خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 89
طلوع میشد آخرین فرزند عمه حمیده شون...
حمیده خانم سال ها پیش شوهرش اکبرآقا رو دراثر سکته قلبی از دست داده بود.
دختربزرگش طلعت که به همراه شوهر و دو پسر نوجوونش تو جنوب زندگی می کرد،
تک پسرش طاها که سی ساله و مثل سپهر مهندس بود؛ و ته تغاریش هم طلوع که دانشجوی پرستاری بود.
چندلحظه بعدش هم عمو حسانش اومد.
عمو حسانش هم یه پسر به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Karkiz، Mobina.85، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 6 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 90
لبخندی تصنعی ای به جمع زدم:
_ اتفاقا الماس هم علاقه زیادی بچه ها داره، مگه نه الماس جان؟
مضحک ترین جمله دنیا!
الماس و علاقه به بچه ها؟!
تو دلم ریز ریز می خندیدم. چشم غره نامحسوسی به قیافه توهم و اخمو الماس زدم که یعنی یه تکونی به زبون یه متریت بده خواهشا!
اونم برای همراهی تک خنده مضحک تری کرد!
الوند ضایع هم از خنده ریسه رفت که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Karkiz، رز سیاه، Reyhan.t و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 91
الوند ناباور سر خم کرد:
_ برو بابا امکان نداره. من که باور نمی کنم با همچین تهدید ساده ای الماس تسلیم بشه!
سرم رو تکون دادم:
_ نبایدم باور کنی چون اصلا تهدید اصلی اون نبود!
گنگ نگاهم کرد.
_ یعنی چی؟
_ واقعا که مشنگی الوند! عمیق تر فکر کنی می فهمی که الماس برای این رفت چون می دونست درصورت علنی شدن محرم نبودنمون مطلقا اصرار برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Karkiz، Mobina.85، M O B I N A و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 92
با تعجب جلوتر رفتم و سپهر عصبی پشت تلفن نگاه کردم.
با عصبانیت تلفن رو قطع کرد و از شدت خشم نفس های عمیقی کشید.
با شک بهش خیره شدم:
_ مشکلی پیش اومده؟
سریع برگشت.
نفس عصبی دیگه ای کشید:
_ نگو که دلم خونه!
جلوتر رفتم و بسته بقچه پیچ شده رو روی جا کفشی گذاشتم:
_ چطور مگه؟
_ چی بگم! از دست این کارمندای بی تجربه...
مردک بیشور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Karkiz، Mobina.85، M O B I N A و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 93
پشت بومش مثل همه پشت بوم ها قیرگونی بود، یه تکه ساختمون سیمانی ذوزنقه مکعبی شکل هم درست تو مرکز پشت بوم بود که در خروجی رو درست همون جا بود و با لبه های ساختمون که ارتفاعشون تا جای دنده هام بود.
به لبه کناری تکیه زدم و پایین رو نگاه کردم.
کوچه خلوت بود و با تک و توکی ماشین...
بیشتر خم شدم.
_ با شات باکلاس تر میشه خودکشی کرداا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Karkiz، رز سیاه، Reyhan.t و 4 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 94
_ سابقه تیراندازی با ام-16 رو زیاد داشتم ولی ای آر-15 رو یکبار بیشتر امتحان نکردم خب...
آلوین مرید وسط حرفم:
_ بگیر با همون آی آر-15 بزنش که حداقل دهنش رو ببنده!
با خشمی غیرقابل کنترل نگاهمو بهش دوختم.
پسره ی الدنگ عوضی سه ساعته دارم حرف میزنم حواسش رو از تو پرت کنم بهش حمله کنی خلع سلاحش کنی بعد توی ابله ی...
دوباره عین جلبک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Karkiz، رز سیاه، Reyhan.t و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 95
برای بار دوم که پسر دوباره پرت شد زمین آلوین با پاش آی آر-15 رو که زمین افتاده بود به سمت پسر پرتاب کرد.
باحرص داد زد:
_ فقط کشتن!
این آلوینم روانیه برا خودشاا!
پسره نقابش شکسته بود...
منم داشتم با سرخوشی به این منظره زیبا و دلنواز نگاه می کردم.
کجای این دنیا شما این صحنه رو گیر میارید که دوتا پسر، رو پشت بوم یه ساختمون، وسطای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Karkiz، Reyhan.t، Mobina.85 و 4 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 96
بی توجه بهش خواستم به سمت پایین برم که الوند که انگار ناجی دیده باشه تند تند گفت:
_ الماس، الماس، گوشیش! گوشیش رو باز کن!
پشت چشمی نازک کردم.
دوباره داشت دستور می دادااا
درحال انفجار گوشی رو چنگ زدم. رمزی نداشت،
دستم رو روی صفحه کشیدم
کاملا با خونسردی پیش می رفتم.
اونم بی توجه به این که پسر نقابش کلا شکسته شده بود و حتی ردی از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Karkiz، رز سیاه، Reyhan.t و 5 نفر دیگر

malakeh

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/21
ارسال ها
170
امتیاز واکنش
2,693
امتیاز
213
زمان حضور
8 روز 3 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 97
الوند نفس نفس زنون گوشی رو از دستم چنگ زد:
_هی، تو داری چیکار می کنی؟
نگاه چپ چپی ای بهش انداختم.
_ زنگ می زدم اورژانس. حال این یارو زیادی پش مش میزنه.
صورتش رو جمع کرد.
_ چی میگی تو؟ پش مش دیگه چه عقد ای؟
اصلا حواست هست داری چیکار میکنی؟! می خدای زنگ بزنی اورژانس؟ چی می خوای جوابشون رو بدی وقتی از این بپرسن!
بعد به نعش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان جهنم نوردان | malakeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: homora، Reyhan.t، SelmA و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا