خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,897
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
ده سال بعد دوست پسرم با زنی ازدواج میکند که من از قبل او را میشناختم. او میگوید خیلی طول کشیده تا دوست پسرم رابـ*ـطه مان را فراموش کند. میگوید یک شب که با هم جروبحث کرده اند و شوهرش کمی از او فاصله گرفته، از شوهرش میپرسد:«داری به چی فکر میکنی؟» و او جواب میدهد:«به گلنن.» آن شب او هیچ توجهی به این حرف نمیکند و شوهرش متوجه میشود که این نوع برخورد، نهایت شکایت او بابت دوست داشتن یک زن دیگر است. آن زن با این اتفاق یاد میگیرد که تعارفی در کار نیست. هر زنی که به مردش توجه نکند، روح خود را از تعهد به مقررات جدا کرده است. در دنیا هیچ زنی توجه را کنار نمیگذارد، هیچ زنی تا این حد خونسرد نیست. او تنها آتش بغض و دل شکستگی خود را پنهان میکند؛ حتا اگر این آتش او را کاملاً بسوزاند و از بین ببرد.
«جنگجوی عشق»


جنگجوی عشق | گلنن دویل ملتن

 

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,897
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
بودن با "کریگ" احساس خوبی به من میدهد. خوبی و جذابیت او، درست همان چیزیست که گم کرده بودم. وقتی از او میپرسم که از چه چیز من خوشش می آید، میگوید:«تو هیجان انگیزی و به چیزی نیاز نداری. تو باعث میشی احساس کنم آدم مهم و ارزشمندی ام. وقتی کنارتم، احساس خوبی دارم.» کریگ برایم خود خود مهربانی‌ست و اندوه را از من دور میکند، اما دلم میخواهد به او بگویم "میدانم حس خوبی بهت میدم؛ اصلاً کار اصلی من همینه و راه‌شو خوب بلدم... اما وقتی نگاهم میکنی، برات چیزی بیشتر از یه آینه‌ام؟! اینجا همون چیزی رو میبینی که دلت میخواد، مگه نه؟ یعنی من جز اینکه به تو احساس خوبی میدم، هیچ قابلیت دیگه ای ندارم؟ پس من چی؟ خود من. میتونی کمکم کنی که این جا، کنار تو، خودمو بشناسم؟"
«جنگجوی عشق»


جنگجوی عشق | گلنن دویل ملتن

 

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,897
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
موسیقی دعوتی‌ست برای حس کردن، و سکوت دعوتی برای فکر کردن.
«جنگجوی عشق»
***
موسیقی مکان امنی است برای تمرین انسان بودن.
«جنگجوی عشق»
***
از درگیری اجتناب میکینم اما تنهاتر میشوم و بیشتر میترسم. داشتن چیزی برای گفتن و نبودن کسی برای شنیدن، خیلی وحشتناک است. اوج بی‌کسی‌ست.
«جنگجوی عشق»


جنگجوی عشق | گلنن دویل ملتن

 

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,897
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
کم کم درک میکنیم که پدر و مادر بودن یعنی یک روز نگاه کنی و ببینی با انسان دیگری سوار ترن هوایی شده ای. توی یک کابین، کنار هم تسمه پیچ شده اید و دیگر هرگز نمیتوانید از آن پیاده شوید. دیگر لحظه ای در زندگی تان نخواهد بود که قلب تان با هم به تپش نیفتد، که ذهن تان با هم نترسد، که به نوبت دل تان آشوب نشود؛ درست وقتی که دیگر تپه های بزرگ دوردست را نمیبینید و هم زمان کناره ی کابین را محکم چسبیده اید. جز کسی که کنارتان تسمه پیچ شده، هیچ کس دیگری هیجان و ترس خاص سواری با شما را نمیفهمد.
وقتی یار ترن هوایی‌ات میترسد، تو باید سریع ترس خودت را پنهان کنی. نمیشود هر دوتان هم زمان بترسید. باید نوبتی باشد.

«جنگجوی عشق»


جنگجوی عشق | گلنن دویل ملتن

 

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,897
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
از درگیری اجتناب میکینم اما تنهاتر میشوم و بیشتر میترسم. داشتن چیزی برای گفتن و نبودن کسی برای شنیدن، خیلی وحشتناک است. اوج بی‌کسی‌ست.
«جنگجوی عشق»
***
آدم هایی که آسیب میبینند، نیازی به دورکننده، محافظ، یا تسکین دهنده ندارند. چیزی که نیاز داریم، شاهدانی صبور و عاشق است. آدم هایی که آرام بشینند و فضا را برایمان حفظ کنند. آدم هایی که بدون کوچک ترین کمکی، فقط برای رنج هایمان دعا کنند.
«جنگجوی عشق»
***
واقعیت این هست هر کجا بروی، خودت هم آن جایی. ما از چاله فرار نکردیم. ما سَم را با خودمان آوردیم. هیچ تبدیلی وجود ندارد؛ فقط ادامه دادن است.
«جنگجوی عشق»


جنگجوی عشق | گلنن دویل ملتن

 

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
338
امتیاز واکنش
8,897
امتیاز
313
سن
17
زمان حضور
92 روز 7 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر شنوندۀ داستان من یک "هُل دهنده" باشد، با اضطراب گوش میکند و بعد با عجله توضیح میدهد:«هرچیزی حکمتی داره» یا «تاریک ترین قسمت روز، قبل از طلوع آفتابه» یا مثلاً «خدا میخواد غافلگیرت کنه.» نشستن داخل خرابه ی زندگی مشترک من خیلی ناخوشایند است، پس او از این شعارهای کلیشه ای به عنوان جارویی استفاده میکند که زندگی هزار تکه شدۀ مرا به یک تودۀ جمع‌وجور تبدیل کند تا بتواند از روی آن بگذرد.
اگر شنونده‌ام یک "مقایسه‌گر" باشد، موقع گوش کردن، سرش را تکان میدهد، طوری که انگار مدت هاست از درد من خبر دارد و آن را تایید میکند. وقتی حرف هایم تمام میشود، نچ نچ میکند، سرش را تکان میدهد، و با تعریف کردن داستان از زندگی خودش، جوابم را میدهد. مقایسه گر ها نیاز دارند که درد شخصی مرا با امتناع از پذیرفتن اینکه هیچ یک از این مسائل شخصی نیست، منحرف کنند. پس او به جای تشکیل یک پروندۀ جدید برای داستان من، مرا توی دسته ای که برایش مرجعی دارد، بایگانی میکند.
اگر شونده‌ام یک "اصلاح‌گر" باشد، مطمئن است که وضعیت من فقط یک سوال است و او جواب آن را میداند. تنها چیزی که من نیاز دارم، منابع و خرد اوست و این طور میتوانم همه چیز را اصلاح کنم. او به من میگوید باید بیشتر دعا کنم. باید از لحاظ **** فعال تر باشم. باید بمانم. باید حتماً کتاب فوق العاده ای که برای دوستش معجزه کرده، بخوانم. اصلاح‌گر اصرار دارد که راه هایی قطعی برای خارج شدن از این بحران وجود دارد، چون اگر آن را تصادفی بداند، یعنی زندگی خودش هم میتواند در معرض مصیبت قرار بگیرد.
اگر او "گزارشگر" باشد، دربارۀ جزئیات هزارتکه‌شدن خیلی کنجکاوی میکند. بین نگران بودن و هیجان‌زده‌بودن، مرز باریکی وجود دارد که گزارشگر از روی آن عبور میکند. او سوال های بی‌ربط میپرسد و وقتی منتظر جواب می ماند، چشم هایش برق میزنند. او داستان مرا دریافت نمیکند، بلکه در حال جمع آوری آن است.
حالا نوبت "قربانی‌ها" است. بعضی ها برایم مینویسند که دورادور خبرهایی در موردم شنیده اند و ناراحت شده اند از اینکه شخصاً به آن ها خبر نداده ام. آن ها زیادی احساس نزدیکی میکنند. انگار آدم های غمگین، بعد از شنیدن خبر، شروع میکنند به نوشتن یک لیست، تا بفهمند به آدم هایی که میشناسند، چقدر نزدیک اند... و بتوانند اطلاعات را به شکل منظم و عادلانه ای به اشتراک بگذارند.
و در نهایت به "نمایندگان خدا" میرسیم. آن ها باور دارند که میدانند خدا چه چیزی برای من میخواهد و حس میکنند از طرف خدا انتخاب شده اند تا چیزی را به گوش من برسانند. خدایا خودت ما را ببخش!

«جنگجوی عشق»


جنگجوی عشق | گلنن دویل ملتن

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا