خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
خیره به نمای بیرون رستوران دستم رو زیر چونه‌ام زدم آه عمیقی کشیدم.
- آبجی؟
با سرفه‌ای نگاه از بیرون گرفتم و به صورت دانیال دوختم. می‌دونستم سرما خوردگی‌م قراره بدتر بشه ولی اگه تو خونه می‌موندم قطعا دیونه می‌شدم.
- میشه بگی سیب زمینی هم بیارن؟
- آره عزیزم.
گارسون رو صدا زدم و سفارش دادم. همچنان کاسه‌ی سوپ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 14 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
لبخند کوتاهی زدم و لیوانم رو برداشتم. بالاخره مامان هم فهمیده بود که اشتباه کرده. اشتباهی شاید چیزی به حدود ده سال و بیشتر... ولی فهمیده بود. اونقدری درگیر خودم شده بودم که به کل جریان وحید و شرایطش رو فراموش کرده بودم.
- مامان، میخوای دادخواست طلاق بدیم؟ خب مسلما تو این شرایط وقتی که وحید تو زندونِ و جرمش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 14 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
اصلا واکنشم چی باید می‌بود؟ مگه میشه از احساسات به راحتی گذشت؟ مسلما نه. ولی هرگز وجود بچه و پنهون کاری شادمهر رو نمی‌تونستم بپذیرم.
همه چیز توی یک سیکل معیوب گیر افتادم و دور باطل میزد. منم یه تماشاگر گیج بودم که با یه لبخند کج و کوله و زشت به این چرخش نگاه می‌کردم.
با رسیدن آسانسور، نگاه خیره‌او از آینه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 14 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
"اوه یس" بلندی گفت و سکوت کرد.
به دور و طرافم نگاهی انداختم، هرکس سرش به کار خودش گرم بود و بیشتر این مهمونی، به مهمونی‌های کاری می‌خورد؛ کم پیش می‌اومد کسی بره وسط سالن و خودی نشون بده و نسبت به مهمونی‌های دیگه‌ای که دیدم، کمی جو سردی داشت!
برام مهم نبود و من تنها نظاره‌گر این مهمونی فانتزی بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 14 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای شادمهر دلم رو لرزوند؛ اما من نمی‌تونستم به ندای دلم گوش کنم!
- الو؟ مهرا عزیزم خوبی؟
تمام نفسم رو جمع کردم و برگشتم و رو به آسمون، با تمام جرئت فوران کردم:
- تو خجالت نمی‌کشی؟ خجالت نمی‌کشی هنوز به من زنگ می‌زنی؟ خجالت نمی‌کشی به من میگی عزیزم؟ احساساتم رو به سخره گرفتی بستت نبود؟ چی می‌خوای واقعاً؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 14 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
راه نفس‌هام سنگین شده بود. قهقهه‌ای زدم و گفتم:
- ته جهنم!
منتظر جوابی نموندم و قطع کردم و گوشی و خاموش. باصدای سپیده به عقب برگشتم.
- چرا داد میزنی مهرا؟
- هیچ... هیچی.
چشم‌هاش رو ریز کرد و ابروهاش رو با حالت اخم بالا انداخت.
- منم گوش دراز. باشه، باشه. بیا تو بچه‌ها بساط سور و سات‌و آوردن.
پلک‌هام رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 14 نفر دیگر

✧آیناز عقیلی✧

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/3/21
ارسال ها
164
امتیاز واکنش
2,769
امتیاز
213
زمان حضور
35 روز 18 ساعت 50 دقیقه
- تو، تو مگه نگفتی شادمهر پونه رو نمی‌خواسته؟ مگه نگفتی پونه یه داستان الکی راه انداخته حالا اینا یعنی چی؟
مطمئن بودم اگه لیوان توی دستم رو هم سر بکشم، همه‌ی اتفاقات اخیر رو یکجا بالا میارم. دیگه رسما می‌لرزیدم و صدای ترق ترق خوردن دندون‌هام بهم رو می‌شنیدم.
- ظاهراً اونی که براش یه داستان الکی سرهم کردن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 14 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگه هیچ صدایی رو به واضحی نمی‌شنیدم و تنها و زوره‌ای از اون صداها تو گوش‌هام زنگ می‌زد و اطرافم برام تار و گنگ بودن. اون‌قدر جسمم بی‌جون شده بود که دیگه هیچ تعادلی روی خودم و ایستادنم نداشتم و این باعث شد سیاهی مهمون چشم‌هام بشه.
***
صداهای ناواضحی به گوشم می‌خورد و رفته‌رفته واکه‌های رسایی به گوشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، Tabassoum و 13 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از حرف‌هاش یه‌چیزی تو دلم هری پایین ریخت.
نمی‌دونم چرا، اما؛ سکوت سنگینی بر وجودم حاکم شده بود تا صحبتی نکنم.
حرفی نزنم؛ شاید که بدترش کنم!
بین دو راهی سختی بودم که کدوم درسته و کدوم غلط، اما؛ می‌دونستم که این باید برام اثبات شه و بدون ثبات نمی‌تونستم زندگی کنم!
عمیق نگاهم کرد و با عقب‌گرد، از اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، ✧آیناز عقیلی✧ و 11 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تمام وجود از شادمهر شرمنده بودم. نسبت به خودم هم احساس بدی داشتم، چطور علاقه‌م رو نادیده گرفته بودم و قبل از اینکه یک کلمه از خودش بپرسم بریده و دوخته بودم؟
سرمم تموم شده بود و منتظر بودم سپیده بعد از انجام دادن کارهای ترخیص بیاد تا بریم.
- آماده‌ای؟ بریم؟
سرم رو تکون دادم و با گرفتن دستش از تـ*ـخت پایین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، ~Kimia Varesi~ و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا