خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ شیء متداولی به اندازۀ آینه مایۀ وحشت، سردرگمی و اضطراب بیمارگونه نشده است. تقریباً تمام فرهنگ‌ها به آینه که می‌رسند، خرافاتی می‌شوند: در برخی کشورها آینۀ اتاق بیمار را می‌پوشانند مبادا که روح را از تن رنجورش بیرون بکشد، و پس از آنکه کسی مُرد آینه را در لفافه‌ای می‌پیچند مبادا که روحش سرگردان شود. یک اسطورۀ چینی می‌گوید تصاویری که در آینه می‌بینیم، در حقیقت موجوداتی شیطانی‌اند که وانمود می‌کنند بازتاب مایند، اما بی‌صدا نقشۀ مرگ‌مان را می‌کشند. بچه که بودم، در فولکلور عامیانه اعتقاد داشتند اگر جلوی آینه‌ای مات بایستید و سرود «مریم خونین»۱ را سه‌بار بخوانید، ساحره‌ای ظاهر می‌شود که از شما امتحان می‌گیرد و اگر موفق نشوید، می‌کُشدتان. هرگز جرأت نکردم این کار را بکنم، ولی قصه‌اش آن‌قدر مرا می‌ترساند که سال‌های سال از تصویرم در آینه‌های مات می‌گریختم، مبادا که فکرکردن به کلمات آن سرود هم ساحره را پدیدار کند. نارسیس اولین کسی بود که به‌خاطر نگاه به بازتاب خودش جان داد. بعضی از عرفا هم این داستان را به آدم نسبت داده‌اند که با خیره‌شدن به خودش در حوض آب، جایگاه عرشی‌اش را از دست داد. همیشه این روایت از هبوط را ترجیح داده‌ام. بالاخره برای آنچه داستان سِفر پیدایش می‌خواهد به صورت دراماتیک بیان کند، آینه استعارۀ مناسبی است، به مراتب مناسب‌تر از سیب: آن لحظه‌ای که آدمیان به خودآگاهی رسیدند و برای اولین بار فهمیدند که از مرگ گریزی ندارند. این تجلی آغازین کماکان در دو معنای واژۀ vanity هویداست که خودپسندی و بیهودگی را در چنبرۀ ریشۀ لغوی‌اش گرفتار می‌کند. (واژۀ hevel، معادل عبری vanity که محبوب سلیمان بود، را می‌توان «نفَس محض» هم ترجمه کرد. این نیز از پی‌رنگ هولناک آن واژه حکایت می‌کند.)

انسان‌شناسان از قدیم حدسشان این بوده که بازتاب‌ها، اولین نسخه‌های مفهوم روح را به ذهن بشر انداخته‌اند. انسان اولیه، بازتاب خود را در تالاب می‌دید و باور داشت نسخۀ دیگری از خویشتن اوست که پس از مرگش باقی می‌ماند. ولی اگر این بدل موجب فناناپذیری می‌شد، اضطراب جدیدی هم به بار می‌آورد: تمثال آدمی می‌توانست خود را از قید او رها کند و جانی از آنِ خودش بیابد، یا به دست دشمن بیفتد. بسیاری از تابوهای اقوام بدوی دربارۀ بازتاب‌ها و سایه‌ها و تصویرها از این اعتقاد نشأت می‌گرفت که با آسیب‌زدن به تمثال کسی می‌توان خودش را آزار داد. جادو و افسونِ این ترسِ دائمی را در خاطرۀ جمعی‌مان ریخته‌اند که شاید یک روز بردۀ سایه‌هایمان شویم. یاد آن صحنه از نمایش موزیکال «دختر مدل»۲، ساختۀ سال ۱۹۴۴، می‌افتم که بازتاب جین کِلی در شیشۀ مغازه جان می‌گیرد و کِلی را افسون می‌کند تا از رقص بی‌حساب‌وکتابش تقلید کند، انگار که کِلی عروسک است و بازتابش عروسک‌گردان. همین صحنه‌چینی را می‌شود در بی‌شمار قصۀ دورۀ رمانتیک دید که قهرمان داستان تصویرش را به شیطان می‌دهد تا عشق یک بانو یا وعدۀ جوانی ابدی را به چنگ آورد. این بده‌بستان هیچ وقت پایان خوشی نداشته است. جان یافتن آن بازتاب یعنی بُرون‌ریزی همۀ میل‌های سرکوب‌شدۀ آن قهرمان، یعنی نهاد (اید) جان‌دار او، که بدنامش می‌کند و لاجرم او را به خودکشی می‌کشاند. اوتو رنک، روانکاوی بود که در مطالعاتش پیرامون بدل‌ها، اشاره کرد از همۀ این قصه‌ها یک درس می‌شود گرفت: بازتاب هرقدر هم خارق‌العاده به نظر بیاید، همیشه مُنادی مرگ است.

مشکل دیگر آینه‌ها، شباهت‌شان به پنجره است. هر دو در اشکال ساده‌ای (دایره و چهارگوش) ساخته می‌شوند که در یک قاب قرار می‌گیرند. هر دو با تلقین تصور عمق، از ما می‌خواهند کاربرد این دو را ترکیب کنیم. تزکاتلیپوکا۳، ایزد اقوام آزتک، آینه‌ای با شیشۀ آتشفشانی داشت که با آن می‌توانست «عمق دل آدمیان را ببیند.» احتمالاً یکی از این آینه‌های آزتک بود که در ایام رنسانس به اروپا رفت و به دست جان دی۴ رسید، آن فیلسوف انگلیسی اهل علوم غریبه که فنِ نگاه‌کردن به گوی‌های شیشه‌ای را به شهرت رساند: استفاده از آینه‌ها یا دیگر اشیای بازتاب‌دهنده برای دیدن وقایع آتی و پیش‌بینی آینده. (جادوگران امروزی هنوز هم برای غیب‌بینی سراغ آینه‌های سیاه می‌روند که در فروشگاه اینترنتی اتسی و در غرفه‌های نمایشگاه‌های عصر جدید۵ فروخته می‌شوند.) امروزه که آینه‌ها به‌عنوان ابزار نظارتی رایج شده‌اند، هنوز می‌ترسیم که کسی از پس آینه تماشاگرمان باشد. با آینه‌های یک‌طرفۀ اتاق‌های بازجویی (پنجره‌ای به شکل آینه)، مظنون نمی‌داند که آیا کسی در حال تماشای اوست یا نه. با آینۀ محدّبی که بالای راهروهای داروخانه خودنمایی می‌کند، صندوق‌دار می‌تواند تک‌تک حرکات‌مان را رصد کند. گویا آینۀ راننده هم که مصداق «چشم پشت سر است»، باور کودک به همه‌چیزدانی پدر یا مادرش را تقویت می‌کند.


آینه ها

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
آنچه در آینه می‌بینیم همواره توهم است. لاکان نشان داد که مبنای همذات‌پنداری ما با بازتاب‌مان، می‌کوینیسانس۶ یا «غلط‌پنداری» است. به آینه که نگاه می‌کنیم، تصویر خوشایندی از تمامیّت می‌بینیم و یک فانتزی ذهنی را بر آن می‌افکنیم: ایدئالِ ایگو. در کسانی که در آینه به خودشان خیره شده‌اند می‌توان همین فانتزی را در عمل دید: بعضی آدم‌ها لـ*ـب‌هایشان را می‌گزند، بعضی گردن‌هایشان را می‌کشند، یا سرشان را کج می‌کنند تا خود را بهتر ببینند. من هم مثل همه دربارۀ ماهیت روح آدمی کنجکاوم، اما آن میل برهنه و عریانی را تاب نمی‌آورم که در این ادا و اطوارها پنهان شده است. دیکنز در رمان نیکلاس نیکلبی۷ تعبیری به‌یادماندنی از این وضع داشت: مستخدمه‌ای که می‌بیند دوشیزه سکوئیرز به آینه زُل زده است، می‌گوید «مثل همۀ ما، نه خودش، بلکه بازتابی خوشایند از خودش را در مغزش می‌دید.»


تا همین اواخر، نمی‌شد این قیافه را در عکس‌ها دید. آینه‌ها تصویر ما را در جهت افقی برعکس می‌کنند، که ما این وهم را می‌پسندیم؛ اما عکس‌ها ما را آن‌جوری نشان می‌دهند که به چشم دیگران می‌آییم. شاید به همین خاطر بود که ظاهری که جلوی دوربین به خود می‌گرفتیم، به آن صورت مهربان و ناخودآگاهی که نشان دنیا می‌دادیم نزدیک‌تر بود. به لطف اختراع گوشی‌های هوشمند و آن فُرم جدیدی (سلفی) که پدید آورد، این هم عوض شده است. چون سلفی به ما اجازه می‌دهد خودمان را در لحظۀ ثبت تصویرمان ببینیم. فیدهای اینستاگرام و فیسبوک را که بالا و پایین می‌کنی انگار با نمایشگاهی از غلط‌پنداری‌های لاکانی مواجه شده‌ای: آن میل خصوصی که مخصوص آینۀ حمام بود، اکنون عمومی‌ترین صورت ما شده است. و در عین حال، این عکس‌ها ابداً آن‌قدر که می‌خواهیم خوشایند نیستند. دوربین جلوی گوشی، شبیه تصویر معکوسی است که در آینه‌ها می‌دیدیم و برایمان آشناست، اما همین که عکس گرفته شد، فناوری دوربین آن را معکوس می‌کند انگار که یک عکس سنتی است. در نتیجه، این عکس‌های ثابت همچنان به نظرمان کمی اُریب می‌آیند: چشم‌هایمان ناصاف‌اند، اجزاء تن‌مان معکوس شده‌اند، یک‌طرف صورتمان برآمده است. محبوبیتِ سلفی‌گرفتن در آینه، حاکی از آن است که در اوج استیصال می‌خواهیم آن تصویر وهم‌آلود، آن منِ آرمانی را که در مغزمان است، حفظ کنیم.

منتقدان فرهنگی هرنسل مرثیه‌ای برای خودشیفتگی عصرشان سروده‌اند، ولی در گذشته هیچ دورانی نبوده که یک شیء واحد (گوشی تلفن همراه) کلِ بار سقوطِ بشریت به وادی نفس‌گرایی۸ را بر دوش بکشد. ریشه‌اش هم شاید این وجه طنزآمیز ماجرا باشد که این دستگاه‌ها در اصل قرار بود ابزار اتصال و ارتباطمان باشند. از بُرون به سوی درون چرخیده‌ایم و این خود نشانۀ آن است که باب برخی خیال‌پردازی‌های ممکن دارد بسته می‌شود: پنجره‌ای که آینه می‌شود. ولی همین خُرده‌فکرها هم نشان فقدان خیال‌پردازی‌اند، نشان تکرار مکرّرات دربارۀ اَپ‌هایی که پوست را صاف می‌کنند و ریخت بدن را تغییر می‌دهند، انگار که با هیجان حرف کریسی تیگن را نقل می‌کنیم که یک‌بار فی‌البداهه گفت اسنپ‌چت «ماشین رؤیایی خودشیفتگان» است. کم پیش می‌آید که چنین گفته‌هایی، پرده از آن انقطاع هستی‌شناختی و بدل‌سازی روانی‌ای بردارند که این دستگاه‌ها را مایۀ بی‌قراری‌مان کرده‌اند. می‌توان خیال کرد که اگر فروید یا یونگ این اخطار جابجایی صورت را می‌دیدند، همان فیلتری که به شما امکان می‌دهد ایگوی خود را به معنای دقیق کلمه روی کس دیگری بیافکنید، چه ماجرای پرشوری به وجود می‌آمد. عده‌ای اشاره کرده‌اند که «بینایی رایانه» زیربنای این اَپ‌هاست، و این حرف آن‌ها سندی بر یکی از ترس‌های باستانی ماست: این ترس که موجودی ذی‌شعور از آن سوی آینه ناظر ماست، مثل خدمتکاری که در داستان سفیدبرفی در آینۀ جادوییِ ملکۀ بدجنس گرفتار شده است. مگر می‌شود از این حقیقت چشم پوشید که نمایش‌گر این دستگاه‌ها، وقتی که بیکار بماند، به روی قسمت آتشفشانی یک آینۀ سیاه چشمک می‌زند؟ یک‌بار گذرم به گروهی از طرفداران علوم غریبه در وب‌سایت ردیت افتاد که کاربرانش مشتاقانه بحث می‌کردند آیا می‌توان از آیفون و تبلت به‌عنوان آینۀ غیب‌بینی استفاده کرد؟ نظر اِجماعی‌شان این بود که بله، ولی باید حواست را جمع کنی چون ساده پرت می‌شود. سپس یکی از اعضا کشفی را در میان گذاشت که هوش از سرم بُرد: گفت این فناوری‌ها همین الآن هم ماشین غیب‌بینی‌اند، چون رویۀ رمزآلودی از معرفت را بر ما می‌گشایند و می‌گذارند سایر افراد و مکان‌ها را از راه دور ببینیم.


آینه ها

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدالبته می‌خواهیم از چنگ سرانجامِ نهایی‌مان بگریزیم، که می‌دانیم «مرگ» عروسکی دارد که صورت یک‌یک ما بر آن نقش می‌بندد. امروزه نسخۀ مدرنی از اسطورۀ نارسیس را داریم: «مرگ با سلفی»، آن‌هایی که در میانۀ ژست گرفتن کنار کوسه‌ها یا بر لبۀ صخره‌ها جان داده‌اند. این نکته از حقیقتی حکایت می‌کند که نصفه و نیمه در خاطرمان مانده است و می‌رود که در ضمیر ناخودآگاه جمعی‌مان رسوب کند. شاید یک مورد گویاتر، سلفی گرفتن در مراسم تدفین باشد. چند سال پیش خبر اینکه جماعتی در مراسم تدفین از خودشان پُرتره می‌گرفتند و در صفحات‌شان پُست می‌کردند به خشم عمومی دامن زد؛ این نیز شاهدی است که چنین افسانه‌هایی را فراموش کرده‌ایم. دیگر این پدیده باعث تعجب آن‌هایی نمی‌شود که روانکاوی را خوب بلد باشند، چون از قدیم می‌دانیم منشأ خودشیفتگی، «والایش نخستین» است، یعنی ناتوانی ما در پذیرفتن اینکه فناپذیریم.

کسانی هستند که به کاربری که زیاد پُست می‌گذارد، وعدۀ زندگی ابدی بدهند. به قول آن‌ها، بازتاب‌های ما یک‌جور دی‌ان‌ای دیجیتال هستند که در آیندۀ دور استفاده خواهند شد تا ما را زنده کنند. ولی من هرگز نتوانسته‌ام این منظر را قبول کنم. به احتمال بیشتر، از ارواح ما فقط همین تصاویر می‌مانند و بس. گاهی خیال می‌کنم که آرشیو عظیم اینترنت، همان زندگی واپسینی است که سلیمان در کتاب جامعه از عهد عتیق ترسیم می‌کند: دنیای تاریک مُردگان، با سایه‌هایمان در همان ژست‌های ماندگاری که در زمان حیات‌مان گرفته بودیم، با لـ*ـب‌های به‌هم‌فشرده و گونه‌های کشیده به داخل، همراه طنین پسندها و همخوان‌هایمان، بذله‌گویی‌هایمان و مزه‌ریختن‌های بی‌مزه‌مان؛ و خلاصه، همۀ دم و بازدم‌های تلف‌شده‌مان.
عجب معجزه ای است آیینه.
خودش جسم است اما اجسام دیگر را هم نشان می دهد. آیینه خودش جسم است، بعد و وزن دارد اما اجسام دیگر را نشان می دهد.
آیینه به خاطر جسمانیت خود اجسام دیگر را نشان نمی دهد به خاطر شفافیت, اجسام دیگر را نشان می دهد، اگر آیینه شفاف نبود اجسام دیگر را نشان نمی داد. خصلت شفافیت آیینه است که نشان دهنده است. هر چیزی که شفاف و صاف باشد، نشان دهنده است. آیینه جسمی است که شفاف است. اندیشه عین شفافیت است. نفس عین ادراک، عین شفافیت و عین نشان دهندگی است.
خداوند در آینه "انسان کامل"خود را دید.
منبع: آپارات


آینه ها

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا