خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
نویسنده: مریم زاری
ژانر: اجتماعی
خلاصه:
روزی روزگاری یادمان آمد بچگیمان را!
همان روزها که با یک شکلات می‌بخشیدیم و بخشیده می‌شدیم!
همان روزها که هیچ دلی را نمی‌شکاندیم!
ای کاش ما انسان‌ها عوض نمی‌شدیم...
همان بچهٔ هفت ساله می‌ماندیم!


دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Meysa، paeez81، FaTeMeH QaSeMi و 11 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
- میگن پنچ میلیارد شده!
- چی؟
- قلب یه انسان!
- پس اگه اینطوریه، چرا مفت و مجانی، با یه" دیگه دوست ندارم" می‌شکنیمش؟
- چون عشق رو فروختیم... چون، ما انسان‌ها عوض شدیم!


دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Meysa، paeez81 و 11 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
(- شب یلدا! وای مامانی کی پاییز میشه؟)
«پاییز و یلدا»
«غمگین و شاد»
«ولی بهترین رفقا»
پاییز یلدا را در دل خود جای داد و یلدا شادی‌اش را به اسم پاییز تمام کرد.
شاید... لزوم دارد که ما انسان‌ها، یلدا و پاییز را آموزگار خود قرار بدهیم!


دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Meysa، paeez81 و 10 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه قصهٔ یخ فروش را شنیدیم و حق دادیم به آن پیرمرد!
خیلی‌ها هم، با مغز کودکانه... نفرین کردند یخ‌های بیچاره را!
اما هیچکدام از ما نگفتیم احساس یخ‌ها چه بوده؟!
بیایید از این جنبه به داستان نگاه کنیم که یخ‌ها از شدت گرما آب نشده‌اند؛ بلکه دلشان برای یخ فروش تکه تکه شده است!
ما انسان‌ها، حتی یک تکه یخ را هم قضاوت می‌کنیم!


دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Meysa، paeez81 و 9 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
« هیچکس رو با ظاهرش قضاوت نکن»
چقدر این جمله را شنیدیم و بی‌توجه از کنارش گذشتیم؟
چند نفر را از زندگی ناامید کردیم؟
چه انسان‌هایی را با ظاهری خراب و باطنی آرام، کردیم خود شیطان؟
چه انسان‌هایی را با ظاهری آرام و باطنی خراب، کردیم پانزدهمین معصوم؟
تفاوت ما انسان‌ها با یک قاضی ناعادل چیست؟!
اصلاً مگر ما قاضی هستیم؟!
بگزارید من پاسخ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Meysa، paeez81 و 8 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
مردی که غرورش شکسته..‌.
راهی خیابان‌ها شده...
خماری امانش را بریده...
به هر سطل زباله‌ای که می‌رسد، دنبال وسایلی می‌گردد که قابل بازیافت باشند...
هرکس که می‌گذرد، فحشی بارش می‌کند...
ولی غروری برایش نمانده که بخواهد جواب تحقیر‌های دیگران را بدهد!
شاید همانروز که زن و بچه‌اش او را رها کردند؛ غرورش از دست رفت...
شاید هم روزی که فامیل او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Meysa، paeez81 و 7 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیده‌ایم زن‌هایی که گوشهٔ خیابان گدایی می‌کنند...
دیده‌ایم بچه‌هایی که یک گوشه آرام و ساکت ایستاده‌اند و با حسرت به لوازم التحریرهای آنور خیابان خیره‌اند...
دیده‌ایم مردهایی با لباس پاره که حاضرند آن لباس را بپوشند؛ ولی زن و بچه‌هایشان شب گرسنه نخوابند...
دیده‌ایم زن‌هایی که از این آرایشگاه به آن یکی می‌روند...
دیده‌ایم بچه‌هایی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Meysa، paeez81، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
امروز از آن روزهاست که خیلی از بچه‌ها خوشحالند. برخی به شوق دیدار دوستان راهی مدرسه شده‌اند. برخی شوق درس خواندن در وجودشان گل کرده است.
اما یادتان باشد... نگفتم همهٔ بچه‌ها!
هنوز بچه‌هایی هستند که حسرت وجودشان را فرا گرفته باشد! حسرت داشتن یک دفتر و مداد و رفتن به مدرسه!
همان‌هایی که تا راه رفتن یاد گرفتند، کار کردن را هم شناختند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: دونه انار، ~ĤaŊaŊeĤ~، Meysa و 7 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ترس تمام وجود نازنینش را در بر گرفته است...
او یک مادر است!
کسی که به ناچار راضی شد، دخترک نازنینش سرکار برود.
ولی می‌ترسد! می‌ترسد کسی به دخترش نگاه بد کند! می‌ترسد از دوستانی که ممکن است فرزندش را گمراه کنند!
چه تلخ است غم مادری که برای بچه‌هایش پدری هم کرده است!
مادری که دیگر نای گذراندن زندگی را هم ندارد!
ما انسان‌ها، مراقب قلب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: دونه انار، ~ĤaŊaŊeĤ~، Meysa و 7 نفر دیگر

Tucangirl7

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/3/21
ارسال ها
45
امتیاز واکنش
669
امتیاز
153
محل سکونت
دیار تنهاترین ها
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
وارد مدرسه می‌شود‌. از شدت ترس نفس نفس می‌زند. ترس تحقیر شدن! ترس به سخره گرفته شدن!
از بس تحقیر شده؛ حتی نمی‌تواند روزی را تصور کند که کسی با ترحم یا بی‌رحمی نگاهش نکند.
به یکی از دخترانی که روی نیمکت نشسته و پز وسایل گرانش را می‌دهد؛ نگاهی می‌اندازد.
سپس به لباس ها و کیف پاره‌ی خود خیره می‌شود... واقعاً می‌تواند پز این لباس‌ها را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته ما انسان‌ها | Tucangirl7 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Rabia، Meysa و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا