خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
در ظاهر خون‌سردی رو پیش گرفتم و با لبخند نه‌چندان حقیقی‌ای به رو لـ*ـب‌هام نشوندم و ترجیح دادم سکوت کنم. تو همون سکوت بی‌وقفه شام رو صرف کردیم و ناگفته نماند که موزیک بی‌نظیر فضا آرامش بی‌نظیری رو نسیب می‌کرد. سرش رو بالا گرفت و با استایل متفاوتش نگاهش رو به چشم‌هایی دوخت که به طرز وسواس‌انگیزی روشون کار کرده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 11 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
- خب تو که می‌دونی حرف زدن با این‌جور بیمارها تخصص می‌خواد و من از پسش بر نمیام، لااقل هر اون‌چه از این دختر می‌دونی رو بهم بگو تا من پرونده رو بنویسم. حداقل یه توضیح سربسته‌ای در رابـ*ـطه با کارم داشته باشم!
شادمهر حس غریبی تو چشم‌هاش نشست. نمی‌دونستم این حس رو چی تعبیر کنم و این عصبیم می‌کرد!
خیره شد به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 12 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
لبخند بزرگی روی صورتم شکل گرفت.
- نمی‌دونم شاید، قبلا کسی بهم نگفته بود.
می‌خواستم بگم ″درواقع کسی انقدر حواسش نبوده که بخواد بگه.″ اما با برداشتن موبایل و کیفم جمله‌م رو تموم کردم.
- اگه، اگه بخوای قدم بزنیم؟ یعنی بریم یه جایی که قدم بزنیم؟
بیشتر کنار شادمهر بودن بزرگترین خواسته‌م بود؛ چرا که کنارش بودن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 9 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
احتیاج داشتم به روزها و ساعت‌ها تنهایی و فریاد و اشک. به روزها خیالی آسوده بدون اینکه نگران اطرافم باشم، جایی که فقط برای من باشه و این من باشم که بفکر چیزی نیستم و در عوض همه بفکر منن. بغض بدی گلوم رو گرفته بود و این نیاز به تنهایی رو تشدید می‌کرد.
آهی کشیدم که دوباره نگاهم کرد. پیاده شدیم و بدون اینکه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 9 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
با قلب نه‌چندان آرومی تشعشع‌های بی‌قرار دلم در یک آن آروم گرفت! معجزه‌ی عشق چنان زیبا بود که بینایی رو از هر فردی می‌‌گرفت.
با همون تردید و شکی که داشتم، برگشتم و به چشم‌هاش که حالا لبریز از احساسات بودن نگاه کردن.
من با این چشم‌ها غم نداشتم؛ قطعاً!
با همون تردید و شکی که بهم وارد شده بود لـ*ـب زدم:
- چی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 10 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
احساس می‌کردم از هیجان روح درونم قادر به فعالیت نیست و شاید این من بودم که خواب می‌دیدم؛ اما نه. این واقعیت بود!
خود شادمهر بود!
قابلیت این رو داشتم که بی‌هیچ درنگی اجازه‌ی جاری شدن اشک رو به چشم‌هام بدم؛ اما این برای من کافی نبود. ضمانتی نبود که بخوام بهش دل خوش کنم!
دست‌هام رو از لای دست‌هام گرمش بیرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 9 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
بازوم رو محکم گرفت و گفت:
- واسه من سفسطه نکن مهرا، مثل بچه آدم بگو کی بود.
علیرغم حال بدی که داشتم و گلودردی که توان حرف زدن رو ازم می‌گرفت گفتم:
- نشد دیگه الی جون، تو که تو این کارها واردتری خوب بلدی مخ بزنی و این داستانا. حالا ما هم یه نمه خواستیم عشق و حال کنیم باید جواب پس بدیم؟
محکم‌تر بازوم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، MĀŘÝM و 8 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
بازوم رو محکم گرفت و گفت:
- واسه من سفسطه نکن مهرا، مثل بچه آدم بگو کی بود.
علیرغم حال بدی که داشتم و گلودردی که توان حرف زدن رو ازم می‌گرفت گفتم:
- نشد دیگه الی جون، تو که تو این کارها واردتری خوب بلدی مخ بزنی و این داستانا. حالا ما هم یه نمه خواستیم عشق و حال کنیم باید جواب پس بدیم؟
محکم‌تر بازوم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، MĀŘÝM و 8 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
#مبینا
نمی‌دونم چه‌جور اون اوج اهانت و عصبانیت از سرم پرید و جاش رو به آرامش دل‌چسبی داد.
خودم هم از این آرامشی که تو لحظه‌ گرفتم، ترسیدم! ترسیدم، چون می‌ترسیدم آرامش حالم رو از دست بدم!
اگرچه عجب نبود که روزی آرامش نداشتم. صفحه‌ی موبایل رو لمس کردم و لبخند خسته و پردردی زدم.
خوش‌حال بودم که تو دید مامان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، SelmA و 9 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
#مبینا
با پنجه‌های ظریفم، قلب شکستم رو فشردم و زیر لـ*ـب با تموم خشمی که داشتم لـ*ـب زدم:
- تاوان این خبط رو پس میدی شادمهر؛ پس میدی!
پوزخندی زدم و تارموهایی که جلوی دیدم رو گرفته بود رو کنار زدم و سوار ماشین شدم.
دانیال بدوبدو سعی داشت خودش رو به من برسونه و من‌چه‌قدر حسرت اون دنیای بچگونه رو می‌خوردم، که ای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، SelmA و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا