارنده نیست.
گره ها مثل کلمات کنار هم مینشینند و در آخر غزلی سروده میشود از جنس چوب. عطرش تو را سرخوش میکند و گاهی دلت میخواهد ساعتها بنشینی و به طرح و نقش درونشان خیره شوی ….
#مجله_باسلام
کار با چوب در منزل
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com