خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Matiᴎɐ✼

مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سلامت
مدیر آزمایشی
هنرمند انجمن
  
عضویت
17/11/20
ارسال ها
1,803
امتیاز واکنش
12,205
امتیاز
323
سن
19
محل سکونت
MASHHAD
زمان حضور
90 روز 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا
نام رمان: رویای بی‌نهایت
نام نویسنده: ~متینا کوثری~
ناظر: Ryhwn
منتقدان: زینب باقری و goli.e
خلاصه: من دختری بودم که تا قبل از ورود نحس او، همه چیز خوب بود؛ اما او مرا در هم شکست و رویای ضریف دخترانه‌ام را در درهم پاشید.
من به گنـ*ـاه بی‌گناهی مرتکب شده ام؛ اما من، چشمانم را می‌بندم و بی صدا به نجوای قلبم گوش می‌دهم.




نقد و بررسی رمان رویای بی نهایت | ~متینا کوثری~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، MĀŘÝM، M O B I N A و 5 نفر دیگر

زینب باقری

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/3/21
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
1,964
امتیاز
203
سن
20
محل سکونت
ایران
زمان حضور
21 روز 12 ساعت 29 دقیقه
به نام خالق یکتا
نقد رمان رویای بی‌نهایت
داستان یک چیز یکپارچه است. برای رسیدن به این یکپارچگی باید تار و پودهای داستان درست و بجا باشند.
"کوروش اسدی"
قبل از شروع رمان، باید تصمیم بگیرید که می‌خواهید چه بنویسید. آیا شخصیت رمان من، شخصیتی غمگین است؟ آیا خوشحال و پر شر و شور است؟ آیا گذشته‌ای دردناک داشته؟ پس باید مطابق آن رفتار کند.
شخصیت رمان رویای بی‌نهایت از آن دسته دخترهایی است که افسرده و بی‌حوصله است و این به گذشته‌ای برمی‌گردد که ما فعلا چیز زیادی از آن نمی‌دانیم.
اما چرا ناگهان ورق برمی‌گردد و او برای مدتی به شخصیتی معمولی و نسبتاً بی‌دغدغه تبدیل میشود؟
البته که او به دوستش پشت تلفن گفت تصمیم گرفتم بی‌خیال باشم؛ اما چرا هنگامی که داشت آن تصمیم را می‌گرفت، ما بی‌خبر بودیم؟ مگر غیر از این است که خواننده باید قدم‌به‌قدم همراه شخصیت باشد و از احساسات و افکارش باخبر باشد؟ مخصوصاً که زاویه دید اول شخص است و باید کاملا احساس همذات‌پنداری داشته باشیم.
بهتر است کمی بیشتر، افکاری را که در سر پرنیا می‌چرخد با ما در میان بگذارید. اینگونه ما بهتر می‌توانیم او را درک کنیم.
به‌علاوه شخصیت بايد ثبات داشته باشد. پرنیایی که اوایل رمان بی‌حوصله و سرد بود، یکهو عوض می‌شود و افسردگی را کنار می‌گذارد! شخصیت بايد براي هر رفتاری دلیلی داشته باشد؛ حتی برای بیخیال شدن ناگهانی‌اش.
البته خوشبختانه شما بعدا این را ذکر کردید که او هرچقدر هم غمگین باشد، می‌تواند زود خودش را جمع و جور کند و آرام باشد؛ اما در ابتدای رمان او اینگونه به نظر نمی‌رسید. زیرا هر گوشه‌ای را گیر می‌آورد، زانوی غم بـ*ـغل می‌گرفت و گریه می‌کرد. برای همین توصیه می‌کنم شخصیت خود را خوب بشناسید و تمامی ویژگی‌هایش را با هم هماهنگ کنید.
در رمان توصیفات بسیار مهم است؛ یعنی نباید به گفتن اسم یک چیز بسنده کنیم؛ بلکه باید آن را با توصیفاتمان به خواننده نشان دهیم.
دختر داستان در روستا زندگی می‌کند؛ اما تا شما این را نمی‌گفتید، خواننده هرگز متوجه چنین موضوعی نمی‌شد.
شما باید روستانشینی او را با توصیفات نشان می‌دادید. زندگی روستایی کجا و آرایش و موسیقی و دوربین عکاسی و خانه‌ی دوبلکس و سرویس‌بهداشتی داخل اتاق شخص‌ کجا! زندگی پرنیانی که در روستا زندگی میکند، هیچ فرقی با زندگی یک شهرنشین ندارد. زیرا زندگی روستایی با یک سری چیزها شناخته می‌شود که متاسفانه شما آنها را ذکر نکردید.
ساده‌تر بگویم، زندگی این خانواده بیشتر شبیه زندگی شهری است. تنها فرقی که زندگی آنها با زندگی در شهر دارد، مختلط بودن مدرسه‌ است. باید حال و هوای روستا را به خواننده منتقل کنید و کمی بیشتر درباره زندگی در روستا تحقیق کنید.
در رمان تراژدی فقط غمگین بودن شخصیت و اشک ریختنش کافی نیست؛ بلکه باید خود داستان هم آنقدر غم‌انگیز و باورپذیر باشد که اشک خواننده را دربیاورد یا حداقل احساس غم را به او منتقل کند. بنابراین نیاز است در آینده داستانی مهم و غم‌انگیز پیش بیاید تا مطابق با ژانر رمان، یک تراژدی خوب را به ارمغان بیاورد. زیرا تا اینجای کار، بیشتر درمورد روزمرگی‌های شخصیت خواندیم و کمی غم و اشک ریختن که دلیلش نامعلوم است. بهتر است در صحنه‌های مهم و غم‌انگیز روی انتقال احساسات بیشتر کار کنید و به‌سادگی از کنار آنها عبور نکنید. البته به همان اندازه که کم‌کاری تاثیر منفی در چنین صحنه‌هایی دارد، اغراق در رفتار و احساسات هم می‌تواند خواننده را زده کند؛ بنابراین در احساسات شخصیت‌ها مبالغه نکنید. برای مثال: یک معلم آن‌قدر از اینکه شاگردش حواسش به درس نیست، عصبانی نمی‌شود که دستانش را مشت کند و چشمانش از عصبانیت قرمز شود. می‌توانستید تنها به چشم‌غره‌ای اکتفا کنید.
داستان و طرح اصلی هنوز مشخص نیست و ما نمی‌دانیم که آن موضوعی که پرنیا را آزار می‌دهد چیست؛ یعنی ایده‌ی اصلی را نمی‌دانیم و به نظر می‌آید نویسنده عجله‌ای برای آشکار کردن رازها ندارد و ذره‌ذره با دادن اطلاعات، خواننده را کنجکاو می‌کند و تا اینجای کار، به‌خوبی توانسته خواننده را با خودش همراه کند.
لازم به ذکر است که من در طول رمان پیشرفت تدریجی قلم نویسنده را می‌بینم که نشان می‌دهد ایشان به‌طرز راضی‌کننده‌ای در حال پیشرفت و بهتر شدن هستند و می‌شود به قلمشان بسیار امیدوار بود.
سپاس از انتقادپذیری شما
زینب باقری

تیم نقد انجمن رمان ۹۸


نقد و بررسی رمان رویای بی نهایت | ~متینا کوثری~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • جذاب
Reactions: لاله ی واژگون، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 3 نفر دیگر

goli.e

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/8/20
ارسال ها
494
امتیاز واکنش
3,631
امتیاز
228
زمان حضور
48 روز 13 ساعت 42 دقیقه
به نام ایزد تبارک
نقد و بررسی رمان رویای بی نهایت
اثر
Matiᴎɐ✼
(من انسان قوی هستم اما...
(گه گاهی دلم میخواهد کسی دستم را بگیرد و بگوید همه چیز درست خواهد شد...)

(ساختار رمان ارتباط بین دو نظم است. نظم عددی صفحه‌ها و نظم زمانی وقایع. رمان به شکل کتاب است و از صفحه‌هایی تشکیل شده‌است که به ترتیب خوانده می‌شوند. ضمناً رمان روایتی است که از حوادثی که در طول زمان روی می‌دهند. ساده‌ترین ساختار برای رمان، ساختاری است که در آن، هر دو نوع نظم برهم منطبق شوند. یعنی اولین حادثه در کتاب، همان واقعهٔ مهمی است که پیش از همه روایت می‌شود. پیش از این هیچ حادثه‌ای آن‌قدر اهمیت ندارد که در بخش‌های بعدی کتاب بر آن تأکید شود. با پیشتر رفتن و ورق زدن کتاب، حوادث به ترتیب زمانی به دنبال هم می‌آیند و وقتی به صفحهٔ پایانی رسیدیم، آخرین رویداد مهم پایان می‌پذیرد. البته چنین ساختار ساده‌ای بسیار کم دیده می‌شود. اغلب اولین فصل کتاب شامل میانه یا پایان حادثه‌ای است و آخرین فصل میانه‌ای است که پایانش به تخیل خواننده واگذار شده‌است. گاهی ساختار بسیار پیچیده‌است. به‌طوری‌که وقایع رمان به‌طور مکرر از گذشته به آینده در حال نوسان است.)
در ابتدا باید گفت موضوع رمان رمان به نسبت به بسیاری از رمان ها خوب است.
مقدمه و اسم رمان نیز بسیار زیبا و ایده ای جدید است.
متون منظم، تایپ و نگارش درست، استفاده از بافت مناسب"جملات عامیانه" ازجمله نقات قوت کار است. اما مانند تمامی آثار نقاط ضعف و کاستی هایی نیز دارد.
برای مثال روند سیر داستان. در رمان رویای بی نهایت وقایع خیلی خیلی کم توضیح داده شده اند و در اکثر اوقات دارای توصیف کمی هستند و از طرفی سیر داستان کند اما مدام از شاخه ای به شاخه ی دیگر میپریم. یکبار مدرسه، یکبار اتفاقات خانه، یکبار از یک درد و غم بی نهایت سخنی گفته میشود و یک بار دختر همراه دوستانش قهقه میزند انگار که اتفاقی نیوفتاده.
باتوجه به ژانر شما که عاشقانه تراژدی است، میتوان گفت که محتوا اصلا مناسب ژانر تراژدی و حتی عاشقانه نیست.
تراژدی ژانری است که از همان ابتدای کار غم و اندوه فراوانی را به خواننده انتقال بدهد. اما در اینجا اینطور نبود.
درواقع موضوعات زیادی یک نواخت بودند و با توجه به این نکته که 25 پست از شروع رمان گذشته است، تقریبا هیچ اتفاق خاصی را مشاهده نمیکنیم جز اول داستان که چیزی باعث تییر دختر شده است.( راهکاری که میتوانید استفاده کنید این است که در مرحله اول کمی راجع به ژانر تراژدی مطالعه کنید و منابع معتبری را بیابید سپس از توضیحات تحقیقتان در اثر استفاده کنید. کمی با احساس تر و عمیق تر بنویسید و مقداری توضیحات را دقیق تر انجام بدهید.
مکان ها را دقیق تر توصیف کنید و کمی و فقط کمی بزرگنمایی در توصیف مناظر و حوادث تاثیر بیشتری روی مخاطب میگذارد. داستان را کمی از یک نواختی خارج و از کمی عقب تر شروع به گفتن حوادث گذشته و در روند داستان شروع به فلش بک زدن کنید. تا حد ممکن به دلیل وجود ژانر تراژدی حس و حال رمان را غمگین و احساسات شخصیت ها را ثابت و گاهی با یک تغیر کوچک نگه دارید.)

در وحله بعدی میتوان به شخصیت پردازی اشاره کرد که باز هم دارای کم بود هایی است. مثلا هیچ توضیحی راجع به شخصیت ها نیست و همینطور بی مقدمه اضافه میشوند.
مثلا امیر رضا، نازنین، فهمیه و... بی مقدمه اضافه میشوند و هیچ پیش زمینه ای برای ورود آنانان دیده نمیشود
.( توصیه من به شما این است که از مقداری ترفند های قدیمی مانند یاد آوری خاطرات با نگاه به یک عکس و چیز هایی از این قبیل را برای معرفی شخصیت ها استفاده و زمینه را برای ورود آنان فراهم کنید.)
پی رنگ داستان ساختار مشخصی است که معرفی و رشد شخصیت هارا با سرعتی مطلوب ارائه میدهد تا خواننده را بیشتر به خواندن تشویق کند و به سوالات خواننده پاسخ دهد.
پی رنگ در داستان شما سرعت واحد و یکسانی ندارد و گاهی یک حادثه طولانی و گاها فقط چند خط در رابـ*ـطه با آن توضیح داده شده است. و همچنین شخصیت پردازی در رابـ*ـطه با شخصیت پردازی با توجه به ژانر عاشقانه_تراژدی باید گفت که مطالب هم منطقی هستند هم تا به اینجای داستان باور پذیر اما نکته ای که وجود دارد باز هم به طرف توصیفات برمیگردیم مثلا: (سرم پایین بود و با غذام بازی می‌کردم.
با احساس سنگینی نگاهی، سرم رو بالا گرفتم که متوجه نگاه خشمگین بابا شدم.
بابا با صدایی که تحکم توش موج می‌زد گفت:-چرا با غذات بازی می‌کنی؟
سرم رو انداختم پایین و با لحن آرومی گفتم:-میل ندارم، دیر وقت نهار خوردم.
-باز هم سعی کن یکم غذا بخوری، هنوز خیلی از شب مونده، حتما ضعف می‌کنی.
چشمی گفتم و به زور چندتا قاشق غذا، توی دهنم گذاشتم.
حالت تهوع بهم دست داد؛ دست از غذا خوردن کشیدم و منتظر شدم تا بقیه غذاشون رو بخورند.
بعد از خوردن شام، به کمک پریا ظرف‌ها رو شستیم.)
در این متن درست است که کاری روتین و روزمره درحال رخ دادن است و شاید نیاز به تفصیر یشتر نباشد اما گاهی کمی توضیح و توصیف بیشتر به انتقال احساسات کمک بسیاری میکند:

(سرم پایین بود و با غذام بازی می‌کردم. مدام قاشقم رو در ظرف خورشت میچرخوندمو همش میزدم و چنگالم رو درون تکه های سالاد فرو میکردم و در می آوردم با احساس سنگینی نگاهی، سرم رو بالا گرفتم که متوجه نگاه خشمگین بابا شدم.پرسشگرانه نگاهش کردم که بابا با صدایی که تحکم توش موج می‌زد گفت:
-چرا با غذات بازی می‌کنی؟
سرم رو انداختم پایین و با لحن آرومی گفتم:
-میل ندارم، دیر وقت نهار خوردم.
-چند بار بهت گفتم درست غذا بخور و سر میز شام با غذا بازی نکن؟
- آخه بابا واقعا میل ندارم. معدم جایی برای غذا نداره
-باز هم سعی کن یکم غذا بخوری، هنوز خیلی از شب مونده، حتما ضعف می‌کنی.
چشمی گفتم و به زور چندتا قاشق غذا، توی دهنم گذاشتم. سعی کردم با لیوان آب غذا رو پایین بفرستم که حالت تهوع بهم دست داد؛ دست از غذا خوردن کشیدم و منتظر شدم تا بقیه غذاشون رو بخورند. همین طور توی خیالات خودم غرق بودم که با صدای چنگالی که از دست مامان توی بشقاب سر خور به خودم اومدم.بعد از خوردن شام، به کمک پریا ظرف‌ها رو شستیم. از هر راهی برای این که فکر نکنم استفاده میکردم اما جواب نمیداد.)
همانطور که دیدید با توصیفات و استفاده از یک سری ترکیبات جدید و حتی بعضا کلیشه های قدیمی میتوان یک متن ساده را به متنی تبدیل کرد که عواطف را برقلب مخاطب حک میکند.
زاویه دید دیدگاه که از نظر دختر و به زبان ساده اول شخص است بسیار با بافت اثر همخوانی داشته و انتخاب درستی بود.
در حالت کلی ایده داستان خوب است اما با همانطور که ذکر شد جدر بخش هایی نیاز به اصلاح است.
اگر به نکات ذکر شده توجه شود آثاری بسیار زیبا را شاهد خواهیم بود.
"گویند به عالم تو چرا بی یاری...
یاران چه کنم یار وفا دار کم است..."

.
.
با تشکر بابت انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان 98
goli.e


نقد و بررسی رمان رویای بی نهایت | ~متینا کوثری~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: لاله ی واژگون، MĀŘÝM، Matiᴎɐ✼ و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا