خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

goli.e

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/8/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
3,639
امتیاز
228
زمان حضور
48 روز 13 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساختار و سبک نوشتاری مجموعه
کتاب نبرد با شیاطین، یک مجموعه‌ی ده جلدی است که از سه کاراکتر اصلی یعنی گروبز، کرنل و بک تشکیل می‌شود. همانطور که از نام این مجموعه معلوم است، کاراکترها با شیاطین سروکار دارند. شیاطینی که بر خلاف تعاریف و مفاهیم مذهبی،‌ ظاهر بسیار ترسناک و هیولایی دارند و «آدم خواری» یکی از فعالیت‌های سرگرم‌کننده برای آن‌ها است. در چند جلد اول (جلد یک، دو و چهار) ماجرا از زبان یکی از کاراکترها بیان می‌شود. به این ترتیب شما با خواندن این جلدها با زندگی مربوط به سه قهرمان اصلی (که هنوز یک‌دیگر را ندیده‌اند) آشنا خواهید شد. اما دغدغه‌ی اصلی هر سه نفر، درگیری با شیاطین است. حتی زمان زندگی مربوط به هر کاراکتر نیز متفاوت است و با سبک نوشتاری متفاوتی به تصویر کشیده شده‌است. این تفاوت ساختاری، خود را در فضا و زبان کاراکترها نشان می‌دهد و این، مهارت نویسنده در فضاسازی را ثابت می‌کند. خوبی این مجموعه این است که اگر تصادفاً بدون اطلاع از ترتیب ده جلد، یکی از جلد‌های یک، دو یا چهار را بخوانید، مشکلی برایتان پیش نمی‌آید. چون کاراکترها هنوز بهم گره نخورده‌اند. هر جلد به تنهایی ماجرا و طرح داستان بسیار درخشان و جذابی دارد. ولی اگر بخواهیم به جلدها در قالب یک مجموعه نگاه کنیم، از داستان کلی بیش از پیش لـ*ـذت می‌بریم. چون ماجرا، یک داستان خارق‌العاده و متفاوت است.
جالب این‌جا است که از جلد پنج به بعد، برخی وقایع به صورت موازی بیان می‌شود. یعنی وقایعی که قبلاً از دید یک کاراکتر بیان شده، حالا از دید کاراکتری دیگر مطرح می‌شود تا ما با شخصیت‌ها بیشتر خو بگیریم و آن‌ها را بهتر بشناسیم. این به نوبه‌ی خود می‌توان شخصیت‌پردازی دقیق و منحصربه‌فرد دارن شان را نشان دهد. تفاوتی که کتاب‌های دارن شان با سایر کتاب‌های ترسناک دارد این است که قصد او «غلبه‌ی خیر بر شر» نیست. او اصلاً به این‌که نیروهای بد شکست بخورند و نیروهای خوب پیروز شوند، اعتقادی ندارد. او ترجیح می‌دهد داستان را از دید هر دو قطب ماجرا پیش ببرد تا مخاطب، طرف خود را مشخص کند. او اهداف کاراکترهای مثبت و منفی را مشخص می‌کند و گاهی کاراکترهای منفی را نیز کاملاً منطقی جلوه می‌دهد که این خودش یکی از جذابیت‌های بی‌نظیر مجموعه‌ی «نبرد با شیاطین» است. در ادامه هر جلد را به صورت خلاصه به شما معرفی می‌کنیم تا در صورت تمایل، برای خواندن مجموعه به صورت کامل اقدام کنید. البته این هشدار را هم باید خدمتتان عرض کنیم که ممکن است بخشی از داستان اسپویل شود.

جلد یک: لرد لاس
در جلد یک شما با کاراکتر پسر نوجوان تخس مو قرمزی آشنا می‌شوید که «گروبز گریدی» نام دارد. در این جلد، ماجرا از زبان اول شخص بیان می‌شود. گروبز پسر بدبین و ترسویی است که بر خلاف اصرار خانواده، در شطرنج مهارت چندانی ندارد و از نفرین بزرگی که خانواده‌ی آن‌ها را تهدید می‌کند، سردرمی‌آورد. البته قبل از اینکه در داستان به روی نفرین، اهریمن و شیاطین باز شود، ماجراهای مربوط به زندگی شخصی گروبز مطرح می‌شود. کتاب از جایی شروع می‌شود که گروبز را به خاطر سیگار کشیدن از کلاس بیرون می‌کشند و سپس به همین خاطر در خانه توسط مادرش تنبیه می‌شود. روزمرگی‌های گروبز و خانواده‌اش‌ آن‌قدر معمولی هستند که هیچ کس آینده‌ی ترسناکی که انتظارش را می‌کشد، تصور نمی‌کند. یک شب که خانواده‌ی او به بهانه‌ی تماشای رقص باله گروبز را به خانه‌ی عمه‌اش می‌فرستند، با شیاطین درگیر می‌شوند. گروبز هم که مشکوک شده دزدکی به خانه برمی‌گردد و خانواده‌ی خود را در حالی که توسط شیاطین و به فرماندهی لرد لاس ذبح می‌شوند، پیدا می‌کند. گروبز پس از فرار از دست شیاطین، به خاطر صحنه‌های دردناکی که دیده، یک سال در مرکز روان درمانی بسـ*ـتری می‌شود. حرف‌های او را نیز کسی باور نمی‌کند. ولی یک روز، سروکله‌ی عمویش «درویش» پیدا می‌شود که حرف‌هایش را باور کرده و از آن مرکز خارجش می‌کند. گروبز زندگی با عمو درویش را آغاز می‌کند و در همین حین با بیل-‌ای دوست می‌شود. او تصور می‌کند که بیل-‌ای نیز یک پسر معمولی است، اما کمی بعد متوجه می‌شود که او در حقیقت یک گرگینه ( و از قضا برادر ناتنی او) است. تنها کسی که می‌تواند بیل-ای را نجات دهد، همان «لرد لاس» است که خانواده‌ی گروبز را سلاخی کرده است. آن‌ها برای اینکه بتوانند لرد لاس را به درمان گروبز راضی کنند، باید با او به نبرد بپردازند. نبرد با لرد لاس شکل جالبی دارد.
یکی باید با لرد لاس شطرنج بازی کند و دیگری نیز باید با همدستان او، بجنگد. اگر یکی از آن‌ها در نبرد شکست بخورد، هر سه (گروبز، درویش و بیل-ای) کشته می‌شوند. این نبرد در حقیقت همان اتفاقی است که برای والدین و خواهر گروبز رخ داد. درویش شطرنج بازی می‌کند و گروبز با شیاطین می‌جنگد. اما گروبز نمی‌تواند جلوی آن شیطان مقابله به مثل کند و درویش برای نجات او، بازی را رها کرده و از کشته شدن گروبز جلوگیری می‌کند. پس می‌توانید تصور کنید که چه اتفاقی میفتد؟ از آنجا که این رمان ده جلدی است، پس قرار نیست همگی همانجا سلاخی شوند. البته از دارن شان بعید نیست که جلوی چشمتان، عزیزترین کاراکترها را تکه پاره کند. ولی خوشبختانه لرد لاس روحیه‌ی شیطنت‌آمیز دارد و به آن‌ها فرصتی دوباره می‌دهد. ولی این بار، درویش باید با شیاطین بجنگد و گروبز با لرد لاس شطرنج بازی کند. اما گروبز که مهارت زیادی در شطرنج ندارد، چگونه باید از این مخمصه نجات پیدا کند؟ او به این نتیجه می‌رسد که لرد لاس (درست مثل دیوانه‌سازهای آزکابان-هری‌ پاتر) از درد، رنج، ترس و اضطراب تغذیه می‌کند. پس او بی‌پروا و در آرامش شروع به بازی می‌کند و با استفاده از این استراتژی لرد لاس را شکست می‌دهد. اگرچه این معامله دو سر سود است! بعد از درمان بیل-ای، درویش باید جسم خود را رها کرده و با روح خود به نبرد با لرد لاس بپردازد. پس در این میان، گروبز به مدت یک سال از جسم بی‌جان عمویش مراقبت می‌کند.

جلد دوم: دزد شیطانی
در این جلد شما با کاراکتر دیگری آشنا می‌شوید که «کرنل» نام دارد و داستان مدت‌ها قبل (حدود سی سال قبل) از کتاب اول، اتفاق میفتد. پس این مجموعه را نیز می‌توان به نوعی ادبیات پست مدرنی انگلیسی محسوب کرد. داستان از زبان کرنل بیان می‌شود. کودک برنزه و کچلی که دارای برادری به نام آرت است. کرنل تواند نورهایی را ببیند که سرانجام متوجه می‌شود، درگاه‌ و پنجره‌هایی برای ارتباط با جهان اهریمنی هستند. در این داستان، شیطانی آمده و آرت را می‌دزدد. کرنل برای نجات برادرش از طریق پنجره‌ها وارد دنیای شیاطین می‌شود، ولی‌ آنجا متوجه می‌شود که آرت در حقیقت یک شیطان بوده و هیچ‌وقت برادر واقعی او نبود. این‌ها همه حقه‌های شیطان بوده که آرت به شکل یک انسان کنار او بزرگ شود و به همین طریق، آن‌ها به کرنل و قدرت خارق‌العاده‌اش در ارتباط با دنیای شیاطین برسند. او که متوجه می‌شود از زمان خروجش از خانه هفت سال گذشته است، تصمیم می‌گیرد با شیاطین بیشتری مبارزه کند، پس به همکاری با بارنابوس (رهبر گروه مبارزه با شیاطین) ادامه می‌دهد.

جلد سوم: فاجعه‌ی اسلاتر
در این بخش، کارگردان معروف فیلم‌های ترسناک یعنی «داویدا» سراغ درویش و گروبز می‌رود و از آن‌ها می‌خواهد که به او در ساختن فیلم‌های شیاطین کمک کنند. او قبلا طی تحقیقاتش با نام درویش برخورد کرده و به همین دلیل، نزد او آمده است. درویش بسیار مردد است و نمی‌خواهد این کار را انجام دهد، اما داویدا می‌گوید که 3 نفر از آنها (درویش، گروبز و بیل-ای) می‌توانند با آن‌ها در صحنه بمانند و راجع به اصطلاحات شیاطینی به آن‌ها راهنمایی کنند. درویش با این کار موافقت می‌کند و آن‌ها به لوکیشن که در یک شهر منزوی و متروکه قرار دارد، به او می‌پیوندند. داویدا در فیلم، بازیگران را گریم می‌کند تا در نقش شیطان ایفای نقش کنند. ولی گروبز «لرد لاس» و همدستان شرورش را در این میان تشخیص می‌دهد و متوجه می‌شود که این‌ها بازیگر نیستند، بلکه خود شیطان هستند. اما درویش حرف او را باور نمی کند. این فاجعه تا جایی پیش می‌رود که کار از کار می‌گذرد. شیاطین اطراف شهر سدی نامرئی قرار می‌دهند و شروع به خوردن بازیگران می‌کنند. اما گروبز، بیل-ای و درویش، به خاطر قدرت جادویی خود می‌توانند از دروازه فرار کنند. گرچه تمام مدت، درویش قدرت جادویی گروبز را انکار کرده و به او می‌گوید که هیچ قدرت جادویی ندارد. اما این بالاخره به خود گروبز ثابت می‌شود. او در حقیقت، جادوگر بزرگی است که در فصل‌های بعدی، بیشتر به آن پرداخته خواهد شد.
اینجا هیولاهای شیطانی واقعی حضور دارند. امیت کشته شده است، و احتمالا کیک و خانواده‌اش هم همین‌طور. و قرار است که اوضاع از این هم بدتر شود. چون هیولایی که یک دقیقه پیش تحسین و حیرت جمعیت را برانگیخت، یکی از همان‌هایی است که والدین و خواهر مرا کشتند، کسی که قسم خورد درویش، بیل-ای و مرا بکشد…خود خود همان ارباب وحشتناک و با عظمت شیطانی…همان لرد لاس پست.

جلد چهارم: بک
اگر منتظر هستید که داستان از زبان گروبز ادامه پیدا کند، باید نا امیدتان کنیم. ماجرا مجددا از زبان یکی دیگر از قهرمان‌های جدید داستان بیان می‌شود. بک، دختری که در یک روستا زندگی و سال‌ها پیش (حدود 2500 سال قبل از گروبز) زندگی می‌کند. بک در حقیقت، دختری است که همه چیز را به خوبی به خاطر می‌سپارد. او حتی دوران نوزادی خودش را نیز به خاطر دارد. شیاطین نیز مرتبا به روستای آن‌ها حمله می‌کنند. بک در این کتاب با جادوگری روبه‌رو می‌شود که راجع به یک تونل به آن‌ها توضیح می‌دهد. تونلی که درگاه جهان انسان‌ها و دنیای شیاطین است. اگرچه بیش از یک تونل وجود دارد، ولی در آن لحظه اگر بتوانند آن تونل را ببندند، دیگر شیاطین نمی‌توانند به دنیای آن‌ها نفوذ کنند. اما متاسفانه، آن‌ها برای بستن تونل باید یک نفر را قربانی کنند. آن جادوگر ابتدا قصد دارد که بک را برای تونل قربانی کند. ولی خودش زخمی می‌شود و بک مجبور است که جادوگر را قربانی کرده و تونل را ببندد. اگرچه خودش در تونل گیر میفتد و توسط شیاطین (از جمله لرد لاس) سلاخی می‌شود. پایان این بخش از کتاب، یکی از ترسناک‌ترین صحنه‌ها در کل مجموعه‌ی «نبرد با شیاطین» است که مو به تن مخاطب سیخ می‌کند. شما در جلد‌های بعدی متوجه می‌شوید که «بک»‌ در اصل یکی از نیاکان گروبز بوده است.
جلد پنجم: دیو همخون
بالاخره داستان به گروبز برمی‌گردد. گرچه این جابه‌جایی در کاراکترها می‌تواند اعصاب مخاطب‌هایی که طرفدار گروبز هستند را خرد کند، ولی نویسنده از خلق چنین خط داستانی و جابه‌جایی در راوی، هدفی دارد. گروبز در جلد پنجم همچنان زندگی معمولی را کنار عمو درویش و بیل-ای سپری می‌کند. آن‌ها از فاجعه‌ی اسلاتر جان سالم به در برده‌اند و بیل-ای را نیز درمان کرده‌اند. اما خود گروبز که از یک نفرین خانوادگی رنج می‌برد، کم مانده به گرگینه تبدیل شود. او با تغییرات خود به سختی دست و پنجه نرم می‌کند و قصد دارد ظاهر انسانی خودش را حفظ کند. اما گروهی که «لمب‌» نام دارند، برای دستگیری او عازم می‌شوند. آن‌ها گرگینه‌ها جمع کرده و به مرکزی می‌برند تا از آن‌ها نگه داری کنند. ولی «یونی» که از «فاجعه‌ی اسلاتر» با درویش صمیمی شده، به گروبز کمک می‌کند تا از طریق یک هواپیما، از دست لمب‌ها فرار کند. ولی وقتی از آن جا دور می‌شوند، لرد لاس و سایر همدستان او از ناکجا در هواپیما ظاهر می‌شوند.
منبع: کتابچی


معرفی کتاب مجموعه‌ی نبرد با شیاطین | دارن شان

 

goli.e

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/8/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
3,639
امتیاز
228
زمان حضور
48 روز 13 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
جلد ششم: اسرار هیولایی
در جلد پنجم، داستان جایی به اتمام می‌رسد که یونی، معشـ*ـوقه‌ی درویش، گروبز را در هواپیما به لرد لاس تسلیم می‌کند. اما قبل از اینکه لرد لاس به هدف اصلی خود که تکه پاره کردن گروبز است برسد، برانابوس او را نجات می‌دهد. مردی که در قتل شیاطین به «کرنل» کمک‌های زیادی کرد،‌ جادوگر بسیار قدرتمندی است و شاگردان زیادی دارد. او حین فرار خود را به گروبز معرفی می‌کند و سپس او را به غاری نزد کرنل می‌برد. برانابوس از گروبز می‌خواهد که شاگردش شود و به او در کشتن شیاطین کمک کند. گرچه گروبز این پیشنهاد را قبول می‌کند، ولی در دنیای شیاطین، حسابی کم می‌آورد، می‌ترسد و از پس تمرین‌های برانابوس برنمی‌آید. پس کرنل کسی است که او را به غار برمی‌گرداند. پس از بازگشت کرنل و برانابوس، آن‌ها متوجه می‌شوند که تونلی که بک ۱۶۰۰ سال پیش مهر و موم کرده بود باز شده است و شیاطین با خیال راحت به جنگ و خونریزی مشغول شده‌اند. پس گروبز، کرنل و برانابوس تصمیم می‌گیرند که به تونل رفته و از طریق آن، شیاطین مزاحم را از بین ببرند. در آخر، آن‌ها متوجه می‌شوند که برای بستن دهانه‌ی تونل، باید یک نفر که همان «بیل‌-ای» برادر ناتنی گروبز است را قربانی کنند. چرا که بیل-ای کاملا ناخواسته کسی را فدای باز شدن در ورودی تونل کرده است. اما از آنجا که درویش قادر به کشتن برادرزاده‌ی خود نیست، گروبز مجبور می‌شود که او را سریعا بکشد. تصویر دردناکی که از مرگ بیل-ای توصیف می‌شود، قلب تعداد زیادی از خواننده‌ها را به درد می‌آورد. تا جایی که شما هرگز مظلومیت و نحوه‌ی مرگ او را فراموش نکنید. جالب اینجا است که بعد از مهر و موم شدن تونل، روح بک که از ۱۶۰۰ سال قبل در غار محبوس شده است، جسم بیل-ای را تسخیر کرده و جان می‌گیرد. این نکته می‌تواند طرفداران بک را که با مرگ او در جلد چهارم، در ناامیدی رها شده‌ بودند را حسابی خوشحال کند. از جلد هفتم قرار است دوباره بک، آن دختری که حافظه‌ی خیلی خوبی داشت، را ببینیم و ماجرا را از زبان او بشنویم. در جلد ششم سه کاراکتر اصلی، (بک، کرنل و گروبز) یکدیگر را ملاقات می‌کنند. ناگفته نماند که در این جلد، برانابوس متوجه می‌شود که بک، کرنل و گروبز، هر سه جزئی از یک اسلحه‌ی خطرناک باستانی به نام کاگاش هستند که می‌تواند دنیا را نابود سازد. برانابوس از این سلاح هراس زیادی دارد. او نگران است که کاگاش از کنترل خارج شود و علیه انسان‌ها اقدام کند. پس برای کنترل این اسلحه‌ی باستانی، آن سه را از یکدیگر جدا می‌کند. بک، نزد درویش می‌ماند و گروبز و کرنل با برانابوس به دنیای شیاطین یا همان دموناتا می‌روند تا شیاطین بیشتری را از بین ببرند.

جلد هفتم: سایه‌ی مرگ
شاید زیاد به مزاج مخاطب‌ها خوش نیاید، ولی جلد هفتم به جای گروبز، کرنل یا بک، با خاطرات برانابوس آغاز می‌شود. در این فصل‌ها راجع به موجودات کهن، عشق اول برانابوس (بک) و نحوه‌ی خودکشی و نجات او صحبت می‌شود. گرچه این ماجراها در قالب خاطرات گفته می‌شود، ولی تاثیر بسیار زیادی در درک کلی داستان دارد. البته لازم به ذکر است که خاطرات صرفا سه فصل اول کتاب را تشکیل می‌دهند و به جای اینکه از زبان خود برانابوس بیان شوند، از زبان بک، دختر جذاب ۱۶۰۰ ساله‌ای روایت می‌شود که با لمس دیگران می‌تواند خاطرات آن‌ها را جذب کرده و بخواند. شما در فصل چهارم با این دختر و اخلاقیات او به خوبی آشنا می‌شوید. بک علاوه بر بیان خاطرات برانابوس، از نحوه‌ی زندگی در دنیای مدرن صحبت می‌کند. برای مثال، او حتی در بخشی اشاره می‌کند که حسابی چاق شده و عاشق مرغ ترش است! اما در این میان درگیری‌های احساسی دیگری نیز پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که درویش، او را صرفا به چشم «بیل-ای»، برادرزاده‌ی مرحومش می‌بیند. از اتفاقات عجیب و هیجان‌انگیزی که در این جلد میفتد می‌توان به حمله‌ی گرگ‌نماها به بک و درویش و سکته‌ی قلبی درویش اشاره کرد. همچنین هویت واقعی «سایه‌ی مرگ»، کسی که به لرد لاس دستور تخریب این دنیا را داده نیز آشکار می‌شود. بک در آشکارسازی هویت او نقش بسیار مهمی دارد، او در این جلد، با قدرت حافظه و مهارت بالایش در آشکار سازی هویت بقیه، حسابی خودنمایی می‌کند. تا جایی که گروبز و کرنل کاملا بی‌فایده به نظر می‌رسند. البته این هنر کلی دارن شان است که می‌تواند اصل مطلب را از دیدگاه سه کاراکتر و به صورت کاملا متفاوت نشان دهد. ماجراها با اینکه در جلد‌های مختلف به صورت مجازی بیان می‌شوند، ولی هر ماجرا با توجه به اخلاقیات و روحیات کرنل، بک و گروبز، به شکلی متفاوت روایت می‌شوند. در جلد‌هایی که توسط کرنل و بک روایت می‌شود، گروبز شخصیت خاصی به نظر نمی‌رسد، مگر یک پسر ترسوی بدبختی که جز خراب‌کاری یا وحشی‌بازی کار دیگری بلد نیست. انگار دارن شان، عاشق بت شکنی است و نمی‌گذارد که مخاطب، صرفا به یک کاراکتر عشق بورزد.

جلد هشتم: جزیره‌ی گرگ‌ها
در جلد قبلی،‌ ماجرا از زبان بک روایت می‌شد. بنابراین کسی نمی‌دانست که برای گروبز، کرنل و برانابوس چه اتفاقاتی میفتد. آن‌ها که در جلد قبلی متوجه حمله‌ی گرگ‌نماها به درویش و بک می‌شوند، در جلد هشتم تصمیم می‌گیرند از شیاطین بازجویی کنند. اگرچه اطلاعات خاصی هم به دست نمی‌آورند. سپس آن‌ها متوجه می‌شوند که «لمب‌ها» مسئول حمله به خانه‌ی آن‌ها هستند. لمب‌ها (که در دیو همخون نیز با آن‌ها آشنا می‌شویم) کسانی هستند که مسئولیت جمع‌آوری و نگهداری از گرگ‌نماها را به عهده دارند. یونی سوان خائن، به اسم حفاظت از گروبز در برابر لمب‌ها، او را روانه‌ی هواپیما کرده و به لرد لاس فروخت. آن‌ها به کمک شخصی به نام تیماس براوس که یک متخصص کامپیوتر است، قرارگاه اصلی لمب‌ها را پیدا می‌کنند. به محض ورود به قرارگاه، با فردی به نام آنتوان هورویتزر روبه‌رو می‌شوند که آتیم را مسئول تمام این اتفاقات می‌داند. جالب اینجا است که «آنتوان هورویتزر» به نام نویسنده‌ی مجموعه کتاب‌های «الکس رایدر»، آنتونی هوروویتس شباهت زیادی دارد. علت آن هم این است که دارن شان و آنتونی هوروویتس، باهم در رمان‌هایشان شوخی دارند! آنتوان توضیح می‌دهد که آتیم ششصد تا هفتصد گرگ‌نما را دزدیده و به جزیره‌ای برده تا از آن‌ها جهت خدمت به شیاطین استفاده کند. او آن‌ها را به جزیره‌ی شیاطین می‌برد تا با گرگ‌نماها روبه‌رو شوند. اما جالب اینجاست که آتیم در جزیره زندانی است و آنتوان و یونی سوان پشت قضیه هستند! طی درگیری با یونی سوان و گرگ‌نماها، گروبز با اختیار خودش، گرگ‌ درونش را آزاد می‌کند و به یک گرگ‌نما تبدیل می‌شود. این تغییر ظاهری،‌ یک انقلاب روحی در گروبز ترسو ایجاد می‌کند و او را به شخصی که اصلا به قبل شباهت ندارد، تبدیل می‌کند. او با نیروهای جادویی، سایر گرگ‌نماها را در اختیار خودش درمی‌آورد تا به او در حمله به شیاطین کمک کنند. در این میان، یونی سوان حین جنگ با گروبز به او می‌گوید که این شیاطین نیستند که دنیا را نابود می‌سازند، بلکه خود گروبز این کار را انجام خواهد داد. در این بخش از رمان، شباهت طرح داستانی «دموناتا» به «حماسه‌ی دارن شان» را مشاهده می‌کنیم. چرا که در «حماسه‌ی دارن شان»، ارباب سایه‌ها کسی نیست جز خود «دارن شان».

فریادی از تاریکی‌ها
شما در جلد نُهم تازه متوجه می‌شوید که چرا از اول ماجرا (جلد یک) شیاطین علاقه‌ی خاصی به شطرنج دارند! در این جلد، ماجرا از زبان کرنل بیان می‌شود. در فصل‌های اول، اتفاقات قبلی از دیدگاه کرنل روایت می‌شود و شما می‌توانید شخصیت او را که توسط بقیه، رمزآلود و ساکت معرفی می‌شود، بهتر و بیشتر بشناسید. سپس حین ماموریت، ندایی می‌شنود که او را بزور به درون دنیایی دیگر می‌کشاند. این ندا به یکی از موجودات کهن تعلق دارد که برای او، راز آفرینش هستی، شکل ابتدایی دنیا، نبرد موجودات کهن و شیاطین و … را برملا می‌سازد. این رازها آنقدر زیاد هستند که ترجیح می‌دهیم عنوان «اسرار هیولایی» به این جلد تعلق می‌گرفت و جلد ششم، با نام اصلی «رستاخیز شیطان» ترجمه می‌شد! به جرات می‌توان این جلد از مجموعه‌ی نبرد با شیاطین را یکی از قدرتمند‌ترین و قوی‌ترین جلدها دانست. دارن شان در این جلد، نبوغ بی‌نظیر خود را به تصویر می‌کشد و به کمک فرضیه‌هایی که قبلا بیان شده، فرضیه‌های جدیدی راجع به نحوه‌ی خلق این دنیا بیان می‌کند. بر اساس حرف‌های موجود کهن، این دنیا در ابتدا از 64 خانه‌ی سیاه و سفید تشکیل شده بود که خانه‌های سیاه متعلق به موجودات کهن و خانه‌های سفید متعلق به شیاطین بودند. این دو دنیا، توسط نیروی کاگاش از یکدیگر جدا مانده بودند، ولی شیاطین بالاخره راهی برای نفوذ به دنیای موجودات کهن پیدا می‌کنند و نبرد آغاز می‌شود. پس از مدتی، انفجاری رخ می‌دهد که همان «انفجار بزرگ» یا «Big Bang Theory» است و طی آن، کاگاش به چند تکه تقسیم می‌شود. هر بخش آن، در وجود یک میزبان قرار می‌گیرد که یکی از این میزبانان، لرد لاس است. گرچه «بک» این بخش را ناخواسته و ندانسته از او می‌دزدد. کسی که تمام این رازها را برای کرنل بیان می‌کند، از او می‌خواهد که از جنگیدن با مرگ دست بردارد و ناخدای کشتی نوح جدیدی شود. ندا از او می‌خواهد تا به کمک قدرت خود (باز کردن دروازه‌ها)، دنیا و انسان‌ها را از شر شیاطین و مرگ نجات‌ دهد و به جای جنگ با سایه‌ی مرگ، از آن فرار کند. کرنل پس از بازگشت به دنیای واقعی، این ماجرا را برای بک و گروبز تعریف می‌کند تا به کمک دو عنصر دیگر کاگاش، جهت این مسئله چاره‌ای پیدا کند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند که به جنگ با لرد لاس و شیاطین بروند و از نیروی کاگاش خود، به جای فرار، جهت جنگیدن با سایه‌ی مرگ استفاده کنند. ولی در نهایت، شکست می‌خورند. بک اسیر می‌شود و گروبز نیز برای اینکه کرنل را از کمک به موجودات زنده و خلق کشتی نوح 2 متوقف سازد، چشمانش را کور می‌کند.

قهرمانان دوزخ

جلد دهم و آخر، مجموعه‌ی نبرد با شیاطین، یک شاهکار تمام عیار است. شاهکاری که با لحنی خونسرد و یک نوع شوخ طبعی بیمارگونه ترکیب شده است. کرنل و گروبز از یکدیگر جداشده‌اند و گروبز وحشیانه و بی‌رحمانه، شیاطین و کسانی که با آن‌ها همدستی می‌کنند را می‌کشد. کرنل و گروبز متوجه می‌شوند که بک، دیگر در اسارت لرد لاس نیست و به او خدمت می‌کند. آن‌ها به لرد لاس و دستیاران او حمله می‌کنند، ولی به راحتی شکست می‌خورند. اما با فرار جان سالم به در می‌برند. در این میان تصمیم می‌گیرند که شیاطین را تا جایی که ممکن است بکشند و تونل‌ها را از بین ببرند، ولی تونل بسیار قدرتمند‌تری تشکیل می‌شود و شیاطین زیادی وارد دنیای انسان‌ها می‌شوند. از طرفی تیماس، همان هکر و متخصص کامپیوتر که در پیدا کردن مقر «لمب‌ها» به گروبز کمک کرد، سعی دارد دولت‌مردان را راضی کند که با سلاح هسته‌ای، همه‌ی زمین را نابود سازند که به دست شیاطین نیفتد. گروبز نیز با کرنل موافقت می‌کند که دریچه‌ای رو به کشتی نوح شماره‌ی دو باز کند و موجودات زنده را نجات دهد. ولی وقتی سعی در نقل مکان داشتند، بک ظاهر شده و تمام موجودات کهن را می‌کشد. دیگر چیزی به نابودی دنیا و تصرف آن توسط شیاطین نمانده که ناگهان بک به کرنل و گروبز ملحق می‌شود و با آزادسازی کامل نیروی کاگاش، تمام دنیا را نابود می‌سازد. بک با حافظه، کرنل با چشم‌ها (دروازه) و گروبز با قدرت خود (ماشه) می‌توانند دنیا را از نو و بدون هیچ شیطانی بسازند. پس همین کار را انجام می‌دهند و ایده‌ها و فرضیات دارن شان، به بهترین شکل ممکن، مطرح می‌شود.


دارن شان در این ده جلد، نه تنها نبوغ خود در کاراکتر پردازی و خلق دنیاهای متفاوت و فانتزی، بلکه ایده‌های ترسناک و هیولایی خود را به بهترین شکل به نمایش می‌گذارد تا دل مخاطب را به خوبی بلرزاند. پس اگر قصد دارید این مجموعه‌ی ده جلدی هنرمندانه را بخوانید و از آن لـ*ـذت ببرید، به شما توصیه می‌کنم که آن را از دسترس بچه‌ها، دور نگه دارید! شاید اسماً «ژانر وحشت برای کودکان» باشد، ولی در حقیقت اصلا برای بچه‌ها نوشته نشده است. اگر این را باور ندارید، می‌توانید به گفتاوردهای انتخابی از متن کتاب، دوباره نگاهی کنید.
منبع: کتابچی


معرفی کتاب مجموعه‌ی نبرد با شیاطین | دارن شان

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا