- عضویت
- 12/8/18
- ارسال ها
- 2,007
- امتیاز واکنش
- 7,220
- امتیاز
- 308
- زمان حضور
- 0
نویسنده این موضوع
هشدار: این متن داستان فیلم را لو میدهد.
آخیش! حالا راحت میتوانم سرم را زمین بگذارم و بمیرم! چهارده سال پیش در چنین سالی، اپیزودِ فینالِ فصل آخر سریال «فرندز» با ۵۲ و نیم میلیون بیننده پخش شد. «هری پاتر و زندانی آزکابان»، سومین فیلمِ اقتباسی از روی دنیای جادوگری جی. کی. رولینگ اکران شد. چهارده سال پیش در چنین سالی، گوگل سرویس جیمیل را لانچ کرد و «شرک ۲» برای اولینبار در جشنوارهی فیلم کن اکران شد. چهارده سال پیش، مارک زاکربرگ، فیسبوک را از اتاقِ خوابگاهش در دانشگاه هاروارد در دسترس قرار دارد و «مرد عنکبوتی ۲» به کارگردانی سم ریمی روی پردهی سینماها رفت. چهارده سال پیش، بازماندگانِ پروازِ ۸۱۵ هواپیمایی اقیانوسیه چشمانشان را در ساحلِ جزیرهی اسرارآمیزِ «لاست» باز میکنند و لیونل مسی در سن ۱۷ سالگی برای اولینبار با لباس بارسلونا در مقابل اسپانیول در لالیگا به زمین میرود. ۱۴ سال پیش جرج دابلیو. بوش برای دومینبار به ریاست جمهوری ایالات متحده انتخاب میشود و یوسین بولت که بعدا ۸ مدال طلای اُلمپیک برنده خواهد شد، در المپیک آتن در دوی ۲۰۰ متر پنجم میشود و به دور دوم راه پیدا نمیکند. باز هم بگویم یا بس است؟ از چهارده سال پیش تاکنون، سری «مرد عنکبوتی» دو بار ریبوت شده است، دنیای سینمایی مارول به سرانجام اولین قوسِ داستانیاش رسیده است، پیکسار سهگانهی لعنتی «ماشینها» را عرضه کرده است، دوتا جوکر داشتهایم و سومی هم در راه است و فاکس آنقدر فیلمهای «افراد ایکس» ساخت که دیگر مجبور شد برای تنوع هم که شده با «لوگان» اجازه وولورینبودن را به وولورین بدهد. حتی «ناشکستنی» (Unbreakable) ام. نایت شیامالان هم بالاخره در قالب اسپینآفش «گسست» (Split) اعلام کرد که دنیای ابرقهرمانی شیامالان زنده است و ادامه خواهد داشت. و در تمام این مدت دریغ از دنبالهی «شگفتانگیزان»! انتظار برای اینکه یک روز چشممان به جمالِ دنبالهی «شگفتانگیزان» روشن شود برای ما، حکم «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» برای آمریکاییهای طرفدارِ دو آتیشهی کهکشان خیلی خیلی دورِ را داشت. البته پُر بیراه نیست اگر بگویم این انتظار طولانی برای ما سختتر از جنگ ستارگانیها بود.
بالاخره اگر خاطراتِ طرفدارانِ «جنگ ستارگان» با فاجعههای سهگانهی دوم آنقدر گِلآلود و اشتیاقِ چندین سالهشان برای دیدنِ دنبالهی سهگانهی اورجینال آنقدر لگدمال شده بود تا از این به بعد هر وقت صحبت از فیلم جدیدی از «جنگ ستارگان» میشود به اندازهی خاطراتِ خوب، ضایعههای روانی هم به ذهنشان هجوم بیاورد، قسمت اولِ «شگفتانگیزان» مثل خاطرهی بینقصی بود که نه تنها در طول تمام این سالها حتی یک ثانیهاش از ذهنمان پاک نشده بود، بلکه حتی یک ذره خاک هم روی آن ننشسته بود و از شدت پاکیزگی مثل کریستال برق میزد. اگر «جنگ ستارگان: بازگشت جدای» به چنان سرانجام قاطعانهای رسید که میشد به آن همچون دفنِ کردنِ عزیزی از دست رفته که همراه با غم خداحافظی با او، به خاطر آگاهی از محلِ قرارگیری پیکرش آسوده خاطر هستیم، «شگفتانگیزان» با یکی از بهترین و در عین حال بدترین کلیفهنگرهایی که میشناسم به پایان رسید؛ پایانی که همچون ناپدید شدنِ عزیزی که هیچگاه بهطور قطع از سرنوشتش اطلاع نداریم و همیشه چشم به راه بازگشت او و پیدا شدنِ سرنخی از اتفاقی که برایش افتاده است هستیم بود. کلیفهنگرِ پایانبندی «شگفتانگیزان» مخصوصا به این دلیل آشفتهکننده بود که این نوع به پایان رساندنِ فیلم درست در تضادِ مطلق در مقایسه با ساختارِ داستانگویی بقیهی فیلم قرار میگیرد؛ «شگفتانگیزان» کلاسِ درسِ داستانگویی کاشت و برداشت و بحرانآفرینی و گرهگشایی است؛ این فیلم بهطور متداوم در حال زمینهچینی و نتیجهگیری است؛ چرخهی توقفناپذیرِ اشاره به یک چیز و برگشتنِ داستان در ادامه به همان چیز مدام همچون یک ماشینِ روغنکاریشده در حرکت است. از زمینهچینی ماجرای خطرِ استفاده از شنل گرفته تا بچهی سهچرخهسوارِ همسایهی آقای شگفتانگیز که یک جا در جواب به او میگوید که منتظر اتفاق افتادن چیزی شگفتانگیز است و در پایانِ فیلم، با نظاره کردنِ سقوط جتِ سیندروم روی سرِ خانوادهی پار و انفجارِ بزرگی که رخ میدهد به خواستهاش میرسد. بنابراین در حالی که در طول فیلم یاد گرفته بودیم که هر چیزِ کوچکی که معرفی میشود، بعدا نتیجه خواهد داد، کلیفهنگرِ نهایی فیلم بیهوا از راه میرسد و چکشش را فرود میآورد و هر چیزی که فکر میکردیم از فیلم میدانیم را بهطرز لـ*ـذتبخشی خراب میکند.
نتیجه استفادهی هنرمندانهای از کلیفهنگر است که به شکل دلانگیزی کفریکننده است. نه از اینکه چرا فیلم به محض آغازِ مبارزهی قهرمانانمان با آندرماینر به تیتراژ آخر کات میزند، بلکه به خاطر اینکه فیلم بهطرز آشکاری طرفداران را تشویق به ابراز خواستهشان برای دیدنِ دنبالهی این فیلم میکند. به پایان رسیدنِ یک فیلم به شکلی که همیشه احتمال ساختِ دنبالهاش وجود دارد یک چیز است، ولی به پایان رسیدنِ یک فیلم به شکلی که یک تکه مرغِ سوخاری جلوی تماشاگرانِ گرسنهای که شکمشان به قارقار کردن افتاده است میگیرد و آنها را مجبور میکند که دنبالش بدوند چیزِ دیگری است. کافی است به «مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲» نگاه کنید تا ببینید که این ترفند همیشه جواب نمیدهد و در صورتِ استفادهی اشتباه از آن، میتواند به سنگقبری برای گوری که فیلم برای خودش کنده بود تبدیل شود. خلاصه سالها قبل از اینکه دنیای سینمایی مارول، سکانسهای پسا-تیتراژ را مُد کند، «شگفتانگیزان» با صحنهی رویارویی خانوادهی پار بیرون ورزشگاه با آندرماینر که از لحاظ فنی فارغ از محل قرارگیریاش، سکانسِ پسا-تیتراژ حساب میشود، بهترینِ نوعش را اجرا کرده بود. یادم میآید در نوجوانی که همین اندک چیزی که از سینما سرم میشود هم سرم نمیشد، وقتی به پایانِ «شگفتانگیزان» رسیدم، بهطرز سراسیمهای به دنبالِ دنبالهاش میگشتم. به این باور رسیده بودم که حتما قسمت دوم فیلم هم وجود دارد. بالاخره دیدنِ سهگانهی «هری پاتر» پشت سر هم باعث شده تا به این نتیجه برسم، فیلمهای دنبالهدار نه با فاصله، بلکه بهطور رگباری ساخته و پشت سر هم عرضه میشوند. بنابراین نمیدانید وقتی فهمیدم دنبالهای در کار نیست چقدر سرخورده شدم. و البته آن موقع نمیدانستم که باید برای دیدنِ قسمت دوم ۱۴ سال آزگار صبر کنم. تمام اینها در حالی است که «شگفتانگیزان»، دنبالهخورترینِ فیلم پیکسار بوده است. سینمای ابرقهرمانی با فرهنگِ دنبالهسازی گره خورده است و اگرچه این فرهنگ همیشه هدفِ انتقاداتمان بوده است، ولی «شگفتانگیزان» بیش از تمام فیلمهای پیکسار پتانسیلِ اجرای درستِ این فرهنگ را داشته است؛ مخصوصا با توجه به اینکه قسمت اولِ «شگفتانگیزان» با اختصاص زمانش به گردهم آوردن خانوادهی پار و تبدیل کردن آنها به یک تیم قوی، حکم پیشدرآمدی برای ماجراجوییهای اصلی آینده آنها را داشت. ولی معلوم نیست چه شد که پیکسار حاضر میشود دو دنباله برای «ماشینها» بسازد اما برای «شگفتانگیزان» نه.
البته که موفقیتِ غولآسای «شگفتانگیزان» باعث شد که بِرد برد، مغزمتفکر فیلم درگیرِ فیلمهای دیگری شود، اما دلیلِ اصلیترش این بود که این موفقیتِ غولآسا به این معنی بود که فشارِ زیادی روی ساختِ دنبالهای در حد و اندازهی قسمت اول وجود داشت. موفقیتِ «شگفتانگیزان» اتفاقی نبود. آن فیلم نه تنها یکی از پیشگامترین بلاکباسترهای هالیوود است، بلکه یکی از فیلمهایی است که بدون اغراق فریم به فریم بینقص است. بهطوری که بعضیوقتها بینقصی فیلم من را میترساند. این فیلم آنقدر بینقص است که تنها چیزی که باعث میشود در مقابلش دیوانه نشوم این است که به خودم یادآوری کنم که احتمالا این فیلم توسط ابرهوشهای بیگانه ساخته شده است! بنابراین میتوان تصور کرد که برد برد برای تکرار این حجم از بینقصی در قسمت دوم وسواس داشته باشد و تا از کیفیتِ کار مطمئن نشده وارد عمل نشود. چون یادمان نرود که «شگفتانگیزان» فقط یکی از بهترین انیمیشنهای تاریخ نیست، بلکه «شگفتانگیزان» حتی در زمانی که هالیوود هنوز تا این حد شیفتهی کامیکبوکها نشده بود و سینمای ابرقهرمانی تازه در حال زبان باز کردن بود، جلوتر از فیلمهای بعد از خودش بود و کماکان هست. «شگفتانگیزان» نه تنها مشکلِ پرداختِ حوصلهسربر به داستان ریشهای ابرقهرمانان را قبل از اینکه شکل بگیرد برطرف کرد، بلکه بهترین فیلم «فنتستیک فور» که براساس کامیکهای «فنتستیک فور» نیست هم حساب میشود. اکشنها را هم نگویم که با چشم و چار آدم بازی میکنند! ولی فضای سینمای ابرقهرمانی در این مدت زمین تا آسمان تغییر کرده است. حالا به نقطهای از تاریخِ این سینما رسیدهایم تماشای پنجاهتا از کاراکترهای کامیکبوکی در یک فیلم عادی است، فیلمسازان با ساخت فیلمی مثل «لوگان» به پسا-ژانر وارد شدهاند، فیلم مستقلِ «بلک پنتر» و «واندر وومن» ساخته میشوند و ددپول یک دنیا متریال برای شوخی و مسخره کردن دارد. این یعنی دنبالهی «شگفتانگیزان» باید با توجه به فضای کاملا متفاوتی ساخته شود که توانایی به چالش کشیدنِ انتظارات طرفداران این ژانرِ اشباع شده را داشته باشد. اگر قسمت اول فراتر از سینمای ابرقهرمانی زمان خودش و بعد از خودش بود، قسمت دوم هم باید این کار را با سینمای زمانِ خودش تکرار کند. این دنباله نه تنها باید فراتر از فیلمهای ابرقهرمانی دور و اطرافش باشد، بلکه باید توانایی ایستادن در کنار قسمت اول که کماکان به نظرم بهترین فیلم ابرقهرمانی سینما است داشته باشد. چهارده سال انتظارات تلنبار شده روی هم را بهعلاوهی نوستالژی سنگینِ همراهش کنید تا متوجه شوید برد برد باید چه کار میکرد که «شگفتانگیزان ۲» (Incredibles 2) به سرنوشتِ «نیرو برمیخیزد» دچار نشود؟ همزمان هم روحِ قسمت اول را به ارث بُرده باشد و هم روی پای خودش بیاستند و دچار بازیافت المانهای فیلم اول نشود و به جای ارائهی محتوای جدید و ساختن خاطرههای جدید، به نوستالژیهای قسمت اول تکیه نکند؟ به ویژه با توجه به اینکه پیکسار قبلا نشان داده که در دنبالهسازی برای کلاسیکهایش بینقص نیست. «در جستجوی دوری» هم حکمِ یک دنبالهی موردانتظارِ ۱۳ ساله را برای موفقیتِ بزرگشان با «در جستجوی نمو» داشت، ولی با وجود اینکه «در جستجوی دوری» را دوست دارم، ولی آن فیلم نتوانست به استانداردهای قسمت اول نزدیک شود.
اگر پیکسار با قسمت اول «شگفتانگیزان» استانداردهای سینمای ابرقهرمانی را بالا بُرد، با «شگفتانگیزان ۲» آن استانداردهای فراموششده را در زمانی که بیشتر از همیشه به کسی برای یادآوری آنها نیاز دارد گوشزد میکند
آیا «شگفتانگیزان ۲» توانسته با موفقیتِ به ماموریتِ ترسناکش دست پیدا کند؟ بله. آن هم چه جورم. «شگفتانگیزان ۲» اگرچه پختگی و جسارت و بلوغِ «داستان اسباببازی ۳» را ندارد (که با توجه به اینکه به جای جمعبندی یک سهگانه، حکم بازگشت به این دنیا را دارد قابلدرک است)، ولی دقیقا همان چیزی است که همچون ریختنِ آب سردی بر حرارتِ خاموشنشدنی ۱۴ سالهمان عمل میکند و به محض به پایان رسیدن، آن را با حرارتی شدیدتر در انتظار فیلم سوم جایگزین میکند. «شگفتانگیزان ۲» نه تنها پیکسار را بعد از «پشت و رو» (Inside Out) در یکی از درجهیکترین حالتهایش به تصویر میکشد، بلکه این فیلم دقیقا همان چیزی است که در فضای سینمای ابرقهرمانی اشباعشده و خستهکنندهی این روزها به آن احتیاج داریم. اگر پیکسار با قسمت اول «شگفتانگیزان» استانداردهای سینمای ابرقهرمانی را بالا بُرد، با «شگفتانگیزان ۲» آن استانداردهای فراموششده را در زمانی که بیشتر از همیشه به کسی برای یادآوری آنها نیاز دارد گوشزد میکند. «شگفتانگیزان ۲» تمام این کارها را آنقدر بااعتمادبهنفس و سیال و بدون خم به آبرو آوردن و مثل آب خوردن انجام میشود که انگار نه انگار که دارد کاری را انجام میدهد که ۹۰ درصد فیلمهای ابرقهرمانی این سالها در رسیدن به آن شکست خوردهاند. «شگفتانگیزان ۲» بلافاصله از ادامهی کلیفهنگرِ قسمت اول آغاز میشود؛ بعد از شکست خوردنِ آندرماینر، خانوادهی پار توسط مقاماتِ دولتی دستگیر میشوند. اگرچه فیلم اول با غیرقانونی شدنِ فعالیتهای ابرقهرمانی شروع شد، ولی نهایتا درگیری اصلی فیلم حول و حوشِ بحرانهای شخصی و خانوادگیشان میچرخید و هیچوقت وضعیتِ ابرقهرمانان در جامعه تغییری نکرد. برد برد بهطرز زیرکانهای پایانبندی قهرمانانهی فیلم اول را به آغازِ ناراحتکنندهی فیلم جدید تبدیل میکند. با اینکه فیلم اول به گونهای تمام شد که به نظر میرسید اوضاعِ خانوادهی پار عالی خواهد بود و آنها طوری آندرماینر را مثل آب خوردن شکست میدهند که حتی دلیلی برای دیدن آن وجود ندارد. ولی مبارزه با آندرماینر بدل به گرهی جدیدی در خانوادهشان میشود. با اینکه به نظر میرسید این خانواده بعد از فیلم اول به انسجام و همدلی کاملی رسیدهاند، ولی «شگفتانگیزان ۲» یادآور میشود که هیچ خانوادهای همیشه بینقص نیست و چنین چیزی بلافاصله بعد از اتمام فیلم اول دربارهی خانوادهی پار هم صدق میکند. «شگفتانگیزان» همیشه در سه لایه داستانگویی میکرد. لایهی شخصیتی، لایهی خانوادگی و لایهی جهانی. این موضوع در «شگفتانگیزان ۲» هم رعایت شده است. مبارزه با آندرماینر به خوبی طبیعیتری مشکلی را که میتوانست این خانواده را بعد از نتیجهگیری قسمت اول تهدید کند نمایان کند. در حال تماشای قهرمانانمان که وظیفهی نگهداری از جک جک را به دیگری میسپارند و برای ایفای نقششان در مبارزه عجله دارند متوجه میشویم که عدم مسئولیتپذیری و فراموش کردن فعالیتهای قهرمانانهی زندگی عادی، مهمترین چیزی است که آنها باید یاد بگیرند.
اگر قسمت اول دربارهی زندگی طاقتفرسا و کلافهکنندهی ابرقهرمانانی بود که باید قدرتهایشان را سرکوب میکردند و اجازهی ابرازِ هویت واقعیشان را نداشتند، قسمت دوم دربارهی به یاد آوردنِ اهمیتِ زندگی عادی گذشتهشان است. اگرچه اتفاقات فیلم اول باعث شد تا خانوادهی پار بعد از مدتها خودشان را ابراز کنند، اما این اتفاقات به جای اینکه این خانواده را به تعادلی بین ویژگیهای فرابشریشان و زندگی عادیشان برساند باعث شد تا از آن سمت پشتبام سقوط کنند. اگر درگیری اصلی آنها در فیلم اول پُر کردن حفرههای درونیشان به عنوان ابرقهرمان بود، فیلم دوم دربارهی پُر کردن حفرههای درونیشان به عنوان اعضای یک خانواده است. حالا که اعضای خانوادهی پار، مخصوصا باب و بچهها طعمِ استفادهی آزادانه از قدرتهایشان، آن هم در مبارزه با تبهکارانِ شرور و روباتهای مرگبار و نوچههای خطرناکشان را چشیدهاند دیگر توانایی بازگشت به زندگی عادیشان را ندارند. بنابراین مراقبت کردن از برادرِ کوچکشان، به اندازهی گذشته هیجانانگیز نیست. چون فکر میکنند این کار در حد و اندازهی استعدادهایشان نیست. بنابراین سکانسِ اکشنِ افتتاحیهی فیلم با عدم علاقهی باب و بچهها در نگهداری از جک جک در حین نبرد، بازتابدهندهی مشکلِ جدید این خانواده است. ولی بحرانِ بیرونی خانوادهی شگفتانگیز این است که حالا که آنها طعم فعالیتهای ابرقهرمانی را چشیدهاند، کماکان اجازهی فعالیت ندارند. پس به نوعی برد برد با هوشمندی در حین حفظ کردنِ پیشرفتهای این خانواده از فیلم قبلی، شرایط آنها را از هم فرو میپاشد و آنها را بلافاصله در مخصمهی طبیعی دیگری قرار میدهد که نکتهی جذابش این است که این مخصمهی جدید از موفقیتِ آنها در فیلم قبلی سرچشمه میگیرد. خبر خوب این است که بلافاصله سروکلهی مردِ ثروتمندی به اسم وینستون دیور (باب اُدنکرک) همراه با خواهرش اِولین (کاترین کینر) پیدا میشود که عاشقِ ابرقهرمانان هستند و نقشهای برای برگرداندنِ نظر مردم و دولت نسبت به آنها دارند. نقشهی آنها کار گذاشتنِ دوریینی در لباسِ ابرقهرمانان است تا مردم بتوانند فعالیتهای ابرقهرمانی آنها را از زاویهی دیگری ببینند. وینستون، اِلستیگرل را به عنوان اولین نمایندهشان انتخاب میکند. در نتیجه در حالی که اِلستیگرل بیرون با موتورسیکلتِ الکتریکی خفنش، جلوی جرم و جنایتها را میگیرد، آقای شگفتانگیز باید کهنهی بچه عوض کند، در تکالیفِ بچهها به آنها کمک کند و خلاصه مادری کند. «شگفتانگیزان ۲» در سکانسهای باب در تلاش برای مراقبت از بچهها در خانه بهطرز قابللمسی ترسناک است. از سروکله زدن او برای کمک به دخترش وایولت که با پسری که در مدرسه به او علاقهمند شده در شرایط قاراشمیشی به سر میبرد تا مجبور شدن برای یاد گرفتنِ روشن جدید ریاضی برای کمک کردن به پسرش دش در تکالیفش و مراقبت از جک جک که قدرتهای افسارگسیختهاش، او را از خواب انداخته و زندگیاش را جهنم کرده است؛ مخصوصا دوتای دومی که دوتا از بزرگترین کابوسهای شخصیام هستند. از همین رو همزمان دربارهی تلاشِ خانوادهی پار برای قانونی کردن آزادی هویتشان در جامعه و اطلاعِ باب از اینکه مادری و خانهداری کردن حکم یکجور فعالیتِ ابرقهرمانانه را دارد هم است؛ در واقع آنقدر ابرقهرمانانه که حتی کسی مثل آقای شگفتانگیز با قدرتِ سوپرمنگونهاش هم در انجام آن به مشکل برمیخورد.
خیلی زود متوجه میشویم تبهکارِ مسئولِ اعمالِ تروریستی اخیر، شخصی است که خودش را «اسکریناسلیور» مینامد و توانایی هیپنوتیزم کردن و به دست گرفتنِ کنترلِ هرکسی را که به صفحهی کامپیوتر، تلویزیون یا هر چیز دیگری نگاه میکند دارد؛ «اسکرینسلیور» یک چیزی در مایههای ترکیب ریدلر و مترسک است و انگیزهاش هم با کارهای تروریستیاش این است که ثابت کند تکنولوژی و رابـ*ـطهی افراطیمان با آن دارد، ما را به یک مشت زامبی تبدیل کرده است و همانطور که از اسمش مشخص است، او میخواهد نشان بدهد که انسانهای عصر مُدرن به بردههای صفحههای کامپیوترها و اسمارتفونها و تلویزیونهایشان تبدیل شدهاند. با اینکه «شگفتانگیزان ۲» بلافاصله بعد از قسمت اول آغاز میشود، اما برد برد در نوشتن فیلمنامهاش فضای متحولشدهی دنیا در طول این ۱۴ سال را در نظر گرفته است و آن را با توجه به دنیای جدید آپدیت کرده است. بنابراین با اینکه ابتدای فیلم دوم به انتهای فیلم اول چسبیده است، ولی گویی هر دو در دو دنیای متفاوت جریان دارند. و متاسفانه این به معنی فیلم تیره و تاریکتری نسبت به قسمت اول است. اگر قسمت اولِ «شگفتانگیزان» حکم نامهی عاشقانهای به کامیکبوکها و فیلمهای دههی شصتی جیمز باند را داشت، «شگفتانگیزان ۲» دربارهی دنیای افتضاحِ واقعی خودمان است. اگر سیندروم با نقشههای شرورانهاش و تکنولوژیهای دیوانهوارش و مخفیگاهش در یک جزیرهی دورافتادهی آتشفشانی، انگار از دلِ فیلمهای جاسوسی دههی شصت بیرون آمده بود، آنتاگونیستِ «شگفتانگیزان ۲» متعلق به عصرِ «مستر روبات» و فصل سوم «فارگو» است. اگرچه «شگفتانگیزان ۲» تمام ارجاعاتِ جذاب به دنیای کامیکها و فیلمهای ابرقهرمانی و جاسوسی دههی شصت را از فیلم اول به ارث برده است، ولی حالا همهی آنها با موضوعاتِ مهمی دربارهی دنیای واقعی مخلوط شدهاند. قسمت اولِ «شگفتانگیزان» با قرار دادن ابرقهرمانان و ابرشرورانِ جیمز باندی در یک دنیای واقعی به سبک «واچمن»، فریم به فریم به عشق ورزیدن و ستایش کردنِ منابعِ الهامش اختصاص داشت، «شگفتانگیزان ۲» اما فضای پارانویایی و هراسآور و هشداردهندهای دارد. درگیریهای اصلی فیلم اول به بحران میانسالی (دلتنگی باب از دوران قهرمانبازیهایش) و دیوانسالاری (رییس باب که از دست او به خاطر کمک کردن به مشتریان شاکی میشود) خلاصه شده بود؛ فیلم اول در حالی به پایان رسید که به نظر میرسید خانوادهی پار از اینکه در کنار هم از قدرتهایشان استفاده کردهاند راضی هستند و مشکلی با زندگی کردن در خفا ندارند.
آخیش! حالا راحت میتوانم سرم را زمین بگذارم و بمیرم! چهارده سال پیش در چنین سالی، اپیزودِ فینالِ فصل آخر سریال «فرندز» با ۵۲ و نیم میلیون بیننده پخش شد. «هری پاتر و زندانی آزکابان»، سومین فیلمِ اقتباسی از روی دنیای جادوگری جی. کی. رولینگ اکران شد. چهارده سال پیش در چنین سالی، گوگل سرویس جیمیل را لانچ کرد و «شرک ۲» برای اولینبار در جشنوارهی فیلم کن اکران شد. چهارده سال پیش، مارک زاکربرگ، فیسبوک را از اتاقِ خوابگاهش در دانشگاه هاروارد در دسترس قرار دارد و «مرد عنکبوتی ۲» به کارگردانی سم ریمی روی پردهی سینماها رفت. چهارده سال پیش، بازماندگانِ پروازِ ۸۱۵ هواپیمایی اقیانوسیه چشمانشان را در ساحلِ جزیرهی اسرارآمیزِ «لاست» باز میکنند و لیونل مسی در سن ۱۷ سالگی برای اولینبار با لباس بارسلونا در مقابل اسپانیول در لالیگا به زمین میرود. ۱۴ سال پیش جرج دابلیو. بوش برای دومینبار به ریاست جمهوری ایالات متحده انتخاب میشود و یوسین بولت که بعدا ۸ مدال طلای اُلمپیک برنده خواهد شد، در المپیک آتن در دوی ۲۰۰ متر پنجم میشود و به دور دوم راه پیدا نمیکند. باز هم بگویم یا بس است؟ از چهارده سال پیش تاکنون، سری «مرد عنکبوتی» دو بار ریبوت شده است، دنیای سینمایی مارول به سرانجام اولین قوسِ داستانیاش رسیده است، پیکسار سهگانهی لعنتی «ماشینها» را عرضه کرده است، دوتا جوکر داشتهایم و سومی هم در راه است و فاکس آنقدر فیلمهای «افراد ایکس» ساخت که دیگر مجبور شد برای تنوع هم که شده با «لوگان» اجازه وولورینبودن را به وولورین بدهد. حتی «ناشکستنی» (Unbreakable) ام. نایت شیامالان هم بالاخره در قالب اسپینآفش «گسست» (Split) اعلام کرد که دنیای ابرقهرمانی شیامالان زنده است و ادامه خواهد داشت. و در تمام این مدت دریغ از دنبالهی «شگفتانگیزان»! انتظار برای اینکه یک روز چشممان به جمالِ دنبالهی «شگفتانگیزان» روشن شود برای ما، حکم «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد» برای آمریکاییهای طرفدارِ دو آتیشهی کهکشان خیلی خیلی دورِ را داشت. البته پُر بیراه نیست اگر بگویم این انتظار طولانی برای ما سختتر از جنگ ستارگانیها بود.
بالاخره اگر خاطراتِ طرفدارانِ «جنگ ستارگان» با فاجعههای سهگانهی دوم آنقدر گِلآلود و اشتیاقِ چندین سالهشان برای دیدنِ دنبالهی سهگانهی اورجینال آنقدر لگدمال شده بود تا از این به بعد هر وقت صحبت از فیلم جدیدی از «جنگ ستارگان» میشود به اندازهی خاطراتِ خوب، ضایعههای روانی هم به ذهنشان هجوم بیاورد، قسمت اولِ «شگفتانگیزان» مثل خاطرهی بینقصی بود که نه تنها در طول تمام این سالها حتی یک ثانیهاش از ذهنمان پاک نشده بود، بلکه حتی یک ذره خاک هم روی آن ننشسته بود و از شدت پاکیزگی مثل کریستال برق میزد. اگر «جنگ ستارگان: بازگشت جدای» به چنان سرانجام قاطعانهای رسید که میشد به آن همچون دفنِ کردنِ عزیزی از دست رفته که همراه با غم خداحافظی با او، به خاطر آگاهی از محلِ قرارگیری پیکرش آسوده خاطر هستیم، «شگفتانگیزان» با یکی از بهترین و در عین حال بدترین کلیفهنگرهایی که میشناسم به پایان رسید؛ پایانی که همچون ناپدید شدنِ عزیزی که هیچگاه بهطور قطع از سرنوشتش اطلاع نداریم و همیشه چشم به راه بازگشت او و پیدا شدنِ سرنخی از اتفاقی که برایش افتاده است هستیم بود. کلیفهنگرِ پایانبندی «شگفتانگیزان» مخصوصا به این دلیل آشفتهکننده بود که این نوع به پایان رساندنِ فیلم درست در تضادِ مطلق در مقایسه با ساختارِ داستانگویی بقیهی فیلم قرار میگیرد؛ «شگفتانگیزان» کلاسِ درسِ داستانگویی کاشت و برداشت و بحرانآفرینی و گرهگشایی است؛ این فیلم بهطور متداوم در حال زمینهچینی و نتیجهگیری است؛ چرخهی توقفناپذیرِ اشاره به یک چیز و برگشتنِ داستان در ادامه به همان چیز مدام همچون یک ماشینِ روغنکاریشده در حرکت است. از زمینهچینی ماجرای خطرِ استفاده از شنل گرفته تا بچهی سهچرخهسوارِ همسایهی آقای شگفتانگیز که یک جا در جواب به او میگوید که منتظر اتفاق افتادن چیزی شگفتانگیز است و در پایانِ فیلم، با نظاره کردنِ سقوط جتِ سیندروم روی سرِ خانوادهی پار و انفجارِ بزرگی که رخ میدهد به خواستهاش میرسد. بنابراین در حالی که در طول فیلم یاد گرفته بودیم که هر چیزِ کوچکی که معرفی میشود، بعدا نتیجه خواهد داد، کلیفهنگرِ نهایی فیلم بیهوا از راه میرسد و چکشش را فرود میآورد و هر چیزی که فکر میکردیم از فیلم میدانیم را بهطرز لـ*ـذتبخشی خراب میکند.
نتیجه استفادهی هنرمندانهای از کلیفهنگر است که به شکل دلانگیزی کفریکننده است. نه از اینکه چرا فیلم به محض آغازِ مبارزهی قهرمانانمان با آندرماینر به تیتراژ آخر کات میزند، بلکه به خاطر اینکه فیلم بهطرز آشکاری طرفداران را تشویق به ابراز خواستهشان برای دیدنِ دنبالهی این فیلم میکند. به پایان رسیدنِ یک فیلم به شکلی که همیشه احتمال ساختِ دنبالهاش وجود دارد یک چیز است، ولی به پایان رسیدنِ یک فیلم به شکلی که یک تکه مرغِ سوخاری جلوی تماشاگرانِ گرسنهای که شکمشان به قارقار کردن افتاده است میگیرد و آنها را مجبور میکند که دنبالش بدوند چیزِ دیگری است. کافی است به «مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲» نگاه کنید تا ببینید که این ترفند همیشه جواب نمیدهد و در صورتِ استفادهی اشتباه از آن، میتواند به سنگقبری برای گوری که فیلم برای خودش کنده بود تبدیل شود. خلاصه سالها قبل از اینکه دنیای سینمایی مارول، سکانسهای پسا-تیتراژ را مُد کند، «شگفتانگیزان» با صحنهی رویارویی خانوادهی پار بیرون ورزشگاه با آندرماینر که از لحاظ فنی فارغ از محل قرارگیریاش، سکانسِ پسا-تیتراژ حساب میشود، بهترینِ نوعش را اجرا کرده بود. یادم میآید در نوجوانی که همین اندک چیزی که از سینما سرم میشود هم سرم نمیشد، وقتی به پایانِ «شگفتانگیزان» رسیدم، بهطرز سراسیمهای به دنبالِ دنبالهاش میگشتم. به این باور رسیده بودم که حتما قسمت دوم فیلم هم وجود دارد. بالاخره دیدنِ سهگانهی «هری پاتر» پشت سر هم باعث شده تا به این نتیجه برسم، فیلمهای دنبالهدار نه با فاصله، بلکه بهطور رگباری ساخته و پشت سر هم عرضه میشوند. بنابراین نمیدانید وقتی فهمیدم دنبالهای در کار نیست چقدر سرخورده شدم. و البته آن موقع نمیدانستم که باید برای دیدنِ قسمت دوم ۱۴ سال آزگار صبر کنم. تمام اینها در حالی است که «شگفتانگیزان»، دنبالهخورترینِ فیلم پیکسار بوده است. سینمای ابرقهرمانی با فرهنگِ دنبالهسازی گره خورده است و اگرچه این فرهنگ همیشه هدفِ انتقاداتمان بوده است، ولی «شگفتانگیزان» بیش از تمام فیلمهای پیکسار پتانسیلِ اجرای درستِ این فرهنگ را داشته است؛ مخصوصا با توجه به اینکه قسمت اولِ «شگفتانگیزان» با اختصاص زمانش به گردهم آوردن خانوادهی پار و تبدیل کردن آنها به یک تیم قوی، حکم پیشدرآمدی برای ماجراجوییهای اصلی آینده آنها را داشت. ولی معلوم نیست چه شد که پیکسار حاضر میشود دو دنباله برای «ماشینها» بسازد اما برای «شگفتانگیزان» نه.
البته که موفقیتِ غولآسای «شگفتانگیزان» باعث شد که بِرد برد، مغزمتفکر فیلم درگیرِ فیلمهای دیگری شود، اما دلیلِ اصلیترش این بود که این موفقیتِ غولآسا به این معنی بود که فشارِ زیادی روی ساختِ دنبالهای در حد و اندازهی قسمت اول وجود داشت. موفقیتِ «شگفتانگیزان» اتفاقی نبود. آن فیلم نه تنها یکی از پیشگامترین بلاکباسترهای هالیوود است، بلکه یکی از فیلمهایی است که بدون اغراق فریم به فریم بینقص است. بهطوری که بعضیوقتها بینقصی فیلم من را میترساند. این فیلم آنقدر بینقص است که تنها چیزی که باعث میشود در مقابلش دیوانه نشوم این است که به خودم یادآوری کنم که احتمالا این فیلم توسط ابرهوشهای بیگانه ساخته شده است! بنابراین میتوان تصور کرد که برد برد برای تکرار این حجم از بینقصی در قسمت دوم وسواس داشته باشد و تا از کیفیتِ کار مطمئن نشده وارد عمل نشود. چون یادمان نرود که «شگفتانگیزان» فقط یکی از بهترین انیمیشنهای تاریخ نیست، بلکه «شگفتانگیزان» حتی در زمانی که هالیوود هنوز تا این حد شیفتهی کامیکبوکها نشده بود و سینمای ابرقهرمانی تازه در حال زبان باز کردن بود، جلوتر از فیلمهای بعد از خودش بود و کماکان هست. «شگفتانگیزان» نه تنها مشکلِ پرداختِ حوصلهسربر به داستان ریشهای ابرقهرمانان را قبل از اینکه شکل بگیرد برطرف کرد، بلکه بهترین فیلم «فنتستیک فور» که براساس کامیکهای «فنتستیک فور» نیست هم حساب میشود. اکشنها را هم نگویم که با چشم و چار آدم بازی میکنند! ولی فضای سینمای ابرقهرمانی در این مدت زمین تا آسمان تغییر کرده است. حالا به نقطهای از تاریخِ این سینما رسیدهایم تماشای پنجاهتا از کاراکترهای کامیکبوکی در یک فیلم عادی است، فیلمسازان با ساخت فیلمی مثل «لوگان» به پسا-ژانر وارد شدهاند، فیلم مستقلِ «بلک پنتر» و «واندر وومن» ساخته میشوند و ددپول یک دنیا متریال برای شوخی و مسخره کردن دارد. این یعنی دنبالهی «شگفتانگیزان» باید با توجه به فضای کاملا متفاوتی ساخته شود که توانایی به چالش کشیدنِ انتظارات طرفداران این ژانرِ اشباع شده را داشته باشد. اگر قسمت اول فراتر از سینمای ابرقهرمانی زمان خودش و بعد از خودش بود، قسمت دوم هم باید این کار را با سینمای زمانِ خودش تکرار کند. این دنباله نه تنها باید فراتر از فیلمهای ابرقهرمانی دور و اطرافش باشد، بلکه باید توانایی ایستادن در کنار قسمت اول که کماکان به نظرم بهترین فیلم ابرقهرمانی سینما است داشته باشد. چهارده سال انتظارات تلنبار شده روی هم را بهعلاوهی نوستالژی سنگینِ همراهش کنید تا متوجه شوید برد برد باید چه کار میکرد که «شگفتانگیزان ۲» (Incredibles 2) به سرنوشتِ «نیرو برمیخیزد» دچار نشود؟ همزمان هم روحِ قسمت اول را به ارث بُرده باشد و هم روی پای خودش بیاستند و دچار بازیافت المانهای فیلم اول نشود و به جای ارائهی محتوای جدید و ساختن خاطرههای جدید، به نوستالژیهای قسمت اول تکیه نکند؟ به ویژه با توجه به اینکه پیکسار قبلا نشان داده که در دنبالهسازی برای کلاسیکهایش بینقص نیست. «در جستجوی دوری» هم حکمِ یک دنبالهی موردانتظارِ ۱۳ ساله را برای موفقیتِ بزرگشان با «در جستجوی نمو» داشت، ولی با وجود اینکه «در جستجوی دوری» را دوست دارم، ولی آن فیلم نتوانست به استانداردهای قسمت اول نزدیک شود.
اگر پیکسار با قسمت اول «شگفتانگیزان» استانداردهای سینمای ابرقهرمانی را بالا بُرد، با «شگفتانگیزان ۲» آن استانداردهای فراموششده را در زمانی که بیشتر از همیشه به کسی برای یادآوری آنها نیاز دارد گوشزد میکند
آیا «شگفتانگیزان ۲» توانسته با موفقیتِ به ماموریتِ ترسناکش دست پیدا کند؟ بله. آن هم چه جورم. «شگفتانگیزان ۲» اگرچه پختگی و جسارت و بلوغِ «داستان اسباببازی ۳» را ندارد (که با توجه به اینکه به جای جمعبندی یک سهگانه، حکم بازگشت به این دنیا را دارد قابلدرک است)، ولی دقیقا همان چیزی است که همچون ریختنِ آب سردی بر حرارتِ خاموشنشدنی ۱۴ سالهمان عمل میکند و به محض به پایان رسیدن، آن را با حرارتی شدیدتر در انتظار فیلم سوم جایگزین میکند. «شگفتانگیزان ۲» نه تنها پیکسار را بعد از «پشت و رو» (Inside Out) در یکی از درجهیکترین حالتهایش به تصویر میکشد، بلکه این فیلم دقیقا همان چیزی است که در فضای سینمای ابرقهرمانی اشباعشده و خستهکنندهی این روزها به آن احتیاج داریم. اگر پیکسار با قسمت اول «شگفتانگیزان» استانداردهای سینمای ابرقهرمانی را بالا بُرد، با «شگفتانگیزان ۲» آن استانداردهای فراموششده را در زمانی که بیشتر از همیشه به کسی برای یادآوری آنها نیاز دارد گوشزد میکند. «شگفتانگیزان ۲» تمام این کارها را آنقدر بااعتمادبهنفس و سیال و بدون خم به آبرو آوردن و مثل آب خوردن انجام میشود که انگار نه انگار که دارد کاری را انجام میدهد که ۹۰ درصد فیلمهای ابرقهرمانی این سالها در رسیدن به آن شکست خوردهاند. «شگفتانگیزان ۲» بلافاصله از ادامهی کلیفهنگرِ قسمت اول آغاز میشود؛ بعد از شکست خوردنِ آندرماینر، خانوادهی پار توسط مقاماتِ دولتی دستگیر میشوند. اگرچه فیلم اول با غیرقانونی شدنِ فعالیتهای ابرقهرمانی شروع شد، ولی نهایتا درگیری اصلی فیلم حول و حوشِ بحرانهای شخصی و خانوادگیشان میچرخید و هیچوقت وضعیتِ ابرقهرمانان در جامعه تغییری نکرد. برد برد بهطرز زیرکانهای پایانبندی قهرمانانهی فیلم اول را به آغازِ ناراحتکنندهی فیلم جدید تبدیل میکند. با اینکه فیلم اول به گونهای تمام شد که به نظر میرسید اوضاعِ خانوادهی پار عالی خواهد بود و آنها طوری آندرماینر را مثل آب خوردن شکست میدهند که حتی دلیلی برای دیدن آن وجود ندارد. ولی مبارزه با آندرماینر بدل به گرهی جدیدی در خانوادهشان میشود. با اینکه به نظر میرسید این خانواده بعد از فیلم اول به انسجام و همدلی کاملی رسیدهاند، ولی «شگفتانگیزان ۲» یادآور میشود که هیچ خانوادهای همیشه بینقص نیست و چنین چیزی بلافاصله بعد از اتمام فیلم اول دربارهی خانوادهی پار هم صدق میکند. «شگفتانگیزان» همیشه در سه لایه داستانگویی میکرد. لایهی شخصیتی، لایهی خانوادگی و لایهی جهانی. این موضوع در «شگفتانگیزان ۲» هم رعایت شده است. مبارزه با آندرماینر به خوبی طبیعیتری مشکلی را که میتوانست این خانواده را بعد از نتیجهگیری قسمت اول تهدید کند نمایان کند. در حال تماشای قهرمانانمان که وظیفهی نگهداری از جک جک را به دیگری میسپارند و برای ایفای نقششان در مبارزه عجله دارند متوجه میشویم که عدم مسئولیتپذیری و فراموش کردن فعالیتهای قهرمانانهی زندگی عادی، مهمترین چیزی است که آنها باید یاد بگیرند.
اگر قسمت اول دربارهی زندگی طاقتفرسا و کلافهکنندهی ابرقهرمانانی بود که باید قدرتهایشان را سرکوب میکردند و اجازهی ابرازِ هویت واقعیشان را نداشتند، قسمت دوم دربارهی به یاد آوردنِ اهمیتِ زندگی عادی گذشتهشان است. اگرچه اتفاقات فیلم اول باعث شد تا خانوادهی پار بعد از مدتها خودشان را ابراز کنند، اما این اتفاقات به جای اینکه این خانواده را به تعادلی بین ویژگیهای فرابشریشان و زندگی عادیشان برساند باعث شد تا از آن سمت پشتبام سقوط کنند. اگر درگیری اصلی آنها در فیلم اول پُر کردن حفرههای درونیشان به عنوان ابرقهرمان بود، فیلم دوم دربارهی پُر کردن حفرههای درونیشان به عنوان اعضای یک خانواده است. حالا که اعضای خانوادهی پار، مخصوصا باب و بچهها طعمِ استفادهی آزادانه از قدرتهایشان، آن هم در مبارزه با تبهکارانِ شرور و روباتهای مرگبار و نوچههای خطرناکشان را چشیدهاند دیگر توانایی بازگشت به زندگی عادیشان را ندارند. بنابراین مراقبت کردن از برادرِ کوچکشان، به اندازهی گذشته هیجانانگیز نیست. چون فکر میکنند این کار در حد و اندازهی استعدادهایشان نیست. بنابراین سکانسِ اکشنِ افتتاحیهی فیلم با عدم علاقهی باب و بچهها در نگهداری از جک جک در حین نبرد، بازتابدهندهی مشکلِ جدید این خانواده است. ولی بحرانِ بیرونی خانوادهی شگفتانگیز این است که حالا که آنها طعم فعالیتهای ابرقهرمانی را چشیدهاند، کماکان اجازهی فعالیت ندارند. پس به نوعی برد برد با هوشمندی در حین حفظ کردنِ پیشرفتهای این خانواده از فیلم قبلی، شرایط آنها را از هم فرو میپاشد و آنها را بلافاصله در مخصمهی طبیعی دیگری قرار میدهد که نکتهی جذابش این است که این مخصمهی جدید از موفقیتِ آنها در فیلم قبلی سرچشمه میگیرد. خبر خوب این است که بلافاصله سروکلهی مردِ ثروتمندی به اسم وینستون دیور (باب اُدنکرک) همراه با خواهرش اِولین (کاترین کینر) پیدا میشود که عاشقِ ابرقهرمانان هستند و نقشهای برای برگرداندنِ نظر مردم و دولت نسبت به آنها دارند. نقشهی آنها کار گذاشتنِ دوریینی در لباسِ ابرقهرمانان است تا مردم بتوانند فعالیتهای ابرقهرمانی آنها را از زاویهی دیگری ببینند. وینستون، اِلستیگرل را به عنوان اولین نمایندهشان انتخاب میکند. در نتیجه در حالی که اِلستیگرل بیرون با موتورسیکلتِ الکتریکی خفنش، جلوی جرم و جنایتها را میگیرد، آقای شگفتانگیز باید کهنهی بچه عوض کند، در تکالیفِ بچهها به آنها کمک کند و خلاصه مادری کند. «شگفتانگیزان ۲» در سکانسهای باب در تلاش برای مراقبت از بچهها در خانه بهطرز قابللمسی ترسناک است. از سروکله زدن او برای کمک به دخترش وایولت که با پسری که در مدرسه به او علاقهمند شده در شرایط قاراشمیشی به سر میبرد تا مجبور شدن برای یاد گرفتنِ روشن جدید ریاضی برای کمک کردن به پسرش دش در تکالیفش و مراقبت از جک جک که قدرتهای افسارگسیختهاش، او را از خواب انداخته و زندگیاش را جهنم کرده است؛ مخصوصا دوتای دومی که دوتا از بزرگترین کابوسهای شخصیام هستند. از همین رو همزمان دربارهی تلاشِ خانوادهی پار برای قانونی کردن آزادی هویتشان در جامعه و اطلاعِ باب از اینکه مادری و خانهداری کردن حکم یکجور فعالیتِ ابرقهرمانانه را دارد هم است؛ در واقع آنقدر ابرقهرمانانه که حتی کسی مثل آقای شگفتانگیز با قدرتِ سوپرمنگونهاش هم در انجام آن به مشکل برمیخورد.
خیلی زود متوجه میشویم تبهکارِ مسئولِ اعمالِ تروریستی اخیر، شخصی است که خودش را «اسکریناسلیور» مینامد و توانایی هیپنوتیزم کردن و به دست گرفتنِ کنترلِ هرکسی را که به صفحهی کامپیوتر، تلویزیون یا هر چیز دیگری نگاه میکند دارد؛ «اسکرینسلیور» یک چیزی در مایههای ترکیب ریدلر و مترسک است و انگیزهاش هم با کارهای تروریستیاش این است که ثابت کند تکنولوژی و رابـ*ـطهی افراطیمان با آن دارد، ما را به یک مشت زامبی تبدیل کرده است و همانطور که از اسمش مشخص است، او میخواهد نشان بدهد که انسانهای عصر مُدرن به بردههای صفحههای کامپیوترها و اسمارتفونها و تلویزیونهایشان تبدیل شدهاند. با اینکه «شگفتانگیزان ۲» بلافاصله بعد از قسمت اول آغاز میشود، اما برد برد در نوشتن فیلمنامهاش فضای متحولشدهی دنیا در طول این ۱۴ سال را در نظر گرفته است و آن را با توجه به دنیای جدید آپدیت کرده است. بنابراین با اینکه ابتدای فیلم دوم به انتهای فیلم اول چسبیده است، ولی گویی هر دو در دو دنیای متفاوت جریان دارند. و متاسفانه این به معنی فیلم تیره و تاریکتری نسبت به قسمت اول است. اگر قسمت اولِ «شگفتانگیزان» حکم نامهی عاشقانهای به کامیکبوکها و فیلمهای دههی شصتی جیمز باند را داشت، «شگفتانگیزان ۲» دربارهی دنیای افتضاحِ واقعی خودمان است. اگر سیندروم با نقشههای شرورانهاش و تکنولوژیهای دیوانهوارش و مخفیگاهش در یک جزیرهی دورافتادهی آتشفشانی، انگار از دلِ فیلمهای جاسوسی دههی شصت بیرون آمده بود، آنتاگونیستِ «شگفتانگیزان ۲» متعلق به عصرِ «مستر روبات» و فصل سوم «فارگو» است. اگرچه «شگفتانگیزان ۲» تمام ارجاعاتِ جذاب به دنیای کامیکها و فیلمهای ابرقهرمانی و جاسوسی دههی شصت را از فیلم اول به ارث برده است، ولی حالا همهی آنها با موضوعاتِ مهمی دربارهی دنیای واقعی مخلوط شدهاند. قسمت اولِ «شگفتانگیزان» با قرار دادن ابرقهرمانان و ابرشرورانِ جیمز باندی در یک دنیای واقعی به سبک «واچمن»، فریم به فریم به عشق ورزیدن و ستایش کردنِ منابعِ الهامش اختصاص داشت، «شگفتانگیزان ۲» اما فضای پارانویایی و هراسآور و هشداردهندهای دارد. درگیریهای اصلی فیلم اول به بحران میانسالی (دلتنگی باب از دوران قهرمانبازیهایش) و دیوانسالاری (رییس باب که از دست او به خاطر کمک کردن به مشتریان شاکی میشود) خلاصه شده بود؛ فیلم اول در حالی به پایان رسید که به نظر میرسید خانوادهی پار از اینکه در کنار هم از قدرتهایشان استفاده کردهاند راضی هستند و مشکلی با زندگی کردن در خفا ندارند.
نقد فیلم Incredibles 2 | شگفتانگیزان ۲
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com