M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ شیء متداولی به اندازۀ آینه مایۀ وحشت، سردرگمی و اضطراب بیمارگونه نشده است. تقریباً تمام فرهنگها به آینه که میرسند، خرافاتی میشوند: در برخی کشورها آینۀ اتاق بیمار را میپوشانند مبادا که روح را از تن رنجورش بیرون بکشد، و پس از آنکه کسی مُرد آینه را در لفافهای میپیچند مبادا که روحش سرگردان شود. یک اسطورۀ چینی میگوید تصاویری که در آینه میبینیم، در حقیقت موجوداتی شیطانیاند که وانمود میکنند بازتاب مایند، اما بیصدا نقشۀ مرگمان را میکشند. بچه که بودم، در فولکلور عامیانه اعتقاد داشتند اگر جلوی آینهای مات بایستید و سرود «مریم خونین»۱ را سهبار بخوانید، ساحرهای ظاهر میشود که از شما امتحان میگیرد و اگر موفق نشوید، میکُشدتان. هرگز جرأت نکردم این کار را بکنم، ولی قصهاش آنقدر مرا میترساند که سالهای سال از تصویرم در آینههای مات میگریختم، مبادا که فکرکردن به کلمات آن سرود هم ساحره را پدیدار کند. نارسیس اولین کسی بود که بهخاطر نگاه به بازتاب خودش جان داد. بعضی از عرفا هم این داستان را به آدم نسبت دادهاند که با خیرهشدن به خودش در حوض آب، جایگاه عرشیاش را از دست داد. همیشه این روایت از هبوط را ترجیح دادهام. بالاخره برای آنچه داستان سِفر پیدایش میخواهد به صورت دراماتیک بیان کند، آینه استعارۀ مناسبی است، به مراتب مناسبتر از سیب: آن لحظهای که آدمیان به خودآگاهی رسیدند و برای اولین بار فهمیدند که از مرگ گریزی ندارند. این تجلی آغازین کماکان در دو معنای واژۀ vanity هویداست که خودپسندی و بیهودگی را در چنبرۀ ریشۀ لغویاش گرفتار میکند. (واژۀ hevel، معادل عبری vanity که محبوب سلیمان بود، را میتوان «نفَس محض» هم ترجمه کرد. این نیز از پیرنگ هولناک آن واژه حکایت میکند.)
انسانشناسان از قدیم حدسشان این بوده که بازتابها، اولین نسخههای مفهوم روح را به ذهن بشر انداختهاند. انسان اولیه، بازتاب خود را در تالاب میدید و باور داشت نسخۀ دیگری از خویشتن اوست که پس از مرگش باقی میماند. ولی اگر این بدل موجب فناناپذیری میشد، اضطراب جدیدی هم به بار میآورد: تمثال آدمی میتوانست خود را از قید او رها کند و جانی از آنِ خودش بیابد، یا به دست دشمن بیفتد. بسیاری از تابوهای اقوام بدوی دربارۀ بازتابها و سایهها و تصویرها از این اعتقاد نشأت میگرفت که با آسیبزدن به تمثال کسی میتوان خودش را آزار داد. جادو و افسونِ این ترسِ دائمی را در خاطرۀ جمعیمان ریختهاند که شاید یک روز بردۀ سایههایمان شویم. یاد آن صحنه از نمایش موزیکال «دختر مدل»۲، ساختۀ سال ۱۹۴۴، میافتم که بازتاب جین کِلی در شیشۀ مغازه جان میگیرد و کِلی را افسون میکند تا از رقص بیحسابوکتابش تقلید کند، انگار که کِلی عروسک است و بازتابش عروسکگردان. همین صحنهچینی را میشود در بیشمار قصۀ دورۀ رمانتیک دید که قهرمان داستان تصویرش را به شیطان میدهد تا عشق یک بانو یا وعدۀ جوانی ابدی را به چنگ آورد. این بدهبستان هیچ وقت پایان خوشی نداشته است. جان یافتن آن بازتاب یعنی بُرونریزی همۀ میلهای سرکوبشدۀ آن قهرمان، یعنی نهاد (اید) جاندار او، که بدنامش میکند و لاجرم او را به خودکشی میکشاند. اوتو رنک، روانکاوی بود که در مطالعاتش پیرامون بدلها، اشاره کرد از همۀ این قصهها یک درس میشود گرفت: بازتاب هرقدر هم خارقالعاده به نظر بیاید، همیشه مُنادی مرگ است.
مشکل دیگر آینهها، شباهتشان به پنجره است. هر دو در اشکال سادهای (دایره و چهارگوش) ساخته میشوند که در یک قاب قرار میگیرند. هر دو با تلقین تصور عمق، از ما میخواهند کاربرد این دو را ترکیب کنیم. تزکاتلیپوکا۳، ایزد اقوام آزتک، آینهای با شیشۀ آتشفشانی داشت که با آن میتوانست «عمق دل آدمیان را ببیند.» احتمالاً یکی از این آینههای آزتک بود که در ایام رنسانس به اروپا رفت و به دست جان دی۴ رسید، آن فیلسوف انگلیسی اهل علوم غریبه که فنِ نگاهکردن به گویهای شیشهای را به شهرت رساند: استفاده از آینهها یا دیگر اشیای بازتابدهنده برای دیدن وقایع آتی و پیشبینی آینده. (جادوگران امروزی هنوز هم برای غیببینی سراغ آینههای سیاه میروند که در فروشگاه اینترنتی اتسی و در غرفههای نمایشگاههای عصر جدید۵ فروخته میشوند.) امروزه که آینهها بهعنوان ابزار نظارتی رایج شدهاند، هنوز میترسیم که کسی از پس آینه تماشاگرمان باشد. با آینههای یکطرفۀ اتاقهای بازجویی (پنجرهای به شکل آینه)، مظنون نمیداند که آیا کسی در حال تماشای اوست یا نه. با آینۀ محدّبی که بالای راهروهای داروخانه خودنمایی میکند، صندوقدار میتواند تکتک حرکاتمان را رصد کند. گویا آینۀ راننده هم که مصداق «چشم پشت سر است»، باور کودک به همهچیزدانی پدر یا مادرش را تقویت میکند.
انسانشناسان از قدیم حدسشان این بوده که بازتابها، اولین نسخههای مفهوم روح را به ذهن بشر انداختهاند. انسان اولیه، بازتاب خود را در تالاب میدید و باور داشت نسخۀ دیگری از خویشتن اوست که پس از مرگش باقی میماند. ولی اگر این بدل موجب فناناپذیری میشد، اضطراب جدیدی هم به بار میآورد: تمثال آدمی میتوانست خود را از قید او رها کند و جانی از آنِ خودش بیابد، یا به دست دشمن بیفتد. بسیاری از تابوهای اقوام بدوی دربارۀ بازتابها و سایهها و تصویرها از این اعتقاد نشأت میگرفت که با آسیبزدن به تمثال کسی میتوان خودش را آزار داد. جادو و افسونِ این ترسِ دائمی را در خاطرۀ جمعیمان ریختهاند که شاید یک روز بردۀ سایههایمان شویم. یاد آن صحنه از نمایش موزیکال «دختر مدل»۲، ساختۀ سال ۱۹۴۴، میافتم که بازتاب جین کِلی در شیشۀ مغازه جان میگیرد و کِلی را افسون میکند تا از رقص بیحسابوکتابش تقلید کند، انگار که کِلی عروسک است و بازتابش عروسکگردان. همین صحنهچینی را میشود در بیشمار قصۀ دورۀ رمانتیک دید که قهرمان داستان تصویرش را به شیطان میدهد تا عشق یک بانو یا وعدۀ جوانی ابدی را به چنگ آورد. این بدهبستان هیچ وقت پایان خوشی نداشته است. جان یافتن آن بازتاب یعنی بُرونریزی همۀ میلهای سرکوبشدۀ آن قهرمان، یعنی نهاد (اید) جاندار او، که بدنامش میکند و لاجرم او را به خودکشی میکشاند. اوتو رنک، روانکاوی بود که در مطالعاتش پیرامون بدلها، اشاره کرد از همۀ این قصهها یک درس میشود گرفت: بازتاب هرقدر هم خارقالعاده به نظر بیاید، همیشه مُنادی مرگ است.
مشکل دیگر آینهها، شباهتشان به پنجره است. هر دو در اشکال سادهای (دایره و چهارگوش) ساخته میشوند که در یک قاب قرار میگیرند. هر دو با تلقین تصور عمق، از ما میخواهند کاربرد این دو را ترکیب کنیم. تزکاتلیپوکا۳، ایزد اقوام آزتک، آینهای با شیشۀ آتشفشانی داشت که با آن میتوانست «عمق دل آدمیان را ببیند.» احتمالاً یکی از این آینههای آزتک بود که در ایام رنسانس به اروپا رفت و به دست جان دی۴ رسید، آن فیلسوف انگلیسی اهل علوم غریبه که فنِ نگاهکردن به گویهای شیشهای را به شهرت رساند: استفاده از آینهها یا دیگر اشیای بازتابدهنده برای دیدن وقایع آتی و پیشبینی آینده. (جادوگران امروزی هنوز هم برای غیببینی سراغ آینههای سیاه میروند که در فروشگاه اینترنتی اتسی و در غرفههای نمایشگاههای عصر جدید۵ فروخته میشوند.) امروزه که آینهها بهعنوان ابزار نظارتی رایج شدهاند، هنوز میترسیم که کسی از پس آینه تماشاگرمان باشد. با آینههای یکطرفۀ اتاقهای بازجویی (پنجرهای به شکل آینه)، مظنون نمیداند که آیا کسی در حال تماشای اوست یا نه. با آینۀ محدّبی که بالای راهروهای داروخانه خودنمایی میکند، صندوقدار میتواند تکتک حرکاتمان را رصد کند. گویا آینۀ راننده هم که مصداق «چشم پشت سر است»، باور کودک به همهچیزدانی پدر یا مادرش را تقویت میکند.
آینه ها
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com