خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
818
امتیاز
263
سن
25
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام اثر: دو نفر می‌تونن یه راز رو حفظ کنن | Two Can Keep a Secret
نویسنده: کارن مک‌مانوس | Karen McManus
مترجم: زهرا.م
ژانر: تخیلی
سطح: نوجوان
Young Adult
خلاصه:
وقتی که الریِ[1] علاقه‌مند به جرم و جنایت و برادر دوقلوش پیش مادربزرگشون در جامعه‌ای در ورمونت[2] که به قتل معروفه می‌مونن، دوست جدیدی گم می‌شه و الری ممکنه نفر بعدی باشه!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] Ellery
[2] Vermont

این اثر تنها توسط مترجم فعلی قابل احیا می‌باشد.


⨂ رمان دو نفر می‌تونن یه راز رو حفظ کنن | زهرا.م کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: *SHAKIBAgh*، |Nikǟn|، Amerətāt و 6 نفر دیگر

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
818
امتیاز
263
سن
25
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
فصل اول

الری
جمعه، ۳۰ آگوست


اگه من به شگون اعتقاد داشتم، این اتفاق بدی بود.
فقط یه چمدون روی تسمه نقاله‌ی چمدونا باقی مونده. صورتی روشنه، با برچسب‌های هلو کیتی[1] پوشونده شده و قطعاً مال من نیست.
برادرم، اِزرا[2] درحالی‌که به دسته‌ی چمدون بزرگش تکیه داده، نگاهش می‌کنه که برای چهارمین بار از جلومون رد می‌شه. جمعیت اطراف تسمه تقریباً رفتن؛ به‌جز زن و شوهری که دارن درمورد اینکه کی قرار بود رزرو ماشین کرایه‌ایشون رو پیگیری کنه، بحث می‌کنن. ازرا پیشنهاد می‌کنه:
- شاید باید بیخیالش شی! به نظر می‌رسه کسی که اون رو برده تو پرواز ما نبوده و شرط می‌بندم که اونا کمد لباس جالبی دارن؛ احتمالاً پر از لباس خال‌خالی و پولک‌دار!
تلفنش زنگ می‌خوره و از جیبش بیرون می‌کشدش.
- نانا[3] بیرونه.
درحالی‌که با نوک کتونیم به قسمت فلزی تسمه نقاله لگد می‌زنم، زمزمه می‌کنم:
- باورم نمی‌شه! همه‌ی زندگیم تو اون چمدون بود.
این یه‌کم اغراقه. تمام زندگی واقعی من تا حدود هشت ساعت پیش تو لاپوئنته[4]، کالیفرنیا[5] بود. به‌غیراز چندتا جعبه که هفته‌ی پیش به ورمونت ارسال شدن، چمدون حاوی چیزهاییه که باقی موندن.
- فکر کنم باید گزارش بدیم.
ازرا قسمت تحویل چمدون رو رصد می‌کنه و دستی روی موهای تازه کوتاه‌شده‌ش می‌کشه. اون قبلاً مثل من موهای فر تیره و ضخیمی داشت که جلوی چشم‌هاش می‌ریخت و من هنوز نمی‌تونم به اینکه از تابستون کوتاهشون کرده عادت کنم.
چمدونش رو کج می‌کنه و به‌سمت میز اطلاعات می‌چرخه.
- اینجا، احتمالاً!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] Hello Kitty
[2] Ezra
[3] Nana
[4] La Puente
[5] California


⨂ رمان دو نفر می‌تونن یه راز رو حفظ کنن | زهرا.م کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: *SHAKIBAgh*، |Nikǟn|، Amerətāt و 4 نفر دیگر

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
818
امتیاز
263
سن
25
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد لاغر پشت میز به نظر می‌رسه هنوز می‌تونه دبیرستانی باشه، با جوش‌های قرمزی که روی گونه‌ها و خط فکش دیده می‌شه. یه اتیکت اسم طلایی به صورت کج به جلیقه آبیش سنجاق شده که روش نوشته «اندی». لـب‌های نازک اندی[1] وقتی درمورد چمدونم بهش می‌گم، کج می‌شه و اون به‌سمت کیف هلو کیتی گردن می‌کشه که هنوز روی تسمه می‌چرخه.
- پرواز 5624 از لس آنجلس[2]؟ با یه توقف در شارلوت[3]؟
سر تکون می‌دم.
- مطمئنی که مال تو نیست؟
- بله.
- چه بدشانسی‌ای! به‌هرحال پیدا می‌شه. شما فقط باید این رو پر کنید.
کشو رو باز می‌کنه و فرمی بیرون میاره و جلوم می‌ذاره. زمزمه می‌کنه:
- اینجا یه خودکار هست.
- خودم یکی دارم.
زیپ جلوی کوله‌پشتیم رو باز می‌کنم و همچنان که دنبال خودکار می‌گردم، کتابی رو بیرون میارم و روی پیشخوان می‌ذارم. ازرا با دیدن جلد گالینگور داغونش ابروهاش رو بالا می‌ده و می‌پرسه:
- واقعاً الری؟! تو «در کمال خونسردی»[4] رو آوردی تو هواپیما؟ چرا اون رو با بقیه کتابات نفرستادی؟
دفاع می‌کنم:
- چون باارزشه.
ازرا چشم‌هاش رو گرد می‌کنه.
- می‌دونی که این امضای واقعی ترومن کاپوتی[5] نیست. سِیدی[6] سرت کلاه گذاشته.
زمزمه می‌کنم:
- حالا هر چی! مهم نیته!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] Andy
[2] Los Angeles
[3] Charlotte
[4] In Cold Blood
رمانی غیرداستانی نوشته ترومن کاپوتی
برگرفته از خبر واقعی قتل چهار نفر از اعضای خانواده هربرت در هلکمب، کانزاس در سال ۱۹۵۹ که براساس روایت شاهدین و دو قاتل این ماجرا نگارش شده.
[5] Truman Capote
نویسنده کتاب در کمال خونسردی
[6] Sadie


⨂ رمان دو نفر می‌تونن یه راز رو حفظ کنن | زهرا.م کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: *SHAKIBAgh*، M O B I N A، |Nikǟn| و 4 نفر دیگر

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
818
امتیاز
263
سن
25
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادرمون بعد از اینکه چهار سال پیش نقشی به‌عنوان مُرده شماره ۲ تو «قانون و نظم»[1] گرفت، اولین نسخه امضاشده رو از ای.بِی[2] برای من خرید.
اون یه جلدِ آلبوم تپانچه‌ها[3] با امضای سید ویشِس[4] به ازرا داد که احتمالاً به همون اندازه جعلی بود. درعوض باید یه ماشین با ترمزهای قابل اعتماد می‌گرفتیم؛ اما سیدی هیچ وقت تو برنامه‌ریزی بلندمدت عالی نبود.
- به‌هرحال، شما می‌دونید که اونا چی می‌گن. وقتی تو سرزمین قتل…
بالاخره یه خودکار بیرون میارم و شروع می‌کنم به خط زدن اسمم روی فرم.
اندی می‌پرسه:
- پس شما رفتید به‌سمت اکو ریج؟
روی سی دوم نام خانوادگیم مکث می‌کنم و اون اضافه می‌کنه:
- می‌دونی، دیگه این‌طوری صداش نمی‌کنن. تو زود اومدی. تا یه هفته دیگه باز نمی‌شه.
- می‌دونم. منظورم پارک موضوعی نبود. منظورم این بود که...
قبل از گفتن شهر، از اونجا دور می‌شم و در کمال خونسردی رو داخل کیفم میندازم. می‌گم:
- مهم نیست.
و توجهم رو به فرم برمی‌گردونم.
- معمولاً چقدر طول می‌کشه تا وسایلتون رو پس بگیرید؟
- نباید بیشتر از یه روز باشه.
چشم‌های اندی بین من و ازرا می‌چرخه.
- شما بچه‌ها خیلی شبیه همید. دوقلویید؟
من سری تکون و به نوشتن ادامه می‌دم؛ اما اِزرای همیشه مؤدب جواب می‌ده:
- بله.
اندی می‌گه:
- من هم قرار بود دوقلو باشم. با این حال، قل دیگه تو رحم جذب شد.
ازرا خُرخُر متعجبانه کوتاهی بیرون می‌ده و من جلوی خنده‌م رو می‌گیرم.
این برای برادرم همیشه اتفاق می‌افته. مردم عجیب‌ترین چیزها رو باهاش به اشتراک می‌ذارن.
ممکنه ما چهره‌ی تقریباً یکسانی داشته باشیم؛ اما چهره‌ای که همه بهش اعتماد دارن اونه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] Law & Order
سریال تلویزیونی پلیسی آمریکایی، اثر دیک وولف شامل ۴۵۶ قسمت درمورد ماجراهای اداره پلیس و دادستانی شهر نیویورک
[2] eBay
سایت خرید و فروش آنلاین که سال ۱۹۹۵ در کالیفرنیا تأسیس شد.
[3] Pistols
گروه پانک راک انگلیسی، آغازگر جنبش پانک راک در بریتانیا
[4] Sid Vicious
یکی از اعضای گروه تپانچه‌ها


⨂ رمان دو نفر می‌تونن یه راز رو حفظ کنن | زهرا.م کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *SHAKIBAgh*، M O B I N A، |Nikǟn| و 3 نفر دیگر

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
818
امتیاز
263
سن
25
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- همیشه فکر می‌کردم قل داشتن باحاله. می‌تونید وانمود کنید که اون‌یکی هستید و سر به سر بقیه بذارید.
نگاهم رو بالا میارم و اندی دوباره به ما خیره می‌شه.
- خب من حدس می‌زنم شما بچه‌ها نمی‌تونید این کار رو بکنید؛ دوقلوهای همسان نیستید.
ازرا با لبخند همیشگیش می‌گه:
- قطعاً نه.
سریع‌تر می‌نویسم و فرم تکمیل‌شده رو به اندی می‌دم که برگه‌های رویی رو پاره می‌کنه و کاربن زرد رو به من می‌ده.
می‌پرسم:
- پس کسی با شما تماس می‌گیره، درسته؟
اندی می‌گه:
- بله. اگه فردا خبری ازشون نشد، با شماره‌ای که اون پایینه تماس بگیرید. اوقات خوشی در اکو ریج داشته باشید!
درحالی‌که به‌سمت درِ گردون می‌ریم، ازرا با صدای بلندی نفسش رو بیرون می‌ده و من از بالای شونه‌م بهش نگاه می‌کنم.
- شما بهترین دوستا رو پیدا می‌کنید.
اون می‌لرزه.
- حالا دیگه نمی‌تونم دست از فکر کردن بهش بردارم. غرقش شدم. اصلاً چطور این اتفاق می‌افته؟ اون… نه! قصد ندارم حدس بزنم. نمی‌خوام بدونم. بزرگ شدن چه چیز عجیبیه، ها؟ با دونستن اینکه چقدر راحت تو می‌تونستی قل اشتباهی باشی.
از در عبور می‌کنیم و وارد هوای پر از اگزوز می‌شیم؛ هوای خفه‌کننده‌ای که غافلگیرم می‌کنه. حتی تو آخرین روز آگوست، انتظار داشتم ورمونت خیلی سردتر از کالیفرنیا باشه. موهام رو از روی گردنم کنار می‌زنم، در‌حالی‌که ازرا تو گوشیش می‌چرخه و گزارش می‌ده:
- نانا می‌گه داره دور می‌زنه؛ چون نمی‌خواسته زیاد پارک کنه.
ابروهایم رو رو بهش بالا می‌برم.
- نانا هم پیام می‌ده هم رانندگی می‌کنه؟
- ظاهراً!
من مادربزرگم رو از وقتی که ده سال پیش تو کالیفرنیا به دیدنمون اومده بود، ندیدم؛ اما طبق چیزی که یادم میاد، ازش بعید به نظر می‌رسه.


⨂ رمان دو نفر می‌تونن یه راز رو حفظ کنن | زهرا.م کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *SHAKIBAgh*، Erarira، M O B I N A و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا