خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,830
امتیاز واکنش
43,280
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
293 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام دلنوشته: داژو جان
دلنویس: zahra

مقدمه:

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

بانو فروغ فرخزاد :گل:



نقد و برسی دلنوشته داژو جان | *Z.A.H.R.A* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، زهرا.م، Meysa و 5 نفر دیگر

goli.e

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/8/20
ارسال ها
494
امتیاز واکنش
3,631
امتیاز
228
زمان حضور
48 روز 13 ساعت 42 دقیقه
به بسم الله می خوانم خدا را *** ز مشتی خاک آدم ساخت ما را
نقد و بررسی دلنوشته داژو جان
اثر Z.A.H.Ř.Ą༻


"ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ
ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﯾﻢ !
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ
چه کنم حرف نگفته زیاد داشتم
ولی مثل حرف توی دلم ماندی
ماندی و مانند پیچکی دور قلبم پیچیدی
اما تلخ حرف هایمان مانند پیچک لطیف نبود
به دور قلبم پیچید، سفت شد و سفت
آنقدر پیچید و پیچید که فشرد قلب بیچاره ام را
و از آن جز تکه گوشتی له شده و خالی از خونِ احساسات و عشق
باقی نگزاشت.
خوب شد قهوه ام را نخوردم!
دردم به اندازه کافی تلخ بود!"
دلنوشته داژو جان از معدود دلنوشته هایی است که از بدو شروع بر جان و دل مینشیند و مخاطب را به پنداشتن وا میدارد .​

(درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن )
متن بالا مقدمه شماست. مقدمه هر دلنوشته مانند سایر نوشته ها یک بیگ بنگ محسوب میشود. زیرا استارت کار است و زمانیست که نویسنده فرصت آن را دارد که با یک متن خوب و گیرا مخاطب را جذب و آنها مجاب به خواندن ادامه متون دلنوشته کند.باید به شما تبریک گفت زیرا به درستی از پس انجام این مسئله بر آمدید.آفرین!
در ادامه باید گفت که در دلنوشته بیشتر اوقات یک یا چند متن نسبت به سایر نوشته ها جذاب تر، گیرا تر، و نقطه اوج یک دلنوشته محصوب میشوند. متن زیر از نظر من از سایر نوشته ها بهتر است. زیرا در آن موضوعی ساده اما کم تر دیده شده ای را با قلمی با ژانر تراژدی و درد و غم به تصویر کشیدید:​

(خیابان کودکی بود؛ که روزگاری در تحسر مرحمت رهگذران مَرد شد!
خیابان قصّه کفش های پاره ی جوی بود!
خیابان داستان قضاوت های
چراغ راهنمایی و رانندگی بود!
خیابان سکته ی ناقص
آسمان صورتی بود‌!
خیابان ریزش لبخندهای کودکی بود؛
که پشت ویترین اسباب بازی فروشی مُرد!
خیابان نوجوانی بود که زباله ای شد
در کوچه های تنگ خاطر رهگذران!
هیس!
هیس آهسته بخوانید!
خیابان مُرده است! )
این متن درواقع روایتی غمگین از زندگی انسان را بازگو میکند. انسانی که با تمام سختی ها از زمان کودکی تا حالا سر پا مانده و خود را با همه آنها تطبیق داده است. تمامی رفتار های اطرافیان خود را دیده و خود را به ندیدن میزند. هنگام رنجش و غم سکوت میکند و حرفی نمیزند و در آخر خود از زندگانی خسته و سر بر خاطرات می نهد و دگیر هرگز چشم نمیگشاید.​

(به سان فهم قطره های خون جاری شده از شاهرگ اندوه ؛ و به سان فهم گذر عمر رود تنهایی؛ که از فهم لحظه ها می گذرد؛ و به تاریخ می پیوندد.
و به سان فهم یک انتظار طولانی و چای سرد شده ی کنار پنجره؛ و به سان فهم عشق های مَرد شده در سربازی سرنوشت؛ که آدمی تومار طولانی انتظار است. )
در ادمه باید گفت قلمتان در تشبیهات و فضا سازی بسیارقوی است.قطره خون جاری شده از شاهرگ اندوه بهترین تصویری بود که از غم بیکران انسان میشد به تصویر کشید. بیان گذر عمر به رود، پیوستن به تاریخ، تمامی این ترکیبات جمله ای زیبا، حزن انگیز و تفکر آمیزی را خلق کرده اند.
در حالت کلی دلنوشته زیبایی دارید. فضا سازی، حس آمیزی درست و کامل، ترکیبات وصفی جدید، استفاده از تشبیه، کنایه، استعاره و..... از جمله صفات بارز دلنوشته‌تان بود. داژو جان اسمی زیبا نو و پر معنایی بود که به درستی بر معنای نوشته ها سازگاری داشت. در یک کلام از دل آمده است و بر دل مینشیند.​


"خودمان را با جمله «تا قسمت چه باشد»
گول نزنیم...
قسمت
اراده ی من و توست..."
.
.
تشکر بابت انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان 98
goli.e


نقد و برسی دلنوشته داژو جان | *Z.A.H.R.A* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn، زهرا.م، Meysa و 6 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,830
امتیاز واکنش
43,280
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
293 روز 10 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
به بسم الله می خوانم خدا را *** ز مشتی خاک آدم ساخت ما را
نقد و بررسی دلنوشته داژو جان
اثر Z.A.H.Ř.Ą༻


"ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ
ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﯾﻢ !
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ
چه کنم حرف نگفته زیاد داشتم
ولی مثل حرف توی دلم ماندی
ماندی و مانند پیچکی دور قلبم پیچیدی
اما تلخ حرف هایمان مانند پیچک لطیف نبود
به دور قلبم پیچید، سفت شد و سفت
آنقدر پیچید و پیچید که فشرد قلب بیچاره ام را
و از آن جز تکه گوشتی له شده و خالی از خونِ احساسات و عشق
باقی نگزاشت.
خوب شد قهوه ام را نخوردم!
دردم به اندازه کافی تلخ بود!"
دلنوشته داژو جان از معدود دلنوشته هایی است که از بدو شروع بر جان و دل مینشیند و مخاطب را به پنداشتن وا میدارد .​

(درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن )
متن بالا مقدمه شماست. مقدمه هر دلنوشته مانند سایر نوشته ها یک بیگ بنگ محسوب میشود. زیرا استارت کار است و زمانیست که نویسنده فرصت آن را دارد که با یک متن خوب و گیرا مخاطب را جذب و آنها مجاب به خواندن ادامه متون دلنوشته کند.باید به شما تبریک گفت زیرا به درستی از پس انجام این مسئله بر آمدید.آفرین!
در ادامه باید گفت که در دلنوشته بیشتر اوقات یک یا چند متن نسبت به سایر نوشته ها جذاب تر، گیرا تر، و نقطه اوج یک دلنوشته محصوب میشوند. متن زیر از نظر من از سایر نوشته ها بهتر است. زیرا در آن موضوعی ساده اما کم تر دیده شده ای را با قلمی با ژانر تراژدی و درد و غم به تصویر کشیدید:​

(خیابان کودکی بود؛ که روزگاری در تحسر مرحمت رهگذران مَرد شد!
خیابان قصّه کفش های پاره ی جوی بود!
خیابان داستان قضاوت های
چراغ راهنمایی و رانندگی بود!
خیابان سکته ی ناقص
آسمان صورتی بود‌!
خیابان ریزش لبخندهای کودکی بود؛
که پشت ویترین اسباب بازی فروشی مُرد!
خیابان نوجوانی بود که زباله ای شد
در کوچه های تنگ خاطر رهگذران!
هیس!
هیس آهسته بخوانید!
خیابان مُرده است! )
این متن درواقع روایتی غمگین از زندگی انسان را بازگو میکند. انسانی که با تمام سختی ها از زمان کودکی تا حالا سر پا مانده و خود را با همه آنها تطبیق داده است. تمامی رفتار های اطرافیان خود را دیده و خود را به ندیدن میزند. هنگام رنجش و غم سکوت میکند و حرفی نمیزند و در آخر خود از زندگانی خسته و سر بر خاطرات می نهد و دگیر هرگز چشم نمیگشاید.​

(به سان فهم قطره های خون جاری شده از شاهرگ اندوه ؛ و به سان فهم گذر عمر رود تنهایی؛ که از فهم لحظه ها می گذرد؛ و به تاریخ می پیوندد.
و به سان فهم یک انتظار طولانی و چای سرد شده ی کنار پنجره؛ و به سان فهم عشق های مَرد شده در سربازی سرنوشت؛ که آدمی تومار طولانی انتظار است. )
در ادمه باید گفت قلمتان در تشبیهات و فضا سازی بسیارقوی است.قطره خون جاری شده از شاهرگ اندوه بهترین تصویری بود که از غم بیکران انسان میشد به تصویر کشید. بیان گذر عمر به رود، پیوستن به تاریخ، تمامی این ترکیبات جمله ای زیبا، حزن انگیز و تفکر آمیزی را خلق کرده اند.
در حالت کلی دلنوشته زیبایی دارید. فضا سازی، حس آمیزی درست و کامل، ترکیبات وصفی جدید، استفاده از تشبیه، کنایه، استعاره و..... از جمله صفات بارز دلنوشته‌تان بود. داژو جان اسمی زیبا نو و پر معنایی بود که به درستی بر معنای نوشته ها سازگاری داشت. در یک کلام از دل آمده است و بر دل مینشیند.​


"خودمان را با جمله «تا قسمت چه باشد»
گول نزنیم...
قسمت
اراده ی من و توست..."
.
.
تشکر بابت انتقاد پذیری شما
تیم نقد رمان 98
goli.e
متشکرم عزیزم :batting_eyelashes:
خسته نباشی:batting_eyelashes:


نقد و برسی دلنوشته داژو جان | *Z.A.H.R.A* کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، زهرا.م، Meysa و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا