خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون درباره رمان ؟

  • عالی

  • خیلی خوب

  • خوب

  • قابل قبول

  • نیاز به خلاقیت و تلاش بیشتر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا
نام رمان: طالع مرگ
نام نویسنده: Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: عاشقانه، فانتزی
ناظر: Z.A.H.Ř.Ą༻
خلاصه:
همه چیز از یک فرار شروع شد! از یک فرار به ظاهر ساده؛ اما همین فرار ساده پیچ و خم های زندگی ام را آغاز کرد. فراری که داستان سرنوشت زندگی ام را تغییر داد.
و در نهایت زندگی ام را با موجوداتی رقم زد که برای رهایی از مرگ حتمی باز هم راهی جز فرار نداشتم.


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Haniye mokhtari، cute_girl، YeGaNeH و 34 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه:

آخر کی هستم؟!
کسی که همه ازش ترس دارن
کسی که تروسونده میشه
کسی که بد هست
کسی که بد هم میشه
کسی که فوق بشری هست
کسی که هنوز هم یک انسان هست
کسی که خون خوار هست
کسی که خونش خورده میشه
نه من همه اینا هستم
من نیمه خونینم


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Haniye mokhtari، cute_girl، YeGaNeH و 34 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت اول:

ایران یا اسپانیا؟! کدوم؟! از فکر کردن زیاد متنفر بودم و الان هم درگیر یکی از اون موقع ها افتادم که نمیشه از فکر کردن زیاد فرار کرد.
- اه! رزا زنگ بزنم غریق نجات بیاد! چه وضعشه اخه؟!
با صدای عصبی و نسبتاً بلند سارا از ترس لرزی بدنم رو گرفت و تازه بود که به خود اومدم و متوجه فضای اطراف شدم. نیم نگاهی بهش که برخلاف من روی تـ*ـخت آبی صورتی پر عروسکش نشسته بود کردم و ناراحت روی قالی تکونی خوردم.
توی حال و هوا خودم بودم که صداش دوباره من رو از عالمم بیرون کشید:
- هوی؟!
با اخم بهش زل زدم به نظر می‌رسید این دختر هیچ وقت نمیخواد این عادت قاشق بودن رو کنار بزاره! مدت اون اخم زیاد طولانی نبود و محو شد و جای خودش رو به خونسرد حرص در آورد مخصوص خودم داد تا تا تلافی کردن راحت بشه.
- هوم، اره فکر بدی نیست یکی برا تو یکی برا من !
سارا که به نظر منتظر بود که من گیج بزنم و به این زودی خودم رو جمع نکنم، خودش گیج شد و گفت:
- برا من چرا؟!
برای ادامه بحث که به ظاهر من رو از فکرهای درهم برهم خودم دور میکرد، ظاهر حرص در آورم را حفظ کردم.
- اوم،این رو دیگه تو باید بفهمی قلوه!
توی دلم قهقهه ای سر دادم.
حالا دیگه کامل به سمت دختر عمو چشم سبز خودم که الان از عصبانیت چشم هاش به لجنی میزد برگشته بود. با حفظ لبخند روی لـ*ـبم سعی کردم جلو خودم رو گرفته و به اون قرمزی دماغش که مثل همیشه وقتی عصبی و یا حرصی میشه، اونم پیداش میشه نخندم! صدای سارا باز غریق نجات من شد!
- به چی صورت من زل زدی و لبخند تحویلم میدی باید به عرضت برسونم که من صاحب دارم.
با حفظ همون لبخند روی صورتم به طرح لبخند روی لـ*ـب های قلوه ایش و ابرو های که با حالت حق به جانبی تکونشون میداد نگاهی انداختم و در جوابش گفتم:
- اولا بزار جواب سوال اولت رو بدم که میشه برای تو هم غریق نجات نیاز هست تا تو فکر نامزد گرامیت غرق نشی و جواب دومین سوال هم به دماغ قرمز مادمازل قرمزی!
سارا با تعجب دستی به دماغش کشید و پرسید:
- وا! مگه چشه؟!
با لبخند که عمیق تر شده بود و لـ*ـب های قلوه ایم رو قاب گرفته بود دستی به موهای خرماییم کشیدم و همزمان جوابش رو دادم:
- باز من برندم وتو داره حرص میخوری گل و فکر نکن نفهمیدم قسمت دوم حرفم رو پیچوندی!


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Haniye mokhtari، cute_girl، YeGaNeH و 31 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوم:


سارا که کمی آثار حرص تو صورتش کمرنگ شده بود، لبخندی زد و راه خودش رو به عالم فکر‌هاش پیدا کرد. فکر هایی که نگاهش رو به جای من به سمت پنجره که پرده اش همرنگ تـ*ـخت و قالی اتاق بودن کشوند! فهمیدن اینکه در فکر نامزدش بود نابغه نیاز نداشت! برای تلافی کار های چند لحظه پیشش با صدای نسبتاً بلندی گفتم:
- وایی آراد کجایی نامزد جانت غرق شد که!
سارا اول با تعجب به صورت من زل زد. آرامشی قبل ازتوفان! بعد
از درک حرفی که زدم ، جیغی فرا بنفش کشید و کتابی از کتاب های کنکوری که همه اتاق را پر کرده بود بر داشته و تنها مقصد آن کتاب من ببودم این کار ها عادی بود و لی این بار چیزی توی چشم های سارا توجهم رو جلب کرد! چیزی که حتی من با نتوانی توی‌خواندن چشم ها هم متوجهش شدم! چشم های اون برقی از اشک داشت!
به سمت پنجره گوشه اتاق رفتم و بی‌توجه به حیاط پر گل و گیاه و فضای بازش پنجره رو بستم. با بسته شدنش به سمت سارا قدم بر داشتم و در این حال با صدایی اطمینان بخش سوالم رو به زبون آوردم:
- سارا ، مشکلی پیش اومده؟
سارا در جوابم چشم هاش رو روی هم فشار داد تا از افتادن اشک هاش جلوگیری کنه و گفت :
- نه، نه هیچ چیزی نشده ، هیچ چیزی... هیچی...
با چشم های گرد شده و ابرو های بالا رفته روی روتختی صورتیش نشستم و به نگاه کردن بهش ادامه دادم. پس من تنها نفری نبودم که فکرم مشغول چیزی بود که برام خوشایند نیست.
- ساری ، میخوای من رو بپیچونی. خوب پس باید به عرضت برسونم که من کادو نیستم پس بگو چته.
طرح لبخندی با تموم شدن حرفم، روی اون لـ*ـب های قلوه ای شکل گرفت ولی همچنان قیافش گرفته بود! من واقعا نگران این دختر بودم!
درسته سعی میکردم تو رفتارم خودم رو بیخیال جلو داده بودم ولی جاش بود از نگرانی پس افتاده بودم. با نگاهی که با اون چشم های براقش به من انداخت، یک چیز رو فهمیدم! اون ها داشتن خدا شفات بده رو داد میزدن! با لحنی که به اون قیافه جمع شدش می‌آمد گفت:
- تو الان با این حرفا میخوای با محبت حرف از زیر زبون من بکشی؟!
الان دیگه لـ*ـب هاش رو غنچه ای کرده بود عجب دلم میخواست اون موجود ملوس رو بـ*ـغل کنم.


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Haniye mokhtari، cute_girl، YeGaNeH و 30 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سوم:


- صبر کن ببینم من این همه احساسات خرج کردم و جوابش اینه!
لـ*ـب های سارا از هم فاصله گرفتن تا جواب‌ این لحن حق به جانبم رو بده که بهش فرصت ندادم چون ادامه جملم رو گرفته بودم.
- نه صبر من هیچی نگو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Haniye mokhtari، cute_girl، YeGaNeH و 31 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حال ویرایش:morningb:


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: YeGaNeH، NAZI_KH، yytrryr و 29 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حال ویرایش:morningb:


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، NAZI_KH، آیدا رستمی و 24 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حال ویرایش:morningb:


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، NAZI_KH، آیدا رستمی و 25 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حال ویرایش:morningb:


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، NAZI_KH، آیدا رستمی و 25 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,189
امتیاز واکنش
38,076
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 8 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حال ویرایش:morningb:


در حال تایپ رمان طالع مرگ | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، NAZI_KH، آیدا رستمی و 23 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا