خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
3,979
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام او
نام: یکی پس از دیگری | One by One
نویسنده: روت ور (Ruth Ware)
مترجم: bahareh.s
ژانر: جنایی، رازآلود
خلاصه:

گیر افتادن در یک کلبه مجلل روستایی که توسط انبوهی از برف‌‌های کوه‌های آلپ محاصره شده است، خیلی هم بد به نظر نمی‌رسد. مخصوصاً وقتی یک منظره نفس‌گیر، یک آشپز ماهر، یک آتش دنج برای گرم نگه داشتن شما و دوستانی که تنهایی شما را پر می‌کنند وجود داشته باشند. اما چه اتفاقی می‌افتد اگر که آن جمع، ۸ نفر از همکارانتان باشند و شما به هیچ عنوان نتوانید به آن‌ها اعتماد کنید؟...

روزهای پارت‌گذاری: هرشنبه(شایدعوض‌شود)



این اثر پیش از این توسط نشر نون به چاپ رسیده است.


⨂ رمان یکی‌‌ پس از دیگری | bahareh.s مترجم انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Nazgol.H، Mahii، MaRjAn و 5 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
3,979
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پنج روز زودتر از زمان موعود

«لیز»[1]

اسنوپ -: ANON101

درحال گوش دادن به: جیمز بلانت، آهنگ: تو زیبایی
اسنوپر ( فالووینگ): 0 نفر

اسنوپ‌اسکرایبر (فالوور): 0 نفر

در مینی‌بـ*ـو*س فرودگاه ژنو[2]، هدفون‌هایم را در گوشم فرو می‌کنم. نگاه‌های امیدوارانۀ تافر و همین‌طور اِوا را که از کنار شانه‌هایش نگاهم می‌کند، نادیده می‌گیرم. به نوعی گاهی کمکم می‌کند. کمکم می‌کند تا صداهای درون سرم را خفه کنم، صداهایی که من را به این‌طرف و آن‌طرف می‌کشند و با وفاداری و بحث‌ و جدل‌هایشان من را به عقب و جلو هول می‌دهند.
در عوض به جیمز بلانت[3] اجازه دادم آن‌ها را غرق کند، آن هم با بارها و بارها گفتنش از این‌که چقدر زیبا هستم. کنایه‌آمیز درون این جمله‌اش من را به خنده‌ می‌اندازد؛ اما خنده‌ام نمی‌گیرد. یک چیز آرامش‌بخشی در این دروغش وجود دارد. ساعت یک و پنجاه و دو دقیقۀ بعد از ظهر است. بیرون از پنجره آسمان به رنگ آهن، خاکستری است و دانه‌های برف به صورت هیپنوتیزم‌کننده‌ای در کنار آن می‌چرخند.
عجیب است. برف‌ها روی زمین سفیدند؛ اما وقتی می‌بارند، در مقابل آسمان، خاکستری رنگ به نظر می‌رسند. درست مانند خاکستر. ما حالا صعود می‌کنیم. با افزایش ارتفاع، برف غلیظ‌تر می‌شود و زمانی که به شیشه می‌خورند دیگر مانند باران نمی‌شوند، به شیشه می‌چسبند، برف‌پاکن آن‌ها را به گوشه‌ای پرت می‌کند و در آخر اثری همانند جویباری از لجن‌زار به شکل افقی روی شیشۀ سرنشین به جا باقی می‌گذارند. امیدوارم ماشین لاستیک زمستانی داشته باشد.
راننده دنده را عوض می‌کند و ما به یک پیچ تند دیگر نزدیک می‌شویم. همچنان که اتوبوس دور انحنای باریک می‌چرخد، زمین غیب می‌شود و برای لحظه‌ای احساس می‌کنم که قرار است سقوط کنیم. یک سرگیجۀ شدید که باعث می‌شود شکمم ترش کند و سرم دور خودش بچرخد. با بستن چشمانم جلوی همه‌یشان را می‌گیرم و خودم را در موسیقی گم می‌کنم.
سپس موسیقی، پایان می‌یابد. و من تنها هستم و تنها یک صدا در سرم مانده که نمی‌توانم ساکتش کنم. صدا، متعلق به خودم است. و این زمزمه، سؤالی است که از زمانی که هواپیما از فرودگاه گاتویک[4] بلند شده بود از خودم می‌پرسیدم. «چرا آمدم، چرا؟» اما جواب را به خوبی می‌دانم! «چون چارۀ دیگری نداشتم!»

---
1: LIZ
2: Geneva Airport
3: James Blunt
4: Gatwick


⨂ رمان یکی‌‌ پس از دیگری | bahareh.s مترجم انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Nazgol.H، Mahii، Erarira و 4 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
3,979
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
ارین[5]
اسنوپ -: در دسترس نیست
درحال گوش دادن به: در دسترس نیست
اسنوپر ( فالووینگ): در دسترس نیست
اسنوپ‌اسکرایبر (فالوور): در دسترس نیست

برف هنوز درحال باریدن است. تکه‌های سفید چاق با تنبلی به سمت پایین می‌آیند تا به آرامی برفراز قله‌ها، پیست‌ها و دره‌های سنت آنتون[6] دراز بکشند. سه متر در چندهفتۀ گذشته باریده بود و پیشبینی‌هایی برای بیشتر شدنش هم وجود دارد. دنی[7] به آن‌ می‌گفت طوفان‌برفی. آسانسورها بسته شدند و بعد دوباره بازگشایی شدند و دوباره بسته شدند.
درحال حاضر تمام آسانسورها در سراسر استراحت‌گاه‌ بسته‌اند؛ اما فونیکولار[8] کوچک وفادار که به دهکده کوچک ما منتهی می‌شود، هنوز درحال کار کردن است. درونش شیشه‌ای‌ست بنابراین حتی سنگین‌ترین تخلیه‌ها هم رویش اثر نمی‌گذارد، برف هم به جای مسدود کردن ریل‌ها مانند پتو روی تونل می‌افتد که این یک امتیاز مثبت محسوب می‌شود! زیرا در موارد نادری منجر به خاموش شدن می‌شوند و ما به کلی قطع می‌شویم.
به هرحال هیچ جاده‌ای که به سنت آنتون 2000 برسد، در زمستان نیست. همه چیز، از مهمانان کلبه گرفته تا ته‌مانده غذاهای صبحانه، ناهار و شام، همه با فونیکولار به بالا می‌آیند. مگر این‌که پول انتقال با هلیکوپتر را داشته باشید(که باور کنید در این‌مکان این انتخاب بی‌سابقه نیست)؛ اما هلیکوپترها در شرایط سخت آب و هوایی پرواز نمی‌کنند. اگر کولاک به پا شود، آن‌ها با خیال راحت پایین دره می‌مانند.
اگر بیش از حد به آن فکر کنم احساس عجیبی به من دست می‌دهد، نوعی کلاستروفوبیا[9] که با مناظر باز کلبه در تضاد است. این فقط برف نیست، این صدها خاطرۀ سنگین ناخوشایند است که سر تا پایم را پر کرده. اگر بیشتر از یک یا دودقیقه توقف کنم، تصاویر بی‌خبر شروع به ترسیم شدن روبه روی چشمانم می‌کنند و در ذهنم انباشته می‌شوند: انگشتان بی‌حس که در میان برف‌های انباشته شده می‌چرخند، درخشش غروب آفتاب بر روی پوست آبی رنگ، درخشش مژه‌های یخ‌زده؛ اما خوشبختانه امروز فرصتی برای توقف ندارم. ساعت از یک گذشته، هنوز دارم اتاق خواب دوم تا آخر را تمیز می‌کنم که صدای لرزیدن ناقوس را از طبقۀ پایین می‌شنوم. دنی است. نامم را فریاد می‌زند و سپس چیزی می‌گوید که نمی‌توانم تشخیص دهم. با ملامت می‌پرسم:
- چی؟!
و او دوباره فریاد می‌زند. صدایش این‌بار واضح است، باید به داخل راه‌پله آمده باشد.
- گفتم، غذا حاضره. سوپ قارچ و هویج وحشی، پس خود تنبلتو بیار پایین!
با تمسخر فریاد زدم:
- چشم سرآشپز. به سرعت محتویات درون سطل حموم رو داخل کیسۀ سیاه‌ام می‌ریزم، آستر سطل رو عوض می‌کنم و بعد از پله‌های مارپیچی به سمت لابی میام جایی که بوی خوشمزۀ سوپ دنی با صدای "ونوس در پوست خز[10]" که از آشپزخونه سرچشمه گرفته، به استقبالم میاد!
شنبه‌ها بهترین روز هفته و درعین حال بدترین روز هفته‌ست. بهترین چون روز تعویض است، هیچ مهمانی نداریم، و من و دنی فقط کلبه را در اختیار داریم، می‌توانیم در استخر جا خشک کنیم، درون وان آب گرم در فضای باز بخار بگیریم و موسیقی موردعلاقۀ خودمان را با هر تُن صدایی به صورت دلخواه پخش کنیم.
بدترین چون روز تعویض است، که این به معنی عوض کردن نه تـ*ـخت دونفره، نه حمام برای تمیز کردن(یازده، اگر اتاق حمام در طبقۀ پایین به همراه دوشش را حساب کنید)، هجده قفسه اسکی برای جارو کردن با هوور[11]، بدون توجه به اتاق نشیمن، اتاق غذاخوری، خلوتگاه، اتاق دنج و فضای بیرون برای کشیدن سیگار؛ جایی که باید تمام ته‌سیگارهای نفرت‌انگیز را که همیشه سیگارهای به این‌طرف و آن‌طرف سطل پرت می‌کنند، بردارم.
در آخر هم دنی که از آشپزخانه نگه‌داری می‌کند، اگرچه او لیستی از کارهایش آماده کرده. شنبه‌ها همیشه شامی بزرگ حاضر میشد تا بتوانیم برای مهمانان جدید نمایشی برگزار کنیم، نمی‌دانستید؟
_________________________________
5: ERIN
6: St Antoine
7: Danny
8: funicular: نوعی وسیلۀ بالابری‌ست که با ریل کار می‌کند.
9: claustrophobia: ترس از فضاهای بسته
10: Venus in Furs: آهنگی سروده شده توسط The Velvet Underground
11: Hoover: مارک جارو برقی


⨂ رمان یکی‌‌ پس از دیگری | bahareh.s مترجم انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Nazgol.H، Mahii، Erarira و 4 نفر دیگر

openworld

اخراج شده
کاربر اخراج شده
عضویت
19/4/20
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
3,979
امتیاز
228
محل سکونت
ته میدون
زمان حضور
18 روز 9 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حال حاضر ما با هم پشت میز بزرگ اتاق غذاخوری نشسته‌ایم، و من اطلاعاتی را که کیت[12] امروز صبح ایمیل کرده بود، در حالی که سوپ دنی را مز‌ه‌مزه می‌کردم، می‌خواندم؛ شیرین و اورگانیک است و تکه‌های کوچک خُرد شده بر روی جعفری مخلوط شده با روغن ترافل، پخش شده بود. می‌گویم:
- سوپ فوق‌العاده‌ست!
کارم را این‌جا خوب بلدم! دنی در یک حرکت ناگهانی چشمانش را گرد می‌کند. اگر یک چیزی درمورد دنی وجود داشت، حتماً متواضع نبودنش بود؛ اما خب به‌هرحال آشپز خوبی‌ است.
- فکر می‌کنی امشب، از این خوششون میاد؟
هرچند که دنبال تعریف بیشتری می‌گردد، نمی‌توانم سرزنشش کنم. با غذایش مانند یک دیوای بی‌شرم می‌شود؛ دست خودش هم نیست هر هنرمندی در مقابل هنرش تعریف و تمجید را دوست دارد!
- مطمئنم که عاشقش می‌شن، فوق‌العاده‌ست... گرمه و امم... توی ذهن پیچیده ثبت می‌شه
در تلاشم تا کیفیت خاصی را که سوپ را بسیار خوب می‌کند مشخص کنم، دنی دوست دارد تعریف و تمجیدها خاص باشند.
- مثل خزان در یک ظرف، دیگه داری چی کار می‌کنی؟
__________________
12: Kate


:--ویرایش می‌شود--:


⨂ رمان یکی‌‌ پس از دیگری | bahareh.s مترجم انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Mahii و Erarira
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا