خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

زهرا فاضلی (فاضل)

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/7/21
ارسال ها
8
امتیاز واکنش
275
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
9 روز 15 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم رب شهدا
نام اثر: کذب محض
نام نویسنده: زهرا فاضلی کاربر انجمن رمان 98
ژانر: تراژدی
خلاصه:
وقتی با چشم برهم‌زدنی دنیا جلوی چشم آدم آتش می‌گیرد و یا با چشم برهم‌زدنی به اذن خدا حادثه‌ای پایان می‌یابد
چه می‌توان کرد جز اینکه همیشه شکرگزارش بود؟


داستانک کذب محض | زهرا فاضلی (فاضل) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MARIA₊✧، SelmA، ~narges.f~ و 2 نفر دیگر

زهرا فاضلی (فاضل)

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/7/21
ارسال ها
8
امتیاز واکنش
275
امتیاز
118
سن
20
زمان حضور
9 روز 15 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
توی کارگاه مدرسمون داشتیم نجاری می‌کردیم که یهو انگار مواد آتش‌زا داخل کارگاه ترکید و کارگاه آتیش گرفت.
درهای فلزی کارگاه بسته شد.
برای فرار از این مخمصه باید شیشه‌های پنجره رو می‌شکوندیم و از اونجا بیرون می‌رفتیم.
هر کدوم از ما یه تبری چیزی برداشته بودیم و شیشه های پنجره رو می‌شکوندیم و تموم دستامون زخم و زیلی شده بود.
خرده‌های شیشه رفته بود داخل دستامون و دستای هممون خونی بود.
یکی از بچه ها موقع اینکه داشت شیشه ها رو می شکست دستش جراحت برداشت و ازش خون اومد.
اگر خون زیادی ازش می‌رفت ممکن بود از حال بره برای همین رفتم بالای سرش و یه تیکه از لباس توی تنش رو پار کردم و روی زخمش بستم.
خلاصه آتش نشانی و اورژانس اومد و از اون مخمصه نجات پیدا کردیم.
صبح جمعه ای توی خونه خوابیده بودم که تلفن خونه زنگ زد.
مادرم برداشت.
نمیدونم پشت تلفن کی بود و چی گفت که رنگ مادرم عین گچ شد.
تلفن رو که قطع کرد بی مقدمه گفت:
- باید بری آزمایش بدی!
گفتم:
- برای چی؟ چرا؟ مگه چی شده؟
با اشک گفت:
- ذلیل شده اونی که زخمش رو بستی ایدز داشته.
یه لحظه تمام بدنم یخ زد.
قلبم وایستاد.
نفسم بند اومد.
به خودم که اومدم مادرم داشت؛ اصرار می‌کرد که برم آزمایش بدم.
- همین امروز باید بری آزمایش بدی!
گفتم:
- نمیشه مامان بعد دو هفته حالا مشخص میشه که ویروس وارد بدن شده یا نه.
از من انکار و از مادرم اصرار!
گفتم:
- اگه آزمایش بدم و جوابش مثبت شد چی؟
- ان شاء الله نمیشه!
- پس چرا اصرار می‌کنید برم آزمایش بدم؟
- برای اینکه مطمئن بشیم.
- مطمئن بشید از چی؟ از اینکه بدبخت شدم؟ قسم می‌خورم اگه طوری بشه جواب آزمایش مثبت باشه به ولله که اگه مثبت باشه همون لحظه که
جواب آزمایش رو گرفتم خودکشی می‌کنم.
جواب آزمایش رو که گرفتم باورتون نمیشه جواب مثبت بود!
اما یهو که چشمام باز کردم و از خواب پریدم و نفس نفس زنان و چشم های از حدقه بیرون زده با اینکه همه اینا خواب بوده خداروشکر کردم.


داستانک کذب محض | زهرا فاضلی (فاضل) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MARIA₊✧، SelmA، ~narges.f~ و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا