M O B I N A
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
- عضویت
- 3/4/21
- ارسال ها
- 24,702
- امتیاز واکنش
- 63,861
- امتیاز
- 508
- سن
- 19
- محل سکونت
- BUSHEHR
- زمان حضور
- 273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون هیچ شک و شبههای باید پذیرفت که هایائو میازاکی یا همان کارگردان افسانهای و دوستداشتنی ژاپنی که تجربههای بینقص و عمیقی همچون «پرنسس مونونوکه» (Princess Mononoke) و «همسایهام توتورو» (My Neighbor Totoro) را پدید آورده، یکی از برترین مولفان دنیای انیمه و در کل دنیای تصویرسازیهای سینمایی است. کارگردان هنرمندی که میتوان در میان ساختههایش از پیچیدهترین مفاهیم فلسفی ممکن در رابـ*ـطه با جهان هستی و انسانها تا روایتهایی شیرین و کودکانه را پیدا کرد و در میان تک به تک آنها غرق شد. انیمههایی که نه تنها همهی آنها حکم جلوهای شگرف از داستانپردازیهایی گوناگون را دارند، بلکه هرگز قرار نیست تجربهای به مانند قبلی را تقدیم مخاطب خویش کنند و همواره با رشد و تفاوت زیاد نسبت به کارهای پیشین او، جلوهای تازه از هنر ناب این انسان بزرگ را به نمایش میگذارند. با این حال در میان موارد موجود در کارنامهی هنری میازاکی، انیمهی Spirited Away که در کشور ما بیشتر با نام «شهر اشباح» شناخته میشود، جایگاه و ارزشی دستنیافتنی دارد.
علت این ماجرا هم چیزی نیست جز این که حجم بالایی از مخاطبان، «شهر اشباح» را تنها ساختهی میازاکی میدانند که به واقع در هر لایه و سطحی از داستانگویی که میشناسید، حرفی برای گفتن دارد و میتواند دوستداشتنی و جذاب باشد. البته نه این که باقی انیمههای میازاکی ساختههایی باشند که نتوانیم آنها را با چنین ویژگیهایی وصف کنیم، اما موضوع این است که اگر در «پرنسس مونونوکه» شاهد محصولی هستیم که به سبب روایت جدی و سیاهش، کودکان هرگز توانایی برقراری ارتباط کامل با آن را ندارند، اینجا «شهر اشباح» به گونهای روایت کمالگرایانهاش را به رخ همگان میکشد که کافی است یک کودک کم سن و سال را در برابرش بگذارید تا ببینید چگونه بدون توجه به آن همه دنیاسازی عمیق و آن حجم از پیامهای درهمکوبنده، آن را یک «سفر شگفتانگیز همراه با دختربچهای معصوم در دنیایی بامزه و عجیب» خطاب میکند. تازه آن هم نه در حالتی که با چیزی مانند «همسایهام توتورو» طرف باشیم که حکم یک نمایش بی پوشش و ارزشمند از دوران کودکی و رویاهایمان در آن زمان را داشته باشد. چون آن انیمه شاید در آن زمینه بینقص باشد و بدرخشد، اما اگر کسی بخواهد به چیزی فراتر از غرق شدن در رویای آن فکر کند و کمی بیشتر از دنیایش معنا و مفهوم بیرون بکشد، قطعا به سبب جنس داستانگویی این ساختهی دوستداشتنی، با مشکل مواجه میشود.
«شهر اشباح»، داستانسرایی ظاهری دوستداشتنی و فلسفه بافی مطلق با انواع و اقسام نمادپردازیهای فراموشناشدنی را دقیقا به موازات یکدیگر پیش میبرد
این یعنی «شهر اشباح» حقیقتا ساختهای است که در عین این که در «شاهکار بودن» تفاوتی با اغلب ساختههای میازاکی ندارد، هم در فلسفه بافیو رساندن پیام به هر گروه از انسانها که بخواهید موفق است، هم میتواند با روایت مثالزدنیاش تمام لحظات خویش را به مانند یک قصهگویی ساده و جذاب، تقدیم کودکان، نوجوانان و بزرگسالان کند. نتیجهی این ماجرا هم چیزی نیست جز آن که این اثر بزرگ، برای هر مخاطبی که بگویید، داستانی برای روایت کردن و پیامهایی برای رساندن و شخصیتهایی برای دوستداشتن دارد. افزون بر تمامی اینها، همین که «شهر اشباح» پس از خداحافظی میازاکی با دنیای تصویر آن هم دقیقا پس از ساخت «پرنسس مونونوکه»، سبب بازگشت مجدد او به سکان فیلمسازیهای شگفتانگیزش شده، به تنهایی گویای ارزش انکارناپذیر این انیمیشن بزرگ در دگرگون کردن ساختار داستانگوییهای او است. دگرگونی بزرگی که جلوههای سادهاش را میتوان در راحتتر شدن روایتهای میازاکی و ملموستر شدن جز به جز داستانسرایی او در «شهر اشباح» مشاهده کرد. جایی که مخاطب به جای هرگونه رویارویی مستقیم با فضاهایی تماما غیرقابل درک، میتواند نکات عجیب و تاملبرانگیز انیمیشنهای او را دقیقا در کنار تصاویری لایق پذیرش و داستانگو مشاهده کند، نه در روایتی که تماما با فلسفهی موجود در ذهن نویسنده خط روایی ظاهری خود را شکل داده است.
منظورم این است که «شهر اشباح» نه به عنوان یک لایهی سطحی و بیارزش، بلکه به عنوان بخشی بزرگ از هویت خود، دربردارندهی روایتی است که به شدت شیرین، پرکشش، عمیق و جدی است که هر مخاطبی از پس درگیر شدن با آن برمیآید. آن هم بهگونهای که این روایت به هیچ عنوان نمیخواهد خود را با پیامهای فرامتنی اثر درگیر کند یا لزوما نقشی در پیشبرد آنها داشته باشد. بلکه ماجرا دقیقا به همانگونهای که انتظارش را دارید در رابـ*ـطه با ورود یک خانواده به یک جای ناشناخته و گم شدن آنها در آن مکان و رویارویی دختر کوچک این خانواده با اتفاقاتی عجیب از جنس دنیای ارواح در این مکان است. اتفاقاتی که شاید بزرگترین کنش «چیهیرو» در برابر آنها، تلاش برای فرار و بازگشت به همان زندگی حوصلهسربر گذشتهاش باشد، اما به مانند روایتهای برتر هالیوودی، این اتفاقات به گونهای میافتد که ثانیه به ثانیهی اثر برای مخاطب جذبکننده و لایق دنبال کردن به نظر برسد.
اما خب همانگونه که مشخص است این پایان کار نیست. چون شاید Spirited Away ساختهای باشد که به سبب توضیحاتی که پیشتر دادم، حتی برخی مخاطبان درک نکنند که چرا این انیمیشن جذاب و خوشجلوه، تا این اندازه به پیامها و سیلیهای محکمی که با آنها به صورت مخاطب جدیترش میزند معروف است، اما کافی است کمی با دقت بیشتر نگاهش کنید تا بفهمید چه دنیای شگفتانگیزی پشت آن رنگ و لعابها نهفته است. دنیایی که نه تنها به مراتب تاثیرگذاری بسیار بسیار بیشتری نسبت به لایهی آغازین دارد، بلکه آنقدر ستودنی و دیوانهوار و در حقیقت مرتبط با تمام رخدادهای آن است که ادعا میکنم در هیچ نقطهای از دنیای انیمیشن، چیزی به مانند آن یافت نمیشود. لایهی عمیقی که در آن میازاکی به ستایش پاکیها و زیباییهایی میپردازد که مدتها است ارزش پیشین خود را ندارند و زشتیهایی را به سخره میگیرد که در نگاه او، در ظاهر خواستنی و در حقیقت پست و نادرست و آزاردهنده هستند.
علت این ماجرا هم چیزی نیست جز این که حجم بالایی از مخاطبان، «شهر اشباح» را تنها ساختهی میازاکی میدانند که به واقع در هر لایه و سطحی از داستانگویی که میشناسید، حرفی برای گفتن دارد و میتواند دوستداشتنی و جذاب باشد. البته نه این که باقی انیمههای میازاکی ساختههایی باشند که نتوانیم آنها را با چنین ویژگیهایی وصف کنیم، اما موضوع این است که اگر در «پرنسس مونونوکه» شاهد محصولی هستیم که به سبب روایت جدی و سیاهش، کودکان هرگز توانایی برقراری ارتباط کامل با آن را ندارند، اینجا «شهر اشباح» به گونهای روایت کمالگرایانهاش را به رخ همگان میکشد که کافی است یک کودک کم سن و سال را در برابرش بگذارید تا ببینید چگونه بدون توجه به آن همه دنیاسازی عمیق و آن حجم از پیامهای درهمکوبنده، آن را یک «سفر شگفتانگیز همراه با دختربچهای معصوم در دنیایی بامزه و عجیب» خطاب میکند. تازه آن هم نه در حالتی که با چیزی مانند «همسایهام توتورو» طرف باشیم که حکم یک نمایش بی پوشش و ارزشمند از دوران کودکی و رویاهایمان در آن زمان را داشته باشد. چون آن انیمه شاید در آن زمینه بینقص باشد و بدرخشد، اما اگر کسی بخواهد به چیزی فراتر از غرق شدن در رویای آن فکر کند و کمی بیشتر از دنیایش معنا و مفهوم بیرون بکشد، قطعا به سبب جنس داستانگویی این ساختهی دوستداشتنی، با مشکل مواجه میشود.
«شهر اشباح»، داستانسرایی ظاهری دوستداشتنی و فلسفه بافی مطلق با انواع و اقسام نمادپردازیهای فراموشناشدنی را دقیقا به موازات یکدیگر پیش میبرد
این یعنی «شهر اشباح» حقیقتا ساختهای است که در عین این که در «شاهکار بودن» تفاوتی با اغلب ساختههای میازاکی ندارد، هم در فلسفه بافیو رساندن پیام به هر گروه از انسانها که بخواهید موفق است، هم میتواند با روایت مثالزدنیاش تمام لحظات خویش را به مانند یک قصهگویی ساده و جذاب، تقدیم کودکان، نوجوانان و بزرگسالان کند. نتیجهی این ماجرا هم چیزی نیست جز آن که این اثر بزرگ، برای هر مخاطبی که بگویید، داستانی برای روایت کردن و پیامهایی برای رساندن و شخصیتهایی برای دوستداشتن دارد. افزون بر تمامی اینها، همین که «شهر اشباح» پس از خداحافظی میازاکی با دنیای تصویر آن هم دقیقا پس از ساخت «پرنسس مونونوکه»، سبب بازگشت مجدد او به سکان فیلمسازیهای شگفتانگیزش شده، به تنهایی گویای ارزش انکارناپذیر این انیمیشن بزرگ در دگرگون کردن ساختار داستانگوییهای او است. دگرگونی بزرگی که جلوههای سادهاش را میتوان در راحتتر شدن روایتهای میازاکی و ملموستر شدن جز به جز داستانسرایی او در «شهر اشباح» مشاهده کرد. جایی که مخاطب به جای هرگونه رویارویی مستقیم با فضاهایی تماما غیرقابل درک، میتواند نکات عجیب و تاملبرانگیز انیمیشنهای او را دقیقا در کنار تصاویری لایق پذیرش و داستانگو مشاهده کند، نه در روایتی که تماما با فلسفهی موجود در ذهن نویسنده خط روایی ظاهری خود را شکل داده است.
منظورم این است که «شهر اشباح» نه به عنوان یک لایهی سطحی و بیارزش، بلکه به عنوان بخشی بزرگ از هویت خود، دربردارندهی روایتی است که به شدت شیرین، پرکشش، عمیق و جدی است که هر مخاطبی از پس درگیر شدن با آن برمیآید. آن هم بهگونهای که این روایت به هیچ عنوان نمیخواهد خود را با پیامهای فرامتنی اثر درگیر کند یا لزوما نقشی در پیشبرد آنها داشته باشد. بلکه ماجرا دقیقا به همانگونهای که انتظارش را دارید در رابـ*ـطه با ورود یک خانواده به یک جای ناشناخته و گم شدن آنها در آن مکان و رویارویی دختر کوچک این خانواده با اتفاقاتی عجیب از جنس دنیای ارواح در این مکان است. اتفاقاتی که شاید بزرگترین کنش «چیهیرو» در برابر آنها، تلاش برای فرار و بازگشت به همان زندگی حوصلهسربر گذشتهاش باشد، اما به مانند روایتهای برتر هالیوودی، این اتفاقات به گونهای میافتد که ثانیه به ثانیهی اثر برای مخاطب جذبکننده و لایق دنبال کردن به نظر برسد.
اما خب همانگونه که مشخص است این پایان کار نیست. چون شاید Spirited Away ساختهای باشد که به سبب توضیحاتی که پیشتر دادم، حتی برخی مخاطبان درک نکنند که چرا این انیمیشن جذاب و خوشجلوه، تا این اندازه به پیامها و سیلیهای محکمی که با آنها به صورت مخاطب جدیترش میزند معروف است، اما کافی است کمی با دقت بیشتر نگاهش کنید تا بفهمید چه دنیای شگفتانگیزی پشت آن رنگ و لعابها نهفته است. دنیایی که نه تنها به مراتب تاثیرگذاری بسیار بسیار بیشتری نسبت به لایهی آغازین دارد، بلکه آنقدر ستودنی و دیوانهوار و در حقیقت مرتبط با تمام رخدادهای آن است که ادعا میکنم در هیچ نقطهای از دنیای انیمیشن، چیزی به مانند آن یافت نمیشود. لایهی عمیقی که در آن میازاکی به ستایش پاکیها و زیباییهایی میپردازد که مدتها است ارزش پیشین خود را ندارند و زشتیهایی را به سخره میگیرد که در نگاه او، در ظاهر خواستنی و در حقیقت پست و نادرست و آزاردهنده هستند.
انیمیشن Spirited Away - شهر اشباح
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com