به نام ایزد تبارک
نقد و بررسی رمان رویای بی نهایت
اثر Matiᴎɐ✼
(من انسان قوی هستم اما...
(گه گاهی دلم میخواهد کسی دستم را بگیرد و بگوید همه چیز درست خواهد شد...)
(ساختار رمان ارتباط بین دو نظم است. نظم عددی صفحهها و نظم زمانی وقایع. رمان به شکل کتاب است و از صفحههایی تشکیل شدهاست که به ترتیب خوانده میشوند. ضمناً رمان روایتی است که از حوادثی که در طول زمان روی میدهند. سادهترین ساختار برای رمان، ساختاری است که در آن، هر دو نوع نظم برهم منطبق شوند. یعنی اولین حادثه در کتاب، همان واقعهٔ مهمی است که پیش از همه روایت میشود. پیش از این هیچ حادثهای آنقدر اهمیت ندارد که در بخشهای بعدی کتاب بر آن تأکید شود. با پیشتر رفتن و ورق زدن کتاب، حوادث به ترتیب زمانی به دنبال هم میآیند و وقتی به صفحهٔ پایانی رسیدیم، آخرین رویداد مهم پایان میپذیرد. البته چنین ساختار سادهای بسیار کم دیده میشود. اغلب اولین فصل کتاب شامل میانه یا پایان حادثهای است و آخرین فصل میانهای است که پایانش به تخیل خواننده واگذار شدهاست. گاهی ساختار بسیار پیچیدهاست. بهطوریکه وقایع رمان بهطور مکرر از گذشته به آینده در حال نوسان است.)
در ابتدا باید گفت موضوع رمان رمان به نسبت به بسیاری از رمان ها خوب است.
مقدمه و اسم رمان نیز بسیار زیبا و ایده ای جدید است.
متون منظم، تایپ و نگارش درست، استفاده از بافت مناسب
"جملات عامیانه" ازجمله نقات قوت کار است. اما مانند تمامی آثار نقاط ضعف و کاستی هایی نیز دارد.
برای مثال روند سیر داستان. در رمان رویای بی نهایت وقایع خیلی خیلی کم توضیح داده شده اند و در اکثر اوقات دارای توصیف کمی هستند و از طرفی سیر داستان کند اما مدام از شاخه ای به شاخه ی دیگر میپریم. یکبار مدرسه، یکبار اتفاقات خانه، یکبار از یک درد و غم بی نهایت سخنی گفته میشود و یک بار دختر همراه دوستانش قهقه میزند انگار که اتفاقی نیوفتاده.
باتوجه به ژانر شما که عاشقانه تراژدی است، میتوان گفت که محتوا اصلا مناسب ژانر تراژدی و حتی عاشقانه نیست.
تراژدی ژانری است که از همان ابتدای کار غم و اندوه فراوانی را به خواننده انتقال بدهد. اما در اینجا اینطور نبود.
درواقع موضوعات زیادی یک نواخت بودند و با توجه به این نکته که 25 پست از شروع رمان گذشته است، تقریبا هیچ اتفاق خاصی را مشاهده نمیکنیم جز اول داستان که چیزی باعث تییر دختر شده است.
( راهکاری که میتوانید استفاده کنید این است که در مرحله اول کمی راجع به ژانر تراژدی مطالعه کنید و منابع معتبری را بیابید سپس از توضیحات تحقیقتان در اثر استفاده کنید. کمی با احساس تر و عمیق تر بنویسید و مقداری توضیحات را دقیق تر انجام بدهید.
مکان ها را دقیق تر توصیف کنید و کمی و فقط کمی بزرگنمایی در توصیف مناظر و حوادث تاثیر بیشتری روی مخاطب میگذارد. داستان را کمی از یک نواختی خارج و از کمی عقب تر شروع به گفتن حوادث گذشته و در روند داستان شروع به فلش بک زدن کنید. تا حد ممکن به دلیل وجود ژانر تراژدی حس و حال رمان را غمگین و احساسات شخصیت ها را ثابت و گاهی با یک تغیر کوچک نگه دارید.)
در وحله بعدی میتوان به شخصیت پردازی اشاره کرد که باز هم دارای کم بود هایی است. مثلا هیچ توضیحی راجع به شخصیت ها نیست و همینطور بی مقدمه اضافه میشوند.
مثلا امیر رضا، نازنین، فهمیه و... بی مقدمه اضافه میشوند و هیچ پیش زمینه ای برای ورود آنانان دیده نمیشود.( توصیه من به شما این است که از مقداری ترفند های قدیمی مانند یاد آوری خاطرات با نگاه به یک عکس و چیز هایی از این قبیل را برای معرفی شخصیت ها استفاده و زمینه را برای ورود آنان فراهم کنید.)
پی رنگ داستان ساختار مشخصی است که معرفی و رشد شخصیت هارا با سرعتی مطلوب ارائه میدهد تا خواننده را بیشتر به خواندن تشویق کند و به سوالات خواننده پاسخ دهد.
پی رنگ در داستان شما سرعت واحد و یکسانی ندارد و گاهی یک حادثه طولانی و گاها فقط چند خط در رابـ*ـطه با آن توضیح داده شده است. و همچنین شخصیت پردازی در رابـ*ـطه با شخصیت پردازی با توجه به ژانر عاشقانه_تراژدی باید گفت که مطالب هم منطقی هستند هم تا به اینجای داستان باور پذیر اما نکته ای که وجود دارد باز هم به طرف توصیفات برمیگردیم مثلا:
(سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم.
با احساس سنگینی نگاهی، سرم رو بالا گرفتم که متوجه نگاه خشمگین بابا شدم.
بابا با صدایی که تحکم توش موج میزد گفت:-چرا با غذات بازی میکنی؟
سرم رو انداختم پایین و با لحن آرومی گفتم:-میل ندارم، دیر وقت نهار خوردم.
-باز هم سعی کن یکم غذا بخوری، هنوز خیلی از شب مونده، حتما ضعف میکنی.
چشمی گفتم و به زور چندتا قاشق غذا، توی دهنم گذاشتم.
حالت تهوع بهم دست داد؛ دست از غذا خوردن کشیدم و منتظر شدم تا بقیه غذاشون رو بخورند.
بعد از خوردن شام، به کمک پریا ظرفها رو شستیم.)
در این متن درست است که کاری روتین و روزمره درحال رخ دادن است و شاید نیاز به تفصیر یشتر نباشد اما گاهی کمی توضیح و توصیف بیشتر به انتقال احساسات کمک بسیاری میکند:
(سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم. مدام قاشقم رو در ظرف خورشت میچرخوندمو همش میزدم و چنگالم رو درون تکه های سالاد فرو میکردم و در می آوردم با احساس سنگینی نگاهی، سرم رو بالا گرفتم که متوجه نگاه خشمگین بابا شدم.پرسشگرانه نگاهش کردم که بابا با صدایی که تحکم توش موج میزد گفت:
-چرا با غذات بازی میکنی؟
سرم رو انداختم پایین و با لحن آرومی گفتم:
-میل ندارم، دیر وقت نهار خوردم.
-چند بار بهت گفتم درست غذا بخور و سر میز شام با غذا بازی نکن؟
- آخه بابا واقعا میل ندارم. معدم جایی برای غذا نداره
-باز هم سعی کن یکم غذا بخوری، هنوز خیلی از شب مونده، حتما ضعف میکنی.
چشمی گفتم و به زور چندتا قاشق غذا، توی دهنم گذاشتم. سعی کردم با لیوان آب غذا رو پایین بفرستم که حالت تهوع بهم دست داد؛ دست از غذا خوردن کشیدم و منتظر شدم تا بقیه غذاشون رو بخورند. همین طور توی خیالات خودم غرق بودم که با صدای چنگالی که از دست مامان توی بشقاب سر خور به خودم اومدم.بعد از خوردن شام، به کمک پریا ظرفها رو شستیم. از هر راهی برای این که فکر نکنم استفاده میکردم اما جواب نمیداد.)
همانطور که دیدید با توصیفات و استفاده از یک سری ترکیبات جدید و حتی بعضا کلیشه های قدیمی میتوان یک متن ساده را به متنی تبدیل کرد که عواطف را برقلب مخاطب حک میکند.
زاویه دید دیدگاه که از نظر دختر و به زبان ساده اول شخص است بسیار با بافت اثر همخوانی داشته و انتخاب درستی بود.
در حالت کلی ایده داستان خوب است اما با همانطور که ذکر شد جدر بخش هایی نیاز به اصلاح است.
اگر به نکات ذکر شده توجه شود آثاری بسیار زیبا را شاهد خواهیم بود.
"گویند به عالم تو چرا بی یاری...
یاران چه کنم یار وفا دار کم است..."
.
.
با تشکر بابت انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان 98
goli.e