انهزام از انقراض | ~ZAHRA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

Z.a.H.r.A☆ · 5/8/22

جنگی برای ادامه‌ی حیات که فقط چند ثانیه طول می‌کشید تا ببازد و تاریکی وجود آن را در بر بگیرد!
تاریکی که انسان را تبدیل به یک حیوان درنده تبدیل می‌کرد و چیزی به اسم حیات برای انسان‌ها باقی نمی‌گذاشت!
چند ثانیه‌ بعد،...

Z.a.H.r.A☆ · 5/8/22

از جایش بلند شد و نگاهی درمانده به جولیا کرد. نگاه جولیا به زخم روی دستش افتاد. زخمی که گویای همه چیز بود! رابرت با نگاهی پر از اشک به او خیره شد. آخرین باری که گریه کرده بود، چه زمانی بود؟ یادش نمی‌آمد!
- خواهش می‌کنم از این‌جا برو! ...

Z.a.H.r.A☆ · 5/8/22

لیزا سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت:
- خوشبختم.
- الان کجا می‌ریم؟
این‌بار مایکل لـ*ـب به سخن گشود و گفت:
- ما یه پناهگاه درست...

Z.a.H.r.A☆ · 22/8/22

با فکر کردن به خوابی که دیده بود، نفس در سـ*ـینه‌اش حبس شد. چهره‌ی رابرت را یک لحظه هم از یاد نمی‌برد. تصمیم گرفت که از جایش بلند شود و در خانه چرخی بزند. حس می‌کرد که این‌گونه حالش بهتر می‌شود! از اتاق خارج شد و به اتاق‌های زیاد خانه خیره شد. در هر کدام از آن‌ها کسی مشغول استراحت کردن بود. همان‌طور که راه...