خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
سام علیکم:big_grin:
فرغون شما malakeh بیدم از ناکجاآباد که مهاجرت کردم به فانی آباد:l2b:
قراره تو فانی آباد براتون بترکونم.
بیوگرافی های طنز، جک های بامزه، عکس نوشته های خنده دار، و..
خلاصه اینکه همراهیمون کنید دیگه:flirty4b:


♡فانی آباد :)

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: goli.e، YeGaNeH، Matin♪ و 2 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
این همه علم پیشرفت کرده
هم یه هندزفری ضدآب نساختن که ماباهاش بریم حموم:grimacing::tearsofjoy:

نصف خانمایی که از پیاده رو رد میشن و مغازه ها رو نگاه میکنن هدفشون دیدن ویترینا نیست:neutral:


***

دیدن عکس خودشون توی شیشه مغازه س:tearsofjoy:

ب همین برکت


وقتی قیمت آدامس رو میشنوی:big_grin::l3b:
***
دنبال یه دلیل برای صعود بگرد...
حتی اگه هزار تا دلیل برای سقوط داری :)

***
کفش شیکیه

که میتونی زیرش

جوراب سوراختو قایم کنی:)

***

رفتم پیش یکی گفت بیا برات فال قهوه فرانسه بگیرم

گفتم باشه، گفت ببین اینو،

نشونه اینه که پدربزرگت میمیره

گفتم اونکه چندسال پیش فوت کرد

گفت بالاخره یکم اختلاف زمانی داره فرانسه با ما:tearsofjoy::tearsofjoy:
***
یه یادی ام بکنیم از اون جک تاریخی که می گفت:
یه مرده می خوره به نرده برمی گرده...

واقعا چرا به این می خندیدیم؟؟:neutral::l3b:

تازه واسه هر کسی ادامه ی خاص خودشو داشت:big_grin:
***
رفیقم زنگ زده بی مقدمه میپرسه میدونی قیمت نبات چنده؟
:readingb:
میگم : نه! چطور؟

پرسید : نقل چی؟

گفتم : نه بابا نمیدونم! میخوای عروسی کنی؟

گفت : نه…

فقط می خواستم ثابت کنم خیلی خری!

آخه از قدیم گفتن خر چه داند قیمت نقل و نبات!!!

مردم بد قاطی کردنا!! :tearsofjoy::tearsofjoy:

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
***
ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﺰﺍﺭﻡ

ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻗﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ شوهر نکرده ﺑﺎﺷﻪ.

ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﺮﻍ ﺁﻭﺭﺩ ﯾﻪ ﭼﺸﺶ ﮐﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﭘﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﭘﺮﺍﺷﻢ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...

ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺍﯾﻦ شوهر نداره؟

ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﯾﻨﻮ میگرفتی؟:tearsofjoy::neutral:
***
اوضاع خونه ما اینجوریاس که

من نشستم یه گوشه دارم با گوشیم ور میرم

یهو میبینی مسبب همه بدبختی های خونه و مملکت و جهان و آمریکا و جنگ جهانی دوم و اول

من و گوشیمیم:neutral::l3b:


♡فانی آباد :)

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: goli.e، YeGaNeH، MaRjAn و 4 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگه بیکار باشی و بری تو طبیعت بخوابی گنجشکا بیدارت میکنن

بری تو شهر بخاطر وانتیا بیدار میشی

بری خونه صدای جارو برقی نمیذاره بخوابی

اونوقت اگه ۸ صبح کلاس داشته باشی بمب هیروشیما هم نمیتونه بیدارش کنه:tearsofjoy::tearsofjoy:

***

میگن یک خانمی هم برای شوهرش لیست خرید می‌نویسه:

1 نوشابه

2 قند

3 بیسکوییت

4 پیاز

5 تخم‌مرغ

6 مرغ

7 فندک

و آقا برمی‌گرده با یک نوشابه، دو بسته قند، سه‌تا بیسکوییت، چهارتا پیاز، پنج‌تا تخم‌مرغ، شش‌تا مرغ و هفت‌تا فندک، و با تعجب از خانمش می‌پرسه: «هفت‌تا فندک برای چی میخواهیم؟» :tearsofjoy::l2b:

***

یارو با وانتش میزنه به یه بنز صفر، با کلی گریه وزاری و التماس رضایت میگیره .تو چهار راه بعدی دوباره میزنه به همون بنز! سرشو از ماشین میاره بیرون میگه برو منم!:tearsofjoy::tearsofjoy:

***

‏رفتم مصاحبه یارو پرسید موضوع آخرین کتابی که خوندی چی بوده ؟

گفتم درباره یه پسری بود که بخاطر کسب علم و دانش حتی روزای تعطیلم میرفت مدرسه

گفت چه جالب اسمش چیه ؟

گفتم حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت

فک کنم چون نخونده بودش زنگ زد حراست بیان بندازنم بیرون:tearsofjoy:
***
:tearsofjoy:
:tearsofjoy:


♡فانی آباد :)

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Mahii و goli.e

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
تنها جای زندگیم که مدیریتش میکنم وقتیه که کیک و آبمیوه میخورم،

مدیریت میکنم که آبمیوه م زودتر تموم نشه کیکه بمونه تو گلوم پایین نره:l3b::l3b:


***

ﻣﻦ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﮔﻢ ﺷﺪﻥ ﺑﺘﺮسم، ﺍﺯ ﭘﯿﺪﺍﺷﺪﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ.


ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ، ﻃﻮﺭﯼ ﻣﯿﺰﺩﻧﻢ ﮐﻪ …


ﺁﻗﺎ ﻭﻟﺶ ﮐﻦ، ﺑﻐﺾ ﺭﺍﻩ ﮔﻠﻮﻣﻮ ﺑﺴﺖ ! :l2b::big_grin:

***

يه بار شمارمو تو گوشى رفيقم به Irancell سيو كردم


بهش مسيج دادم شما برنده يك دستگاه مزدا٣ شديد


نوشت رضا من خطم همراه اوله:grimacing::neutral::l3b:

***

قدیم ها یکی که خونه ایی رو کرایه می کرد می گفتن ان شاءالله سال دیگه این خونه رو بخری

اما الان جوری شده که

میگن ان شاءالله سال دیگه بتونی قرارداد همین خونه رو تمدید کنی:l3b:

***

#سرگرمی
#ماز:flirty4b:


♡فانی آباد :)

 
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: Mahii و goli.e

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
:l2b:
*

طرف دستش میشکنه : موقع کچ گرفتن به دکتر میگه

بعد از اینکه دستم خوب شد . می تونم پیانو بزنم؟


دکتر میگه : اره



طرف میگه :


چه جالب قبلا نمی تونستم بزنم:tearsofjoy::tearsofjoy::tearsofjoy:

*

‏یه بار تصمیم گرفتم رو پای خودم وایسم،


بابام گفت حالا که بلند شدی بی‌زحمت یه لیوان آبم واسه من بیار☹:neutral:

*

یه بار ریاضی بیست شدم



خداشاهده بابام هزار تا آزمایشگاه منو برد تا ببینه چه مشکلی پیدا کردم :tearsofjoy::tearsofjoy:

*

‏سعی کنید تو زندگی مثل پیتزا باشید

که چه گرم باشه چه سرد، همه دوسش دارن؛



من خودم مثل سوپم

فقط آدم مریض میاد سراغم:l3b::big_grin:


♡فانی آباد :)

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا